logo





دیدار معنوی مثنوی
عشق افلاطونی (۳)

دوشنبه ۵ آبان ۱۳۹۹ - ۲۶ اکتبر ۲۰۲۰

محمد بینش (م ــ زیبا روز )

رسالۀ فدروس
(بخش دوم)

سقراط به فدروس می گوید هم آن بازار گرمی "لوسیاس" سخنران و هم این کلام من در باب عشق حق مطلب را ادا نکرده اند و معنای عشق حقیقی را بیان نمی کنند . هرجه گفتیم مجازی بود و رنگی از عشق داشت. برای ادراک عشق ، نخست باید دید و سنجید که دیوانگی و از مسیر عقل بیرون رفتن چیست. طریق دیوانگی هم مانند راه عقل توسط خدایان به آدمی اعطا می شود و چها نوع دارد:

نخست دیوانگی پیامبران و الهام گیرندگان از خدایان . دیگر، دیوانگی کاهنان و جادوگران که با طلسم و دعا در طبیعت رخنه می کنند. سوم دیوانگی هنرمندان و شاعران که از خود بی خود می شوند و شعر به نیروی الهامات غیبی می سرایند . چهارم دیوانگی عاشقان است، که برای شناخت آن باید نخست از حقیقت نفس آدمی آگاه شد . روح انسانی که منشا تمام جنبش ها و خواست های اوست جوهری جاودانه است . از جهان اعلی بر آمده و به همان جا باز می گردد ، اما چگونه؟ در قالب تمثیل می توان چنین تصور کرد که ارابه رانی دو اسب با لدار سیاه و سپید را می راند.هم خدایان و هم انسانها هر یک ارابه ران نفس های خویش اند . تفاوت در وجود بال اسبان است.خدایان که خوی آسمانی دارند،همواره درحال پرواز با اسبان با لدار بر فراز گردون اند .ولی نفس انسانی ارابه ران دو اسب سیاه و سپید است ، که اسب سپید اگرچه بال دارد ولی درکنار اسب بدکار و شهوتران و بی بال و سیاه بر زمین می تازد.تمام کوشش ارابه ران باید این باشد که اسب سپید را نیرو بخشد و اسب سیاه را رام گرداند و میان آسمانها براند و به ارابۀ خدایان برساند . اسب سپید جاودانی ست و اسب سیاه مرگ پذیر . در وقت مخصوصی خدای خدایان "زئوس " سوار بر ارابۀ آسمانی خود بر پشت فلک الافلاک [فلک محیط بر آسمان ها ] گذر می کند و دنبالش صف در صف خدایان و نیمه خدایان و آدمیان خردمند روانند . انسان های معمولی از دیدن این جلال و جبروت محرومند.فقط گاهگاهی سر ارابه ران زمینی که در کوشش اوج گرفتن است ، از آسمان برین بر آمده، شعاعی از حقیقت می بیند .به شوق دیدن تمام آن تلاش می کند که اسب ها را به پرواز در آورد . در زمین اما حکما و عاشقان از تلأ لو حقیقت بهرۀ بیشتری گرفته اند .شاهان و اهل سیاست و تجار و ورزشکاران و کاهنان و شاعران و کشاورزان و صنعتکاران و پس از آن سوفسطائیان و پادشاهان ظالم و ستمکاران به ترتیب این رده بندی از حقیقت نصیبی زیاد یا کم می برند. حال اگر هر گروهی از این طبقه بندی تزکیه نفس و تلاش کند ،وی را به طبقۀ بالاتر می رسانند و اگر اهمال ورزد،به حدّ ِ طبقات زیرین فرو می برند . پس از مرگ هم بدکاران را به مجازاتگاه زیرزمین و نیکوکاران را به جای آرمیدن رستگاران در آسمان می فرستند . چون هزار سال بگذرد دوباره نفوس گرد هم می آیند تا نوعی زندگی در قالب تن بر زمین انتخاب کنند . نفوس آزادند تا کدام تن را برای از سرگیری زندگی درزمین برگزینند. نفسی که دو سه بار در پی هم قالب حکیمان و عشاق را انتخاب کند، پس از سه هزارسال بال و پر کامل برای پرواز جاودانه بسوی حقیقت پیدا می کند. در حالی که دیگران ده هزار سا ل باید انتظار بکشند ." (1)

سقراط پس از بیان این مقدمات که ذهن فدروس را برای فهم معنای عشق آماده می یابد ، به شرح آن می پردازد. اینجا در واقع همان نظریۀ معروف افلاطون در باب دانش مطرح می گردد که علم راهمان تذکر و یاد آوری می داند.

نفسی که گرفتار قالب آدمی ست تنها سایه ای از حقیقت را به یاد دارد .اما این سایه در ذهن هر حکیم واضح تر و زیبا تر است . از همین روست که به سوی عالم بالا پرو بال می زند. زیبایی زمینی برایش یاد آور مثال اعلای آن در "عالم مُثُل" است .در هوای چنین عالمی از خود بی خود می شود .عوام و بی خبران این شور و حال او را دیوانگی می خوانند، چرا که خودشان از زیبایی زمینی جز لذت جسمی چیز دیگری نه می بینند و نه می خواهند ببینند . نقل سخن افلاطون شوری شاعرانه دارد :

/// " آن کس که به اسرار نهان راه یافته و تماشاگر عالم ِ علوی بوده است، از دیدن چهره یا اندام زیبایی که شبیه خدایان است، دچار حیرت می شود// رعشه ای بر اندامش می گذرد و رعبی بر وجودش مستولی می گردد.در صورت معشوق جلوۀ خدا را می بیند .[جلوه ای جلالی رخ می کند] اگر از زخم زبان مردم که دیوانه اش می خوانند بیم نمی داشت، در پای معشوق به سجده افتاده ربانی و هدیه نثار می کرد، چنانکه پیش خدایان می کنند .(2)چون جمال معشوق را بنگرد گرمایی غیر عادی بدنش را فرامی گیرد/// و محل رویش بال های نفس که سخت و خشک شده بود، نرم و تر می گردد و بالها شروع به جوانه زدن می کنند// ذرات ریز و گرمی به جان وی هجوم می آورنداین است آنچه او را هیجان می خوانیم///و شعف جانشین درد و رنج عاشق می گردد.اما همینکه از معشوق دور گردد///سراسر نفس دچار اضطراب و شکنجه می شود///حاضر است برای رسیدن به او پدر و مادر و برادر و هر چیز دیگر را فدا کند.//پس این نیرو را که دیدن زیبایی معشوق درعاشق ایجاد می کند عشق می نامند" (3)

http://zibarooz.blogfa.com/post/275
https://t.me/didarmasnavi


ادامه دارد

زیر نویس

1 : چهار رساله اثر افلاطون ، ترجمه دکتر محمود صناعی ـ نک، صص 82 ـ 84 با اختصار

2 : همان ،ص 135
3: همان ، ص 137


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد