بوی سبزین با لهای تو
درمن آغشته ست
شب هنگام
واژه ها پراکنده
می چرخند
برابر آینه ....
گرد جویبارچشمانم
سایه ها وسنگریزه ها
با من می رقصند
پرنده ی تشنه دل
خوابهای کودکیم را
به یاد می آورد
جنگل ازتنهایی سنگ
نگران ست
وسنگ ازتندیس شدن
تو ایستاده ای چون درخت
آن سمت جهان
روبروی دریاچه دلتنگ
و عکس های درختان
وارونه درآب می خندند
تو غرق درآب و آینه
شعری شدی بال دار
لابه بلای سنگ ودرخت
سحر گاه سنگ فریاد زد
تو از سنگ بر خاستی
من بتی ساختم از درخت
راز پرواز
روی شاخه درخت
نمناک
کنارخزه سنگ
نهفته بود
اکتبر 202017
شهلا آقاپور
http://www.aghapour.de/
http://www.galerie-benakohell.de/
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد