مادر
رنگین کمان تو فردا
خاموش می شود
رنگینک ات را بر سفره بگذار
که فردا دیر است
فردا دیگر هر چه باران ببارد
رنگین کمان تو دیگر پیدا نمی شود
وقتی که آفتاب نتابد
بگذار رنگین کمان تو امشب
در آغوش تو بخوابد
که فردا وقت بیداری ست
فردا که می روم
اشکی برای من نریز
بگذار بغض هایت
به مشت گره کرده ای بدل شوند
نگذار قطره های اشک ات
به دانه های تسبیح بدل شوند
تا در دستان شومی
دانه دانه
در ثنای تزویر و ریا
شمرده شوند
این جا
غنچه ها، پیش از شکفته شدن
پرپر می شوند
بگذار امشب در آغوش تو
و فردا
برای همیشه بخوابم
استکهلم ۲۲ مهر ۱۳۹۹
شهریار حاتمی
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد