logo





بلوار دل‌های شکسته۱

پنجشنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۸ - ۰۶ اوت ۲۰۰۹

اردوان تراکمه

مهمترین نکته‌ای که در تظاهرات روز پنجشنبه 18 تیر 1388 جلب توجه می‌کرد گاف «پلیس» و دیگر نیروهای دولتی در «کنترل خیابان» بود. آن‌ها مثل چند وقت گذشته با خیل عظیم «مردمی» که به‌خیابان‌ها سرازیر شده بودند مواجه شدند. از همین‌رو تمامی میادین و خیابان‌های منتهی به آن‌ها را بستند. خیابان ولیعصر، میدان ولیعصر و... اما یک گاف بزرگ صورت گرفت. مردم متفرق شده ناگهان در «بلوار» کشاورز به‌هم رسیدند،‌ هزاران نفر بدون پلیس، و ناگهان «خیابان مال مردم شد». از این‌رو بلوار، و در این‌جا بلوار کشاورز، نقش مهمی را در شکاف دولت/مردم در وضعیت انضمامی ایران بازی کرد. جایی که سیاست ناب به‌واسطه بلوار به‌خاستگاه اصلی‌اش که خیابان باشد، بازگشت. اما بلوار کشاورز در 18 تیر چه نقشی را ایفا کرد؟

1)

«به‌واقع در بخش اعظم قرن ما، فضاهای شهری به‌طور منظم چنان طراحی و ساماندهی شده‌اند که عدم وقوع برخوردها و رویارویی‌ها در آن تضمین شود. نشان بارز شهرسازی قرن نوزدهم بلوار بود؛ رسانه‌ای برای گردآوردن مواد و نیروهای انسانی انفجاری، وجة مشخص شهرسازی قرن بیستم نیز بزرگراه بوده است، وسیله‌ای برای جداسازی و پراکنده ساختن همان مواد و نیروها». (تجربة مدرنیته، مارشال برمن، ترجمة مراد فرهادپور، ص200)

منطق شهرسازی در قرن بیستم منطق جداسازی و تمایز بود. خط‌کشی مهمترین ویژگی شهرسازی مدرن در عصر سرمایه‌داری است. بین خانه‌ها، خیابان‌ها، مناطق، محل‌ها و بین همه چیز خطی کشیده می‌شود. از همین‌رو انسان شهری قرن بیستمی انسان تنهایی‌ست، تنها ایستاده در یک خیابان شبیه همة آن قهرمان‌های بارانی‌پوش فیلم‌های نوآر که تنها در دل شب در خیابانی ایستاده‌اند. این جداسازی در شهرسازی باعث می‌شود هر طبقه‌ای جایگاه خود را در شهر بشناسد. بالای شهر همیشه به‌عنوان الگویی از زندگی آرمانی برای فرودستان باقی می‌ماند. و کسانی که زندگی در شهرها را بلد نیستند و نمی‌توانند فرهنگ مصرفی را یاد بگیرند از شهر اخراج می‌شوند و زاغه‌ها را می‌سازند. جدا شدن خیابان و پیاده‌رو مهمترین اصل شهرسازی در قرن بیستم بود. انسان‌ها باید از خیابان‌ها رانده می‌شدند. جای آن‌ها در پیاده‌روها بود. در پیاده‌روها به شما یاد می‌دهند کجا بروید. مسیرتان را مشخص می‌کنند. شما فقط باید حرکت کنید. یک لحظه ایستادن به‌معنی بر هم خوردن نظم پیاده‌رو است و برخورد با دیگری. سلطة دولت به مردم از طریق پیاده‌روها اتفاق می‌افتد. انسان تبعید شده به پیاده‌رو چیزی نیست جز موجودی منفعل و مکانیکی. خیابان مال دولت است. در آن جا مظاهر پیشرفت دیده می‌شود (اتومبیل‌ها و ارابه‌ها). نمایش‌های حکومتی در خیابان اجرا می‌شود. جشن‌های استقلال در خیابان است. عبور از خط‌کشی و شکستن خط قرمز و ورود به دنیای ماشین‌ها جرمی نابخشودنی است. در آن‌جا چراغ قرمز، پلیس، نیروی سرکوب و در نهایت حادثه و تصادف و احیاناً مرگ در انتظار ماست. پس در ناخودآگاه هر انسانی و در فرهنگ هر حکومتی ورود به خیابان گناهی نابخشودنی است. ما در پیاده‌رو فقط تماشاگریم، تماشاگر مغازه‌ها، اتومبیل‌ها، کالاها و... ما در پیاده‌رو تنها تماشاگر جامعة نمایش هستیم و این پایان محتوم انسان ایستاده در پیاده‌رو است.

اما تاریخ قرن بیستم نشان داده است که در مقاطعی انسان‌ها این وضعیت را نمی‌پذیرند. در این مقاطع است که انسان‌ها مرزها را در می‌نوردند؛ خط‌ها را پاک می‌کنند و به خیابان‌ها می‌ریزند. آزادی را تجربه می‌کنند و سدهایی انسانی در جلو اتومبیل‌ها و تانک‌ها پدید می‌آورند (تیان آن‌من و دانشجوی ایستاده در جلو تانک)، برای همین است که نقطة نهایی هر انقلاب و شورش در قرن بیستم و اساساً هر نوع شکل‌گیری امر سیاسی‌ای، تصرف خیابان‌ها بوده است. همیشه هر انقلابی برای ما یاد‌آور خیابانی است که به تصرف در آمده است. در این لحظه است که انسان به خیابان باز می‌گردد. دیگر تماشاگر نمایش نیست، بلکه خود اجرا کنندة نمایش است. آری جشن‌ها و کارناوال‌ها در دل خیابان، این شاهراه تمدن، به‌راه می‌افتد. از آن موقع به بعد دیگر چیزی تا سرنگونی باقی نمانده است.

در چنین بستری است که می‌توانیم اتفاقی که در 18 تیر 1388 در بلوار کشاورز رخ داد را بهتر درک کنیم. بلوار کشاورز در آن لحظة تاریخی رسانه و میانجی‌ای شد که خیل عظیم مردمی که از هر سو رانده شده بودند را به‌هم رساند؛ شریانی که مردم را از هر سو به‌درون خود کشاند.

2)

همچون عاشق و معشوقِ قطعة «چشمان مستمندان» بودلر که در کافه‌ای تازه تأسیس در جنب بلوار نوساز در پاریس در چشمان یکدیگر می‌نگریستند که ناگهان با خانواده‌ای فقیر «مواجهه» شدند و همین برخورد ترک و شکافی در رابطة آن‌ها ایجاد کرد، در بلوار کشاورز همین مواجه صورت گرفت. عدة عظیمی از مردم ناگهان با یکدیگر «برخورد» کردند. این مواجهه که به‌زبان بدیویی یکی از خصلت‌های هر رخدادی است. به‌طوری که به‌زعم بدیو هر رخدادی با یک مواجهه آغاز می‌شود یک برخورد تصادفی همچون برخورد یک عاشق با معشوق در خیابان. در بلوار کشاورز نیز مردم با یکدیگر برخورد کردند نه در مقام شهروندان وظیفه‌شناسی که هر روز از کنار هم می‌گذشتند بلکه در مقام سوژه‌های کنشگر سیاسی‌ای که حالا گویی برای اولین بار همدیگر را دیده‌اند. سوژه‌هایی که نظم خیابان را به‌هم زده و آن را مال خود کرده‌اند، و این‌جاست که حفره‌ای در کلیت کاذب وضعیت ایجاد می‌شود و آشوب مدرن تجسم عینی می‌یابد.

3)

18 تیر 78 خود گویایی تلاشی بود که در آن جنبش دانشجویی به‌نوعی جرئت کرد و خود را از گتوی دانشگاه خارج کرد و وارد خیابان شد، و حال دهمین سالگرد 18 تیر نه در دانشگاه که در خیابان برگزار شد. بلوار در بعد از ظهر پنجشنبه تجسم شکاف مردم/دولت بود. جایی‌که برای اولین بار ترافیک عاملی آزار دهنده برای مردم نبود، بلکه خود به بخشی از فرآیند فتح خیابان تبدیل شده بود. اینک همة آن افرادی که در منطق شهرسازی امروزی به موجوداتی منفرد و منزوی تبدیل شده بودند در ملاقاتی به‌واسطة بلوار تبدیل به سوژه‌‌هایی سیاسی شدند و تودة مردم را شکل دادند.

4)

ژان لوک گدار در فیلم «در ستایش عشق» از زبان یکی از شخصیت‌هایش می‌گوید: «دولت‌ها عاشق نمی‌شوند». آن جنون شرقی «یین‌ و یانگ»ی که خواستار نوعی مستحیل شدن کامل دولت/مردم در یکدیگر، مانند عاشق و معشوق است این جاست که کاذب بودن خود را نشان می‌دهد؛ همان‌طور که در قطعة «چشمان مستمندان» بولوار باعث به‌صحنه آمدن خانوادة فقیر و مواجهة آن‌ها با آن زوج عاشق و در نهایت شکاف در رابطة آن‌ها شد بلوار کشاورز نیز دست‌اندر کار خلق «تودة مردم» شد و شکافی عمیق در وضعیت ایجاد کرد.

در لحظات تاریخی بعد از ظهر پنجشنبه 18 تیر 88 همة آن مطرودان و دل‌شکستگان تاریخ در بلوار کشاورز به‌هم رسیدند. جایی که آن‌ها به زبان هگلی جزیی بودند که به‌نمایندگی از طرف کل جامعه خیابان را فتح کردند. آری اگر بودوار (boudoir، اتاق خصوصی و کوچک بانوان اشرافی) نماد آن سیاست تکنوکرات‌ها و کارشناسان رجل سیاسی باشد، بلوار نماد سیاست مطرودان است.

5)

چیزی در تظاهرات هفته‌های پس از انتخابات و همچنین در روز 18 تیر در بلوار کشاورز جالب توجه بود شبیه بودن ماجرا به‌یکی از شیوه‌های زیباشناختی-سیاسی در غرب به‌نام «اجتماعات جرقه‌آسا» (Flash mobs) است. به‌تعبیر ژیژک: «افراد در زمانی معین و در مکانی که از قبل تعیین و برای این کار در نظر گرفته شده، یکباره سروکله‌شان پیدا می‌شود و یک‌سری رفتارهای تند تیز... از خود بروز می‌دهند و بعد از آن دو باره هر کسی رد کار خود می‌رود و تعجب نکنید اگر می‌بینید گاهی «اجتماعات جرقه‌آسا» را یک جور شعر شهری که بدون قصد و غرض واقعی سرود می‌شود توصیف کرده‌اند»2. جایی که مردم در لحظه‌ای تاریخی به‌گرداب سیاست پرتاب می‌شوند ترکی ماندگار در وضعیت ایجاد می‌کنند به کنشگرانی راستین تبدیل می‌شوند و بعد دو باره به نقش‌های قبلی‌شان در مقام تماشاگر تبدیل می‌شوند. اتفاقی که می‌افتد نوعی رفت و برگشت مداوم بین تماشاگر/بازیگر است. ما در میزانسن دولت جایگاه تماشاگر را ایفا کردیم اما وقتی سیاست خلق می‌شود، ما کنشگرانی می‌شویم که در جایگاه بازیگر قرار گرفته‌ایم.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد