logo





شاعرِ اشکِ معشوق از دیدِ منتقدان

يکشنبه ۱۶ شهريور ۱۳۹۹ - ۰۶ سپتامبر ۲۰۲۰

امید



مهدی حمیدی شیرازی (۱۴اردیبهشت ۱۲۹۳شیراز؛ ۲۳تیر ۱۳۶۵شیراز)، ادیب، شاعر، استاد دانشگاه، مترجم و منتقدِ ایرانی بود که در طول زندگی خود سه بار نامش به شکلی جنجالی بر سر زبان‌ها افتاد: قصیدۀ بلند و هجویۀ "شوخی و مصاحبه با نیما" علیه شعر نو و نیمایوشیج در اولین کنگرۀ نویسندگان ایران، ماجرای عشق رسوا با شاگردش -منیژه شادروان- که تا پایانِ عمر گرفتارِ آن بود، و غزل مرگِ قو که خوانندگانی چون نرسیا، مهرپویا و حبیب آن‌را خواندند و به شهرتی رسید ولی نمی‌توان آن‌را یک حادثۀ هنری به شمار آورد (1) اما هیچ‌یک موضوع این نوشتار نیست. هدف این سطور آشنایی با دیدگاهِ صاحب‌نظران در بارۀ سبکِ تازه، بدیع و خاصّ‌ِ حمیدی و توانایی‌های ادبی اوست. حمیدی اولین مجموعه شعرش را در سال 1321 با عنوان «از یاد رفته» منتشر کرد که تماماً در قالب غزل بود. در پایان سال 1321 دومین دفتر شعرش را به نام «عِصیان» به دست چاپ سپرد. سال 1324 قصیده «مصاحبه با نیما، پیشواى نوپردازان» را منتشر کرد که او را در صف اول جبهه شاعران کلاسیک و مخالفان نیما و نوگرایان قرار داد. سپس مجموعه اشعاری به نام «شکوفه‌ها» را انتشار داد که عده‌ای از شعرشناسان با انتشار این دیوان، ظهور شاعری بزرگ و ملی را مژده دادند. پس از آن «شاعر در آسمان» و «فرشتگانِ زمین» و «عِصیان» که در حقیقت متممِ دیوانِ «اشکِ معشوق» است، از این شاعر انتشار یافت.

گفته‌ می‌شود که مهدی حمیدی شیرازی از میان شاعران کهن بیشتر به سبکِ ناصرخسرو متمایل است؛ با این فرق که شعر حمیدی از مشکلات و پیچیدگی های آن شاعر بزرگ دور است. زبان شعر این شاعر، بسیار ساده‌تر و لطیف‌تر و نیز مضمون شعر او با شعر ناصر خسرو تفاوت دارد. حمیدی از شعرای سبک موسوم به «سبکِ عراقی» از جمله نظامی‌گنجه‌ای نیز تاثیر بسیار پذیرفته است اما در کل باید او را بیشتر شاعری غنایی و بعد از آن موضوعات شعر او را بیشتر سیاسی، اجتماعی و وطنی دانست. حمیدی در «سبکِ خراسانی» به رودکی، فردوسی، فـرخـی، مـنـوچهری، نـاصر خسـرو،‌ مسـعود سعدسلمان و دیگران ارادت داشته و سبکِ‌ بیان‌ وی در سوز و گـداز و نـاله‌های جانسوز در فِراقِ محبوب، یادآور سبکِ مسعود سعدِسلمان و ناله‌های وی در سـیاه‌چال‌هـای عـصـرِ غـزنـوی‌ است. هم‌چنین حال و هوای کـلام فـرخی سیستانی‌ هـمه‌ جـا در شــعر حمیـدی مـوج می زنـد، اما از آن‌جایی کـه کـلامِ حمیدی بر اساس عشق، محبت و صحنه های وصال و فراق محبوب بنیان نهاده شـده، وی‌ سـوز و گداز درونی خویش را با طرزِ بـیانِ‌ مؤثر و دل‌نشین‌تر ادا می کند. حمیدی دربارۀ خودش،‌ خودستایانه در غزلی گفته بود: "به‌ هر سبک وُ هر بحر وُ هـر شـیوه‌ گفـتم/ کـــه داننـــد همتـــا وُ همـــدم‌ نـــدارم". به گزارش سایت مجلۀ بخارا در روز دهم مرداد 1396 سیصد ویکمین شب از مجموعه شب‌های مجلۀ بخارا با همراهی بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، گنجینۀ پژوهشی ایرج افشار و انتشارات سخن به "شبِ دکتر مهدی حمیدی شیرازی" اختصاص داشت (گزارش تصویری).

محمد خلیلی شاعر، نویسنده و پژوهش‌گر زبان و ادبیات فارسی در گفت‌وگوی سال 1387 با ایبنا خبر از انتشار دو کتاب، حاوی مجموعۀ نقدها و تحلیل‌ها بر آثار مهدی حمیدی شیرازی با عنوان "شبی هم در آغوشِ دریا" و دیگری بر اشعار فریدون توللی داده بود. به گفته خليلي، "اين نقدها نوشتۀ استاداني چون عباس اقبال، سعيد نفيسي، محمدرضا شفيعي كدكني، مظاهر مصفا، عبدالحسين زرين‌كوب، غلامحسين يوسفي، [فریدون مشیری، اسلامی ندوشن، مصطفی مقربی، علی محمد هنر، عزت‌الله فولادوند،...] و حسين منزوي است و در پايان اين كتاب نیز، گزيده‌اي از شعرهاي حميدي شيرازي به چاپ مي‌رسند." خلیلی در پايان افزوده بود: "اين دو شاعر، هر دو شيرازي اند [و هر دو از مخالفان سرسخت شعر نیمایی- ارژنگ] و شايد همين نكته سبب شد كه به آن دو بپردازم. با اين وجود، علاقه شخصي من به آثار و اشعار اين دو نيز مزيد بر علت شد. دركنار اين‌ها، نبايد از ياد برد كه تا كنون چنين كاري درباره اين دو شاعر انجام نشده و به ويژه اشعار مهدي حميدي شيرازي، مورد توجه قرار نگرفته اند."

کتاب "شبی هم در آغوشِ دریا" از مجموعه کتاب‌های "در ترازوی نقد"، حاوی مجموعۀ نقد و تحلیل و گزینۀ اشعار شاعر که در دی 1387 در 508 صفحه و به همت محمد خلیلی گردآوری و توسط نشرِ سخن چاپ و نشر یافته، می تواند تصویر نسبتا جامعی از آثار قلمی و شخصیت ادبی و هنری حمیدی شیرازی به دست دهد.

در ادامه نظر برخی از اساتید شعر و ادبیات را در بارۀ وجوهِ فعالیت‌های هنری و ادبی حمیدی شیرازی مرور می‌کنیم:

استاد محمدرضا شفیعی کدکنی در کتاب "با چراغ و آینه" با "یادی از دکتر مهدی حمیدی شیرازی" می نویسد: "امتیازِ بزرگِ حمیدی بر اعمّ اغلب کسانی که در این عصر، شعرِ کلاسیک می‌سرایند این بود که تا از حالتی روحی سرشار نمی‌شد، شعر نمی‌گفت؛ اکثر شعر‌های او نوعی بیانِ حالتِ عاطفی اوست، از خشم و کینه تا مهر و مرثیه و نوعی تأمّلاتِ وجودی. در مجموعۀ میراث شعریِ او، شعرهای درخشانی که تصویر‌کنندۀ این‌گونه حالات شخصیِ او باشد، کم نیست و من بارها به هنگام خواندنِ بعضی از شعرهای او چندان تأثر عاطفی در خویش احساس کرده‌ام که قلبم فشرده شده است و این نتیجۀ چیزی جز بهره‌مندیِ او از «صدقِ عاطفی» نبوده است. اگر ارتباطِ نسل‌های آینده با شعرِ گذشتۀ فارسی حفظ شود، شعرِ حمیدی در آینده می‌تواند یکی از مظاهر جمالِ هنریِ زبان فارسی در عصرِ ما باشد و اگر ارتباط نسل‌های آینده از این نوع فرهنگ قطع شود –که متأسفانه بر اثر مساعی تعمدیِ وزارت آموزش و پرورش و دانشگاه‌ها، قراین روز‌به‌روز از این انقطاع خبر می‌دهند–، شعر حمیدی و بهار و طبعاً فردوسی و مولوی و سنایی و همۀ بزرگان کهن، این جمال و جلوه‌ای را که امروز برای بعضی از ماها دارد، دیگر برای آیندگان نخواهد داشت و چنان روزی مباد!"

عباس زرین‌کوب می گوید: "هیچ چیز شـاعر و شـعرش را نـمی تواند، مجبور کند به ترک قالب‌های کهنه. تجربـۀ حمیـدی‌ در ایـن بـاب کافی‌است که نشان دهد که این‌کار شدنی است، البته قدرت تعبیر می خواهد و کوشش صادقانه، حمیدی نوعی رمانتیک است که در فطرت مـخصوصا بـه دنیای بـایرون و هوگو تعلق دارد، امـا خویشاوندی او بیشتر با شعرای بزرگ خودمان مانند ناصر خسرو، نظامی و خاقانی است."

غلامحسین یوسفی کـه منتقـدی منصـف اســت در خصوص جـایگـاه‌ شـعر حمیـدی شیرازی در ادب‌ فارسی‌ می گوید: "پژوهش‌گرِ شعرِ فارسی معاصر اگر بخواهد به انصاف سـخن گوید، جـایگاه‌ ‌حـمیدی را در شعر سنتی روزگار ما نمی تواند نادیده بگیرد. حمیدی، شاعری‌ را به جِد می گرفت و با شـعر مـی زیست. وی در مـقام‌ شاعری معاصر توانسـته اسـت آنچـه را کـه بـه برکت تخیل و اندیشه و ذوق خویش در آفاق شعر احساس کـرده، در تصویرهای‌ تازه‌ و دلربـا، در قالب های سنتی شعر به زبانی استوار و ورزیده و خوش‌آهنگ بیان‌ کند و در این‌ـکار کامیـاب شـده است."

یوسفی در کتاب «چشمه روشن» نیز دربارۀ حمیدی می گوید: "شاعری است سریع التأثیر و آتشین طبع و نستوه و با واکنشهای روحی شدید در برابر هر چه بر او می گذرد.از عشق و دوستی و محبت یا بی وفایی و مخالفت گرفته تا موضوعات اجتماعی. این حالات و تجربه ها در شعرهای متنوع او جلوه گر است. به علاوه آنچه را نیز در بیان احوال درونی انسان و مسایل و مصائب بشری سروده و رنگ حکمت و اندیشه ورزی دارد باید بر این مجموعه افزود خاصه که آثاری است ژرف و پرمعنی در مجموعه آثار او برخی اشعار برجسته نظیر در امواج سند، بت شکن بابل، مرغ سقا، معنای عمر، جام شکسته و امثال آنها کم نیست."

سیروس نوذری، شاعر ومنتقد ادبی که همشهری حمیدی هم هست، در گفت‌وگو با خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) گفت: «درمورد مهدی حمیدی باید منصفانه‌تر صحبت شود، چون در مورد او خیلی جفا شده و شاید مستحق این نبود که با او اینگونه برخورد شود. البته شاید یک مقدار هم شاملو با سرودن آن شعر که «یک بار هم حمیدی‌ شاعر را در چند سال پیش بر دارِ شعرِ خویشتن آونگ کرده‌ام» در این قضیه نقش داشت. این کار ضربه بزرگی به حمیدی زد که البته این مختص او نبود و در ادبیات ما از این اتفاقات زیاد افتاده است. مثلا در مورد عارف قزوینی؛ او از دو مطلب بسیار رنج می‌کشید، یکی کشته‌شدن کلنل محمدخان پسیان در خراسان و یکی هم عارف‌نامه که ایرج‌میرزا علیه عارف نوشته بود و او را سکه یک پول کرده و عارف تا آخر عمر از این ماجرا بسیار رنج می‌برد. شاید چنین اتفاقی هم در بارۀ مهدی حمیدی افتاده باشد».

وی می‌گوید: «در اینکه مهدی حمیدی با شعر نو و شعر نیما عناد روشن و شدیدی داشت، شکی نیست ولی در اینکه کسی با یک جریان هنری باشد، حق او بود. از طرفی حمیدی هم بسیار تند می‌رفت و خیلی بی‌ادبانه و بی‌رحمانه دربارۀ نیما قضاوت می‌کرد و هر جا که می‌نشست، انگار تنها مسئله او همین بود که نیما را محکوم کند، این است که با ضوابط شعرِ نیما بی‌طرف و با هوشمندی برخورد نمی‌کرد، به همین دلیل هم مورد توجه قرار نگرفت و شعر او به آن صورت که باید، خوانده نشد».

نوذری می‌گوید: «واقعیت این است که حمیدی در عرصه نوع ادبیات خودش هم چهره درخشانی نبود. یعنی اگر در قالب غزل و دیگر قالب‌های کلاسیک شعر معاصر ایران هم نگاه کنیم، شاعرانی بوده و هستند که از این منظر از حمیدی‌شیرازی خیلی بالاتر هستند. مثلا شهریار، هوشنگ ابتهاج و ... هم‌دوره‌ای‌های حمیدی هستند که حمیدی نتوانست در حد آن‌ها بشود. حتی «مرگِ قو» که معروف‌ترین شعر حمیدی است و حمیدی به آن مشهور شد، به این دلیل معروف شد که «نرسیا» خواننده نسل‌های گذشته در دهه چهل آن را خواند، بنابراین مرگِ قو هم به واسطۀ آن خواننده مشهور شد، نه به واسطۀ خود شعر. البته این اتفاق مختص حمیدی‌شیرازی نیست و در شعر ایران این اتفاق چندین بار اتفاق افتاده که شعر یا شاعرانی نه به واسطۀ خود شعر، که به واسطۀ موسیقی متنی که به آن‌ها کمک کرده، مشهور شدند. مثلا شعر «آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا» از شهریار که به واسطۀ آهنگی که مرحوم مرتضی محجوبی بر آن ساخت و محمود بیان آن را خواند مشهور شد. یعنی شعر آن یک غزل پیش‌پا افتاده و معمولی بود که به واسطۀ آن موسیقی به شدت مشهور شد».

سیروس نوذری معتقد است: «این‌که حمیدی‌شیرازی نزدیک به سبک ناصرخسرو و ادبیات کلاسیک شعر می‌گفته، پدیدۀ عجیبی نیست، چرا که همیشه در هنر این‌طور بوده و این بازتاب نوع نگاه جامعه است. در یک جامعه هم همیشه همین‌طور است که گروهی به گذشته و سنت‌ها گرایش دارند و واپس‌نگر هستند. مخصوصا در جامعه سنتی این پدیده بیشتر است، آدم‌هایی در این جوامع هستند که معتدل‌ترند و تعداد اندکی هم هستند که به قول امروزی‌ها آوانگارد و پیشرو هستند. این مسئله یک چیز طبیعی است و این مکانیزم در هنر هم اتفاق می‌افتد بین شاعران عصر مشروطیت هم این مسئله قابل مشاهده است. مثلا بهار خیلی سنتی‌تر از ایرج‌میرزا، عارف قزوینی و میرزاده عشقی است و کاملا به سنت قصیده‌سرایی سبکِ خراسانی قدیم نظر دارد ولی ایرج‌میرزا و میرزاده عشقی نگاه جدیدتر و فرم مدرن‌تری دارند».

غلامحسین شریفی، عضو هیأت علمی گروه زبان وادبیات فارسی دانشگاه اصفهان نیز در گفت‌وگو با خبرنگار ایمنا با اشاره به سبک شعر سرایی این شاعر، اظهار می‌کند: "حمیدی با وجود اینکه شیرازی است اما به شدت طرفدار سبکِ خراسانی بود و به شکلی استوار در این سبک شعر می‌گفت. اشعار او پختگی و صلابتِ خاصی داشت. به علاوه بسیار زیبا و سنجیده شعر می‌سرود. برخی از شعرهای او ماندگار است و جزو قطعات بسیار خوب ادبیات فارسی است. برای نمونه شعر "امواج سند" او بسیار حماسی و زیباست".

وی می‌افزاید: "این شاعر به هیچ وجه شلختگی را در شعر بر نمی‌تابید و به همین دلیل منازعاتی با شاعران معاصر از جمله احمد شاملو در این خصوص داشت. شاملو در شعرِ سپید بسیار زحمت کشید و در آن به مرحله‌ای رسید که هنوز کسی نتوانسته به آن دست یابد در واقع او در شعرِ سپید مانند پیغمبر در میانِ امت است. اما برخی از طرفداران شاملو هر یاوه‌ای را شعر محسوب می‌کردند. به همین دلیل حمیدی شیرازی به همراه دیگر شاعران سنتی بزرگ، برعلیه شاملو و شعر معاصر تاختند. بر همین اساس بحثی میان شاعران نو گرا و سنت گرا و مشخصاً میان شاملو و حمیدی شیرازی در گرفت." این عضو هیأت علمی اضافه می‌کند: "من معتقدم هر فردی برای اینکه بتواند پیشرفت کند ابتدا باید بداند کجاست و چه دارد؛ سپس بررسی کند که گام‌های بعدی او چیست. زمانی که یک شاعر شعر و گذشته خود را نشناسد، چگونه می‌تواند در شعر پیشرفت کند. بسیاری از شاعران نمی‌توانند از روی یک متنِ استوارِ ادبی به درستی بخوانند. این یعنی برای نوآوری زود است، چراکه این نوآوری ارزشی نخواهد داشت."

شریفی تصریح می‌کند: "هر چیز جدیدی لزوماً خوب نیست و هر چیز قدیمی‌ای نیز بد نیست. در میان اشعار فارسی می‌توان شعر کهن خوب و شعر نو بد یافت، همانطور که عکس این سخن نیز صادق است. احمد شاملو اهل مطالعه، نوآور و برای فرهنگ ایرانی دلسوز بود اما گمان می‌کنم گاهی خطاهای فاحش داشته است، شعر گذشته را به خوبی نمی‌شناخت و در خصوص آن شتابزده و از سر بغض سخن می‌گفت؛ مثلاً در خواندن رباعی معروف عمر خیام اشتباهی مرتکب شده که ممکن است عوام‌الناس چنین اشتباهی را مرتکب شوند، اما از کسی چون او که در شعر معاصر بسیار بزرگ است چنین اشتباهی قابل بخشش نیست."وی اضافه می‌کند: "به علاوه دیوان حافظ از شاملو را در نظر بگیرید؛ اگر قرار بود تنها نسخه‌ای که از حافظ داریم همین دیوان شاملو باشد هزاران کیلومتر از حافظ فاصله داشتیم و نمی‌توانستیم درک درستی از او داشته باشیم. مگر می‌شود شعری که هفتصد سال پیش سروده شده است را به سلیقه خود تغییر دهیم؟ حمیدی شیرازی و کسانی چون او از این اتفاقات بسیار برافروخته شده و به کسانی چون شاملو حمله می‌کردند. بر همین اساس برخی از جنجال‌های مطبوعاتی نیز پیش آمد. اما هر دو شاعر بودند، شاعر در لحظه‌ای احساسش غلیان می‌کند و ممکن است سخنی بگوید که پس از آن دیگر قابل جمع کردن نباشد؛ با تندی سخن گفتن قطعاً حقیقت را پنهان می‌کند."

شریفی با اشاره به مضامین اشعار حمیدی شیرازی، می‌گوید: "حمیدی مضامین عاشقانه، غنایی، اجتماعی، حماسی و میهن دوستی را مورد توجه قرار می‌داد. من او را درک نکرده‌ام، اما با در نظر گرفتن آنچه از او شنیده‌ام روحیه او غنایی و عاشقانه بوده است. درواقع حس خوش باشی و نگاه مثبت به جهان بیشتر در شعر او به چشم می‌خورد." شریفی در خصوص اشعار وطنی این شاعر می‌افزاید: "نباید اینگونه تصور شود که شاعر صرفاً باید غنایی بسراید، چراکه او به اقتضا انسان بودن احساساتِ مختلفی دارد اما برای اینکه بدانیم چرا حمیدی شعر وطنی گفته است باید زمانه‌ای که او در آن زیسته و شعر گفته است را در نظر بگیریم. در مجموع فضای زمان حمیدی به گونه بود که احساساتِ ناسیونالیستی را تحریک می‌کردند و بر روی آن بسیار تاکید و تکیه داشتند."

پانوشت‌ها:

1- در آن‌روزگار که غزل «مرگِ قو» سرودۀ مهدی حمیدی شیرازی منتشر شد، واکنش‌های زیادی از سوی شاعرانِ نوپرداز نسبت به آن ابراز شد. در آن دوره گفته می‌شد که این شعر الهام گرفته از یک یا چند اثر شاعران خارجی است. عده ای هم معتقد بودند که «قو» در سنتِ ادبیاتِ فارسی جایگاهی ندارد و حتی در فرهنگ لغت‌های کلاسـیک از لغـت‌نامۀ فـرس گرفته تا برهانِ قاطع، نامی از این پرنده (با عنوانِ قو) دیده نمی‌شود. حتی در فرهنگِ دهخدا که معمـولاً در کنار نام پرندگان، نمونۀ ابیاتی از شاعران بزرگ برای تبیین و تفهیمِ معانی و کاربرد آنها ذکر می شود، در ذیلِ «قو» صرفاً این دو بیت از شاعری به نام «تأثیر تبریزی»، شاعر عصر صفوی در باب «در پَرِ قو خوابیدن» (کنایه از در ناز و نعمت پرورش یافتن) و «نپریدنِ قو در جایی» (کنایه از خلوت بودن و وحشتناک بودن جایی) نقل شده است که: "خیلِ ملک ز بـیم در آن کـو نمـی‌پَرَد/ آن‌جا کـه رنگِ رو پَرَدم، قـو نمـی‌پَرَد/ در تکیه فراغتِ ما قیـل وُ قـال نیسـت/ آن‌جا که هست بـالشِ مـا، قـو نمـی‌پَرَد". برهمین پایه، منتقدینِ مرگِ قو معتقد بودند که این موضوع، خود گواهی بر عدمِ کاربردِ «قو» در ادبیات کلاسیکِ فارسی است. در جایی نقل شده که روزی مهدی اخوان ثالث در محفلی با حمیدی شیرازی شدیداً درگیر می شود و درنهایت به او می‌گوید "تو که با تجدّد در شعرِ امروز این قدر مخالفی، پس چطور شعر مرگِ قو را سروده‌ای که تجددطلبی در آن موج می‌زند؟" و آن‌جا بود که استاد مهدی حمیدی، تازه متوجه شد که «تجدّد یا تحوّل در مضمون رُخ می دهد، نه در فرم و قالب» و این نکته‌ای است که هنوز هم بسیاری متوجه آن نشده‌اند... به نظر می‌رسد از طریق آشـنایی بـا ادبیات وهنر غربی است که مضامینِ جدیدی از این پرندۀ زیبا وارد ادبیاتِ فارسی مـی‌شـود از جمله بالۀ معروف "دریاچۀ قو" (Swan Lake) شاهکار چایکوفسکی (1893-1840 میلادی) که یکی از شناخته‌ترین نمایش‌ها در ستایشِ عشق و زیبایی است و برداشت‌های فراوانی از آن به صورت فیلم، انیمیشن، ادبیات و حتی بازی‌های کودکان ارائه شده است. شاید بتوان گفت که حمیدی شیرازی در غزل خود به رغم مخالفتِ جنجالی با شعر نیمایی، "قو" را از "نیمای دیوانه" (توصیف حمیدی) وام گرفته باشد زیرا نیما یوشـیج در20 فروردین ۱۳۰۵ و در فضایی کاملاً رمانتیک، شـعر «قـو» را سروده که یک چهار پاره‌اش این است: "صُبحگه، کانزوای وقت وُ مکان/ دلرباینده است و شوق‌افزاست/ بر کنارِ جزیره‌های نهان/ قامتِ با وقارِ قو پیداست." شعر"قو" سرودۀ نیما یوشیج اتفاقا یکی از شعرهای مهمّ نیماست که زنده‌یاد محمد حقوقی آن را در دستۀ شعرهای نیمه‌سنّتی نیما یوشیج دسته‌بندی کرده است. در بارۀ این پرندۀ زیبا و اصطلاح "آوازِ قو" نیز گویند که "قو" به سببِ تک‌همسری در طولِ عمر، به سمبلِ عشق وُ وفاداری شهره است. "قو" در طولِ عمر هیچ صدایی تولید نمی‌کند ولی در لحظۀ مرگ، به محلِ اولین جفت‌گیری خود مراجعت کرده و آواز سر می‌دهد. "قو" تنها در آخرین دقایقِ زندگی خود است که به گوشه‌ای دِنج پناه برده و آوازی زیبا به عنوان اختتامیۀ عُمرِ عاشقانۀ خود می‌خواند که با اتمامِ آواز، جانش را از دست می‌دهد. اصطلاح “آواز قو” به معنی آخرین کارِ با شکوهِ یک فرد یا یک مجموعه، برگرفته از همین افسانه‌ها است.

***

دکلمۀ ابیاتی از غزل "مرگِ قو" با صدای زنده‌یاد صدرالدین شجره
https://honarland.ir/



لینک شنیدن و دانلود اجرای زیبایی از ترانه "مرگِ قو" با صدای علیرضا قربانی
https://dornamusic.com/alireza-ghorbani-marge-ghoo/

این مطلب برگرفته از ماهنامۀ ارژنگ شمارۀ 10 شهریور 1399 در نشانی زیر است:
https://www.mahnameh-arzhang.com/

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد