زبان پالودهی معترضان، از قداستِ راهی حکایت میکرد که همگی دانسته و آگاهانه آن را برگزیده بودند. اما در صف گماشتگان حکومت که به سرکوب مردم معترض دلخوش بودند، زبان دیگری چیرگی داشت. هرزهکاری و مزدوری آنان برای نظام، موجب میشد تا همیشه آنان به زبانی مستهجن و هرزهگو وفادار باقی بمانند. در واقع سازه و قالب کار، با محتوا و درونمایهی خود سازگار و همسان مینمود. آخر امنیتیها نمیتوانند همان زبانی را در ارتباطهای کلامی خود به کار ببندند که معلمان مدرسه آن را در سر کلاس درس، مجاز میشمارند. اینچنین است که بین زبان مفاهمهآمیز و آموزشی کلاس درس با زبان "چارواداری" وابستگان به حکومت فاصله میافتد. چون دولتیان مردم را نمونهای از همان چارپایان دیروزی میپندارند که گویا خواهند توانست با استفادهی از باتوم و چماق، همگی را به تمکین از خواست نامردمی حکومت مجبور کنند. | |
جنبش آبان ماه سال گذشته از نو تودههای عادی مردم را به هم نزدیک کرد. دردهای مشترک در جامعه شرایطی را برمیانگیخت تا آنان با هم بیگانه نمانند. همچنان که در ارتباط کلامی خود با همدیگر، ادبیات مبارزاتی ویژهای را به کار میگرفتند. مبارزه در خیابانهای شهر مثل کوهنوردی گروهی میمانست. لازم بود تا در پس عبارتهایی که به کار میبستند، علاقهی خودشان را نیز به همدیگر به نمایش بگذارند. راه مشترک، مبارزهای مشترک را میطلبید. آنوقت این مبارزهی مشترک، زبان مفاهمهآمیزی را بین همگان به اجرا گذاشت که فقط در رشد و اعتلای جنبشهای اجتماعی میتوان به نمونهای روشن از آن دست یافت. بیدلیل نبود که همگی فریاد برمیآوردند: ما همه با هم هستیم. آنان سرنوشت مشترکی را برای خود رقم میزدند.
زبان پالودهی معترضان، از قداستِ راهی حکایت میکرد که همگی دانسته و آگاهانه آن را برگزیده بودند. اما در صف گماشتگان حکومت که به سرکوب مردم معترض دلخوش بودند، زبان دیگری چیرگی داشت. هرزهکاری و مزدوری آنان برای نظام، موجب میشد تا همیشه آنان به زبانی مستهجن و هرزهگو وفادار باقی بمانند. در واقع سازه و قالب کار، با محتوا و درونمایهی خود سازگار و همسان مینمود. آخر امنیتیها نمیتوانند همان زبانی را در ارتباطهای کلامی خود به کار ببندند که معلمان مدرسه آن را در سر کلاس درس، مجاز میشمارند. اینچنین است که بین زبان مفاهمهآمیز و آموزشی کلاس درس با زبان "چارواداری" وابستگان به حکومت فاصله میافتد. چون دولتیان مردم را نمونهای از همان چارپایان دیروزی میپندارند که گویا خواهند توانست با استفادهی از باتوم و چماق، همگی را به تمکین از خواست نامردمی حکومت مجبور کنند.
بر سینهی خیابانها و کوچههای شهر تهران این روزها پیام عوامانهای را با این مضمون دیوارنویسی کردهاند: "ریدم تو روح خمینی". حتا پایین همین دیوارنوشتهها عبارتی را هم به آن افزودهاند که خوانندگان تهرانی، متن این پیام جاهلانه را در همه جا بنویسند. در اتوبوسهای سطح شهر هم شعارهایی از این دست کم نیستند. شکی نیست که همراه با دیوارنوشتههایی از این نوع، مرز مبارزهی سالم و اخلاقی با دنیای غیر اخلاقی و نامردمی حکومت مخدوش میشود. چون مبارزه در هر جایی که باشد زبان و ادبیات ویژه و بالندهی خودش را با مخاطبان در میان میگذارد. بدون تردید زبان و گفتمان شسته و رفتهی مبارزاتی هرگز گفتار نابههنجار و جاهلمآبانه مردان سیاسی حکومت را بر نمیتابد. زبان و گفتار لاتمنشانهای که محسن رضاییها و محمدباقر قالیبافها در الگویی از رهبر خود با مضمون آن آشنایی کامل دارند.
نیروهایی وابسته به اردوگاه راست در خارج از کشور رسانههایی تصویری را سامان دادهاند که در برنامههای خود نمونههایی کامل از ادبیات ساواکیهای رژیم پیشن یا امنیتیهای امروزی جمهوری اسلامی را الگو قرار میدهند. در ذهن آنان فحاشی و ناسزاگویی نمونهای کافی از مبارزه به حساب میآید. موضوعی که متأسفانه رسوب خود را در ذهن تودههای ناآگاه جامعه بر جای میگذارد. تا آنجا که بسیاری از همین رسانههای تصویری خارج کشور، تنها هنر خود را در ابتکار و نوآوری انواع و اقسام فحشهای چاله میدانی سراغ میگیرند. به طبع شنیدن این واژههای هرز تنها شوق آنانی را برمیانگیزد که خود نیز در کاربرد غیر اخلاقی آنها چیزی کم نمیآورند.
پیداست که ضمن کاربرد چنین ادبیاتی، گروههای از حکومت در کنار گروههای همسانی از مخالفان خود در خارج قرار میگیرند. چون هر دو گروه حاکم یا محکوم تنها به منافع شخصی و فردی خود میاندیشند و برای تحقق این منافع خودمانی و خصوصی پا به میدان مبارزهای غیر اخلاقی و نامردمی میگذارند. در سامانهی بیسامانی از همین مبارزهی نامردمی است که به ظاهر ساواکیهای دیروزی و یا کمیتهچیها و پاسداران چماق به دست امروزی وجاهت میپذیرند. ولی امواج حرکتهای مردمی جامعه در نهایت چنین خاشاکهایی را از حریم خود پس خواهد راند.
شکی نیست که مأموران امنیتی جمهوری اسلامی ضمن بهرهگیری از ابتکار عمل خود در به کارگیری از خشونت فیزیکی و بدنی شهروندان ایرانی، چنین زبانی را به مردم عادی کوچه و بازار تحمیل کردهاند. چون حکومت خیلی راحت شکنجه و خشونت فیزیکی را از پستوی زندانهای شهر به کف خیابانهای آن میکشاند و مردم هم در حالتی تدافعی به ناچار خشونت کلامی خود را علیه بالادستیهای نظام به کار میگیرند.
یکی ازهمسایههایم همیشه سرش را به گریبان این یا آن همسایه فرومیبرد و بیخ گوششان تکرار میکند: این دفعه خوارشان ... ییدهس. به طبع گفتههایی از این نوع علیرغم مخالفت آشکار با جمهوری اسلامی، هرگز نمیتواند ببالد و گونهای از تغییر در نظم نامردمی فعلی را برای مردم نشانه بگذارد. پشت هر سخن و گفتهای به طبع فکر و اندیشهی آدمها هم به نمایش درمیآید. ولی بسیاری از مردم عادی هنوز هم آموزشهای لازم را در این خصوص فرانگرفتهاند. چنانکه اغلب خشم خود را از حکومت، با واژههایی رکیک و مستهجن به نمایش میگذارند. اینچنین است که برای کنشگران جامعه، پالایش زبان اعتراضی مردم هم اهمیت مییابد.
توضیح اینکه جمهوری اسلامی تلاش میورزد تا مردم را به گونههایی ناخواسته از خشونت کلامی و گفتاری ترغیب نماید. آنوقت در چنین فضایی است که از رفتارهای خشونتآمیز و غیر اخلاقی خودشان هم توجیه به عمل میآورند. چون مدیران امنیتی جمهوری اسلامی همواره ادعا کردهاند که خشونت خود را در مقابل مردم، به منظور جلوگیری از تخریب و هرج و مرج به کار گرفتهاند.
از سویی سیاستهای سرکوب حکومت، شرایطی را برای تودههای ناراضی و مخالف فراهم میبیند که آنان نیز کم و بیش از ناسزاگویی و فحاشی به حکومت جا نمانند. چنانکه خفقان عمومی شرایطی را در جامعه برمیانگیزد تا در گفتمان عمومی پارهای از مردم، چنین ادبیاتی وجاهت بپذیرد. در همین راستا پیرمرد بازنشستهای را میشناسم که همواره از بالاییهای حکومت با عنوان "این دیوثها" یاد میکند. خانمهایی را هم میشناسم که همیشه در گفتار خود عبارت "این پدرسوختهها"را به جای "این دیوثها" مینشانند. آنوقت نامگذاریهای کنایهآمیز خود را به حکومتی بازمیگردانند که آشکارا حق آزادی بیان و اندیشه را از همه سلب کرده است.
در جنبش اعتراضی آبان ماه سال گذشته، ادبیات اعتراضی مردم هم ارتقا یافت. چون مردم ضمن تجربهی خود به نیکی آموخته بودند که با حکومت جاهلمسلک جمهوری اسلامی هرگز نباید با زبانی جاهلمآبانه سخن گفت. هر چند کاربرد نمونههای کاملی از همین زبان لاتمنشانه را نیروهای امنیتی حکومت مجاز میشمارند، اما معترضان هرگز از چنین زبانی سود نبردهاند. چون واژههای "چارواداری" را بیش از همه از شکنجهگران جمهوری اسلامی میتوان شنید. طبیعت حرفهای شکنجهگران و چماقداران حکومت به طبع با چنین گزینههایی از هرزهگویی آشنایی کامل دارد. جدای از این، نمونههای روشنی از همین عبارتها را بسیجیان و چماقبهدستان حکومت هم در خیابانهای شهر به کار میبرند.
واقعیت آن است که امروزه گروههای "حزبالله ماشاءالله" که زیر چتر رهبر جمهوری اسلامی گرد آمدهاند، همواره الگوهای رفتاری امثال شعبان بیمخ و رمضان یخی را در خیابانهای شهر ارتقا میبخشند. چون دولتمردان جمهوری اسلامی هرگز در تکرار مضحکهآمیز گذشتههای ناصواب تاریخی، چیزی را جا نگذاشتهاند. همچنان که زبان گفتار قمهکشان "اعلیحضرت همایونی"، امروزه نیز در سینهی فرسودهی بسیجیان و امنیتیها به اعتبار و قوت خود باقی ماندهاست.
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد