۱.
بر بوم جهان کاش که چون رنگ بپاشم
طرحی بزند تازه قلمموی تلاشم
خواهم که رخ خوبِ نگارم بنگارد
تا من زِ نگارندهی او نقشِ نو باشم
۲.
با خوب و بد جهان مرا کاری نیست
از حسرت و غم به دوش من باری نیست
پنجاه که شد کوله خالی کردم
از موی سیاه در سرم تاری نیست
۳.
بیدار شدم در بغلم خورشید است
دیشب که ولی به ماه میزد این مست
یا من مستم درست معلومم نیست
این کیست که بر حواسِ من دارد دست
۴.
باید به کبوتران دل دانه دهم
در ذهنم به اوجشان لانه دهم
پرواز کنم چون ز ملک تا ملکوت
باید به گشودِ بالشان رانه دهم
۴.
من خویشِ درختان جهانم
انسانم و از آدم ملعون نگرانم
آدم که حتی حرمت یک برگ ندانست
همراهِ طبیعت ز ستمهاش فغانم
۵.
بر دامن من دست نسیم است به بازی
گویی که نوازندهی خوشپنجهی سازی
انداخته چینها به تب و تاب و تمنا
با بوسهای و زخمهای و راز و نیازی
/
نیلوفر شیدمهر
nilofarshidmehr.com تارنما:
در همه شهرهای دنیا زنی هست لینک به مجموعه اشعار
دو زن در میانه پل لینک به مجموعه داستان
(از شما دعوت میشود مشترک شوید / دکمه سابسکرایب را بفشارید)
کانالِ شعرخوانی در یوتیوب