logo





وطن، در دست تعمیر

دوشنبه ۱۲ آبان ۱۳۹۹ - ۰۲ نوامبر ۲۰۲۰

مهدی استعدادی شاد

new/mehdi-estedadi-shad04.jpg
از دور می‌شود تابلوی راهنمایی را دید که رویش نوشته:" وطن، در دست تعمیر!". بویژه اگر هر روز از وضع خانه و خیابان­هایش فیلم و گزارش تصویری ببینید.

ماجرای تعمیر وطن، البته فقط در مشاهدات عینی قابل رویت نیست بلکه در ادبیات نیز از آن سخن میرود.

برتولت برشت که در ارزیابی ادبیات آلمانی و در قیاس با شاعران احساساتی، گوشه گیر و فردگرا به عنوان شاعری سیاسی و اجتماعی و خردگرا خوانده شده، شعری دارد؛ با نام"پیرامون نامگذاری مهاجران".

این شعر آزاد را میشود به صورت متن منثوری به قرار زیر خواند:

" همیشه این اسم را که بر ما گذاشته‌­اند غلط دانسته‌­ام: مهاجر. مهاجر، یعنی کسی که از وطن کوچیده، اما ما به خارج نکوچیده­‌ایم. آن‌هم به تصمیم آزادانه تا کشور دیگری را برگزینیم. همچنین به کشوری نکوچیده‌­ایم تا برای همیشه در آن‌جا بمانیم. بر عکس ما فرار کرده­‌ایم چون ما را رانده اند و رانده شده هستیم. به خانه و کاشانه خود نرسیده­‌ایم فقط سرپناهی را در کشوری دیگر جسته‌­ایم که لحظه ای قرار بگیریم. اما تبعیدگاه بایستی تا سرحد ممکن نزدیک وطن باشد. پریشان روزگار می‌گذرانیم و روز بازگشت را در انتظاریم. هر اتفاق کوچکی را آن‌سوی مرز دنبال می‌کنیم و از هر تازه واردی وضعییت را پرس و جو. خود را نه به فراموشی و نه به تسلیم میسپاریم. چیزی را هم نمی‌بخشیم. چرا که آن‌چه بر ما رفته قابل بخشش نیست. هرگز، سکون کنونی فریبمان نمی‌دهد! زیرا فریاد در بندان را می‌شنویم. در اصل و اساس هر کدام از ما گریختگان، سند و مدرکی است از بیدادگری‌ها. هر کدام از ما که با پاپوش پاره پاره در می‌گذرد شاهد ننگی بوده که وطن ما را لکه دار کرده است. هیچ کدام از ما این‌جا نخواهد ماند. و حرف آخر هنوز زده نشده است".

متن بالا از برشت چند درس و اشاره توامان دارد. نخستین درس و اشاره مهمش به فرق زبان مفهومی با زبان تصویری راه می‌برد. این که زبان آلمانی، زبانی مفهومی است و در این فضا غیرت و همتی وجود دارد که هر واژه حد و مرزش مشخص باشد و از کلمات دیگر و چه بسا از مترداف‌ها و معادل‌هایش تفکیک شود. از این رو در گفتگوها خلط مبحثی پیش نمی‌­آید که کسی مهاجر را به جای تبعیدی بکار برد یا برعکس.

اهمیت این اشاره و درسش از آن روست که نگاه مهاجر و تبعیدی به تابلوی "وطن در دست تعمیر" فرقی فارق دارد.

از نگاه تبعیدی همچنین نکته زیر را از یاد نبریم که اتاقهای فکر رژیم حاکم چه شگردها و ترفندهایی در این چهار دهه بکار بسته‌­اند که نقش نقد و ادبیات تبعیدی را بی اثر و کمرنگ سازند.

رژیم در پی این مقصود بوده که به جای تاثیر آگاهی بخش فعالیت تبعیدیان، جماعتی را در عرصه مهاجرت علم کند که هنگام تولید فرهنگ و ادبیات از نقد و از دگراندیشی دست می‌شوید. چون باید ملاحظه سفرهای گاه و بی‌گاهش به ایران را بکند و مکانیسم خود سانسوری را فعال سازد. این سیاست بی‌شعورسازی رژیم، که البته به برکت رسانه­‌های خودی و بیگانه که در ذلت و خیانت به حرفه خبررسانی با حاکمان بر ایران هم‌نوایند، تا حد زیادی موفق بوده است.

این‌جا وقتی داریم به تابلوی "وطن در دست تعمیر!" می‌نگریم، خواه ناخواه، در چارچوب شعری از سیمین بهبهانی قرار می‌گیریم که گفته "دوباره می‌سازمت وطن!". شعر به اسفند ماه هزار و سیصد و شصت خورشیدی سروده شده و بعدها داریوش اقبالی مفتخر به خواندن ترانه اش شده است.

گرچه بعدها وی این افتخار را بخاطر نداشتن فکر و فرهنگ از کف داده است. وقتی ترانه مداحان ولایت را خوانده که در آن از خوب بودن شکنجه عشاق سخن رفته است: "وقتی شکنجه گر تویی شکنجه اشتباه نیست".

در هر حالت ترانه خوانی داریوش اقبالی که پس از فرهاد و فریدون فروغی برای چند نسل شاخص و برجسته بوده، برای جماعت گسترده تری این موضوع "وطن در دست تعمیر" را به ملکۀ ذهن بدل کرده است.
باری. آن شعر سیمین بهبهانی به سیمین دانشور تقدیم شده که بزعم سراینده دغدغه بازسازی وطن را داشته است. بویژه در رُمان "سووشون" که از منظر فرهنگنامه نویسی رمان فارسی سرآغازی برای نویسندگی زنانه بشمار می‌رود.

در هر حالت خانم دانشور در آن رُمان خواندنی به مسئلۀ یأس ناشی از شکست جنبش ملی واکنش نشان داده و با امکانات نظری آن دورۀ خود بدیل و راه نجاتی را برای جامعه طرحریزی کرده است.

البته رویداد انقلاب اسلامی شده و تثبیت رژیم ملایان بر ایران، ایرادات و محدودیت‌های بدیل و راه نجات پنداشته شدۀ سیمین دانشور را به آشکاری نشان داده و نیاز به شرح بیشتر را منتفی ساخته است. بااین حال سرگذشت زن نویسنده با نام دانشورنشانگر تنش و پویایی شده است. چالشی که هنگام ورود زن ایرانی به صحنۀ اندیشیدن به امر کشورداری بوجود آمده است. حتا اگر زن هنوز بطور کامل خود را از تحمیلات سیستم مردسالار رها نکرده باشد.

سیمین خانم دانشور نه فقط بخاطر عدم تاثیر مثبت بر شوهرش جلال آل احمد که از او مدرن‌تر و دنیادیده تر بوده، بلکه همچنین به دلیل نوشتن رُمان سه گانه و ضعیف "جزیرۀ سرگردانی" در بعد از انقلاب ملاخور شده، شانس تاریخی خود را از دست داد. این که در فرایند نگارش و دمخوری با ادبیات، به روز آمد سازی آگاهی تاریخی و ارتقاء آگاهی جنسیتی دست یابد و از طریق رمان نویسی نقش پیشرویی در جامعه بعهده گیرد.

البته باز ماندن دانشور از قطار رشد و پیشرفت ادبی و نظری، در پی انقلاب پنجاه و هفت، ناقوسی دیگر را بصدا در آورد. ناقوس از این پدیده خبر می‌داد که زنان دیگر صحنه فکر و سیاست و ادبیات را در تیول مردان نخواهند گذاشت تا به نفع خود مناسبات پیشینی را بازتولید کنند.

سیمین بهبهانی در اینجا خودش اولین نمونه بوده است. این که چگونه از تنش و پویایی جمعی و نیز از یأس و سرخوردگی‌های ناشی از احیای دوباره استبداد توسط نظام ولی فقیه بهره برد تا به نوآوری در غزلسرایی زنانه برآید و آنهمه سروده جاندار و هوشیار از خود باقی بگذارد. در واقع غزلهایی از لون دوباره میسازمت وطن بهبهانی، نموداری از رشد شعری و فکری وی هستند که به جامعه از حضور زنان چاره اندیش میگوید.

به اطلاعات خودم در این‌جا خیانت خواهم کرد اگر به نویسنده زن دیگری اشاره ندهم. او که در رابطه با فاعل شناسا گشتن زنانه در جامعه مردزده و فرسوده ما، پیشگام و پیشرو بوده است. مهشید خانم امیرشاهی به چند دلیل متفاوت برایم برجسته و با اهمیت بشمار میرود. حتا اگر از منظر جامعه شناسی و ارزیابی شرایط تاریخی مرید ایشان نباشم. اما نگارش رُمان "در حضر" وی را سرآغاز سومین دورۀ ادبیات تبعید فارسی میدانم. ادبیاتی که از مشروطه تا انقلاب پنجاه و هفت دو دوره مختلف را سپری کرده است.
با مطالعۀ در حضر، و من این رمان را در سه دهه قبل هربار یکبار خوانده ام، متوجه خواهید شد که چرا وطن باید در دست تعمیر باشد. شما را به خواندن این رمان و دوقلوی دیگرش "در سفر" دعوت می‌کنم تا در یابید در رُمان تبعیدی چقدر نکته آموختنی برای شجاعت در نقد کردن وجود دارد. تا چه اندازه می‌شود علیه عادت‌های فرهنگی نظیر عوامزدگی و جهل و هیستری عمومی قلم زد.

همیشه برای استدلال اهمیت ادبیات تبعیدیان و ترجیحش بر ادبیات مهاجران، حتا اگر در زمینه نگارش زنانه باشد، بر لزوم خوانش آثار امیرشاهی تاکید دارم. در حالی که، برای قیاس و روشنگری، روایت‌های وی را با نوشته ­هایی از گلی ترقی یا زویا پیرزاد روبرو میسازم. آنانی که آثارشان در ایران با شمارگان بالا عرضه میشود.

نقد ادبی در آینده خواهد گفت که برجستگی آثار امیرشاهی، که بدور از خود سانسوری قلم را بال و پر داده، با چه فاصله­ای برای رشد ادبی ما نسبت به آثار زنان مهاجر فایده داشته است.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد