logo





آزادی بیان تا کجا؟

چهار شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۹۹ - ۰۵ اوت ۲۰۲۰

فیروز قرشی

new/Firouz_Ghoreishi.jpg
آزادی بیان مانند هر آنچه که به آزادی گره میخورد معانی متعدد و متفاوت دارد، در اینجا به آن از منظر آنچه که برای مردم عادی در بر دارد میپردازیم. جان استوارت میل در مقاله مشهورش "در باره آزادی" می گوید : "ما به آزادی بیان نیاز داریم زیرا که آن بهترین راه برای کسب دانش و آگاهی است".

هنگامی که ما دلمشغولی هایمان را آزادانه و صمیمانه به زبان میآوریم، افکار، عواطف، احساسات و ذهنیات مان را بهمدیگر شرح میدهیم فرصت می یابیم که چیزهای جدیدی در باره همدیگر، در مورد خودمان، در باره جهان پیرامونمان کشف کنیم.

توضیح آزادی بیان در نسبت اش با دانش و آگاهی و علم در روزگار ما به لحاظ گسترش بیسابقه پوپولیسم بیش از هر زمان دیگری حائز اهمیت است. زیرا که پوپولیسم بطور کامل از التزامات علمی و ارائه مستندات برای مدعا هایش گسسته است. پوپولیسم مرز و فاصله ای که حقیقت را از گمانه زنی و مدعای دلبخواه جدا میکند را محو و دگرگون کرده است، در حالیکه چنین مرز وفاصله اهمیتی حیاتی برای دموکراسی دارد .

گسترش پوپولیسم این گمان را رواج داده است که احساس فراتر از حقیقت است . دموکراسی همزیستی کسانی که یک جور فکر نمی کنند را میسر میسازد. تنها با دیالوگ و تساهل است که انسانهائی با باورهای متفاوت و گاه متضادآینده مشترکِ بهتر را بنا میکنند. برای تصمیم گیری در مورد اینکه کجا برویم بایستی بر سر اینکه کجا هستیم توافق داشته باشیم. توافق بر سر آنچه در حال اتفاق افتادن است تنها و تنها بر پایه حقایق استوار امکانپذیر است . با نشاندن علایق و احساسات و توهمات بجای حقایق مسلم تنها تئوری توطئه رواج می یابد و جامعه به قطب های متخاصم و متضاد تقسیم می شود.

آزادی بیان چاره یگانه ایست که سلطه انحصاری یک روایت را سد میکند و حق دانستن و اطلاع از روایت های دیگر را برای توده مردم حفظ می کند وپدیدار شدن حقیقت را تضمین میکند.

جنگ ویتنام و اسناد پنتاگون

در ژوئیه ۱۹۶۷ روبرت مکنامارا وزیر دفاع آمریکا گروهی مرکب از چند مورخ و چند تحلیلگر نظامی را مامور کرد که در اختفاء کامل و با دسترسی به تمامی آرشیو ۲۲ ساله جنگ ویتنام کار بکنند و خطوط کلی و جوهر حوادث کلیدی را تعیین و تحلیل کنند و گزارش کاملی را تهیه کنند.

با نزدیک به دو سال کار لاینقطع، زیر و رو شدن آرشیو ها اسناد کلیدی انتخاب و تحلیل شد. ژانویه ۶۹ " اسناد پنتاگون" آماده شد، کاری غول آسا مشتمل بر چهار هزار صفحه سند و سه هزار صفحه تحلیل در ۴۷ جلد و تنها ۱۵ نسخه.

در روند آماده کردن گزارش دانیل السبرگ تحلیلگر نظامی از شرکت راند یکی از اعضاء این گروه بود. وی که به حقانیت جنگ ویتنام باور نداشت در جریان کاربه اعتباراسناد پنتاگون متوجه شد که این حقیقت سالهاست بر خود گردانندگان جنگ نیزآشکار شده اما علیرغم آن به تداوم جنگ همچنان اصرار میورزند. السبرگ بدین نتیجه گیری رسید که هرکس که بدین اسناد دسترسی پیدا کند میفهمد که این جنگ و اینهمه ویرانی و جنایت تنها بدلیل منافع اقتصادی صنایع نظامی و منافع سیاسی جناح راست محافطه کارهمچنان ادامه می یابد.

تابستان ۶۹ گسترش جنبش ضد جنگ و بویژه سخنان پر شور راندی کهلر انعکاس وسیعی داشت، وی متعاقب دستگیری اش بدلیل خودداری از رفتن به جبهه هنگامیکه به زندان منتقل میشد گفت : :به جنگ نمیرود زیرا که کشورش را دوست دارد!"

تحت تاثیر این حوادث السبرگ بیش از پیش مصمم شد که بهر طریق اسناد را کپی کند و بدست گنگره و مردم برساند.

بلاخره سالزبرگ سردبیر آنزمان نیویورک تایمز در ۱۳ ژوئیه ۷۱ پس ازتوافق با السبرگ به انتشار اسناد پنتاگون خطر کرد. روز بعد پس از انتشار دومین مقاله از این سری وزیر دادگستری جانسون صاحب روزنامه را تهدید کرد که اگر فوری انتشار را متو قف نکند بجرم جاسوسی محاکمه خواهد شد. همزمان برای توقف انتشار به محکمه ایالتی مراجعه کرد.

السبرگ با احساس خطر اسناد را به روزنامه واشینگتن پست نیز رساند. در ۱۸ ژوئیه انتشار اسناد در این روزنامه نیز شروع شد، و وزیر عین همان تدابیرقبلی را در مورد این روزنامه نیز به جریان انداخت. قاضی فدرال اینبار گرهارد گسل یک روزنامه نگار سابق بود و در خواست وزارت را رد کرد. روز ۲۲ ژوئیه روزنامه بوستون گلوب نیز به منتشر کردن اسناد پیوست.

۲۳ ژوئیه محاکمه مقدماتی السبرگ در لس آنجلس شروع شد و همزمان شیگاگو سان تایمزبه منتشر کردن اسناد پیوست. ۲۶ ژوئیه پرونده به دادگاه عالی ارجاع شد و در همین روز قرار بازداشت السبرگ توسط محکمه لس آنجلس صادر شد. دو روز بعد السبرگ به دادگاه فدرال بوستون تسلیم شد و با پانصد هزار دلار کفالت تا شروع محاکمه آزاد شد. ۳۰ ژوئیه دادگاه عالی با شش رای موافق و سه رای مخالف حکم داد که درخواست دولت برای متوقف کردن انتشار اسناد خلاف آزادی بیان تصریح شده در متمم قانون اساسی است.
در همین روز محاکمه السبرگ آغاز شد و دادستان برای وی ۲۵ سال زندان طلب کرد. رسوائی تازه ای در مطبوعات افشاء شد : دولت نیکسون عده ای را اجیر کرده بود تا شاید مدارکی برای بد نام کردن السبرگ جمع آوری کنند و آنان بطور غیر قانونی به بازرسی محل کار وی مبادرت کرده بودند.

۱۱ مای ۷۳ دادگاه به برائت السبرگ و هم پرونده اش روسو حکم داد.

جایزه پولیتزر ۱۹۷۲ به نیویورک تایمز تعلق گرفت بخاطر جسارتش در انتشار اسناد پنتاگون. این حوادث نقطعه عطف و ورق زرینی در تاریخچه مطبوعات آمریکا و دفاع از آزادی بیان را رقم زد. روزنامه های متعددی با مرام و مشی بسیار متفاوت علیرغم تهدیدها و فشارها درقبال تلاش دولت برای سد کردن حق دستیابی شهروندان به اطلاعات و آزادی بیان رویکرد واحدی اتخاذ کردندو با جسارت مدنی در برابر فشارها عقب نشینی نکردند.

هر چند که رویکرد دفاع از آزادی های اساسی در گذر زمان استوار نماند، زیرا که آزادی حاصل تعادل قوا بین نهادهای جامعه مدنی و اقتدار حاکم است و هر گز یکبار برای همیشه کسب نمی شود بلکه مبارزه برای کسب و حفظ آزادیها روندی است پر نشیب و فراز که بدون وقفه جاری است.

آزادی بیان تا کجا؟

اتحادیه آزادی های مدنی آمریکا ACLU در حال حاضرپانصد هزار عضو دارد عمدتاً وکیل دادگستری و بودجه سالانه اش بالغ بر صد میلیون دلار است. در ابتدای فعالیتش بطور عمده دفاع از حق آزادی بیان مخالفان جنگ را تقبل میکرد.

بطور نمونه ۱۹۸۹ دفاع حقوقی یک حرکت اعتراضی که پرچم را به آتش کشیده بود را بعهده گرفت. اساس استدلالش این بود که آتش زدن پرچم در جائی که امکان حریق نباشد، حرکتی سیاسی است و در چارچوب آزادی بیان. ACLU دفاع از حق را متمایز و مستقل میداند از اینکه چه کسی یا چه کسانی از آن سودمیبرند.

۱۹۷۷ رهبر حزب نازی آمریکا فرانک کولینز اعلام کرد که طرفدارانش میخواهند در سکوکی، حومه شیگاگو با اونیفورم های اس.اس و پرچم داس و چکش نازی ها راه پیمائی کنند. چیزی که جامعه را منقلب کرد زیرا که در این محله اکثراً یهودیان سکونت داشتند و بویژه بالغ بر بیست در صد ساکنان آن کسانی بودند که در طی جنگ جهانی دوم اردوگاههای آلمان هیتلری را تجربه کرده بودند.

محکمه شیگاگو راه پیمائی نازی ها را ممنوع کرد و حزب نازی در اقدامی غافلگیر کننده از ACLU خواست از حق آزادی بیان آنها دفاع کند. نقطعه عطفی در تاریخ آزادی بیان رقم زده شد.

پس از اندکی مکث ACLU اعلام کرد که ممنوع کردن تظاهرات نازی ها نقض آشکار قانون اساسی است و مدافعه را قبول کرد. این تصمیم مخالفت سنگینی از همه سو بر انگیخت، ۳۰ هزار نفر از اعضاء آن استعفا دادند، اتحادیه بیش از سی در صد از منابع بودجه سالانه اش را از دست داد. محکمه ایالتی ایلینویز به ممنوعیت راه پیمائی رای داد. داوید گلدمن وکیلی که خود یهودیست ACLU را نمایندگی میکرد. با مجاهدت وی پرونده راهی دادگاه عالی شد. در آنجا حکم دادگاه ایالتی فسخ و اعلام شد که ممنوعیت راه پیمائی خلاف حق آزادی بیان تصریح شده در متمم قانون اساسی است.

اساس دفاعیه چنین بود : "از این تظاهرات و اندیشه حاکم بر آن نفرت داریم و اعلام انزجار می کنیم. اما دلیل وجودی ماده اول متمم قانون اساسی عمدتاً حمایت و تضمین آزادی بیان چنین گروه های غیر متعارف و منزوی است. دفاع از آزادی بیان اکثریت، نیاز به قانون ندارد آنچه که برای بیانش به حمایت قانون نیازاست چیزی است که اکثریت را آزرده میکند، چیزی است که اکثریت تاب تحمل اش را ندارد و دل بهم زنش می یابد."

پس از رای دادگاه نازی ها بر خلاف انتطار ایده راه پیمائی در سکوکی را کنار گذاشتند و تظاهرات را به شیگاگو منقل کردند. درآنروز سی، چهل نازی اونیفورم پوش با خفت در خیابانی که انبوهی در دو طرف آن صف کشیده و با نفرت بدرقه اشان میکردندراه پیمائی کردند.

اکثریت کسانی که در آن روزها با اعتراض صف ACLU را ترک کردند بعدها به حقانیت موضع وی اعتراف کردند.

شهروندان محکوم به تحت نظر بودن لاینقطع و دائمی

۴۲ سال بعد از دانیل السبرگ و اسناد پنتاگون، در ژوئن ۲۰۱۳ ادوارد اسنودن از وسیعترین عملیات گردآوری اطلاعات شخصی میلیون ها مردم عادی آمریکا و دیگر کشورها توسط NSA ( آژانس امنیت ملی آمریکا) پرده برداشت.

اسنودن اول بار با نام مستعار"شهروند شماره چهار" با لورا ویترس تماس گرفت. در پروسه ای طولانی با میل رمزی دیدار طرح ریزی و از لورا خواسته بود با گلن گرینوالد ستون‌نویس گاردین و نویسنده نیز تماس بگیرد. دیدار با لورا ویترس و گلن گرینوالد را در اطاق هتلی در هنگ کنگ تحقق یافت.

لورا ویترس علاوه بر حرفه روزنامه نگاری فیلمساز هم هست، مستند شهروند شماره چهار که این ماجرا را به تصویر کشیده است، برندهٔ جوایز متعددی از جمله جایزه اسکار بهترین فیلم مستند شده است. گرین‌والد نخستین کسی بود که اسناد فوق‌محرمانه‌ای که ادوارد اسنودن از سیستم عظیم جاسوسی آژانس امنیت ملی آمریکا (NSA) در اختیار داشت را در گاردین و دیگر رسانه‌های جهانی منتشر کرد، بخاطر آن برنده جایزهٔ پولیتزر سال ۲۰۱۴ شد.

جاسوسی، که پیش از این به درز دادن اسرار دولتی به دشمن خارجی اطلاق میشد اینباربه واقعیتی حیرت انگیز اشارت داشت که دولتی که با رای مردم بر سرکار آمده پنهانی از مالیات های آن مردم بودجه هنگفتی به جاسوسی در زندگی خصوصی این مردم اختصاص داده و گسترده ترین عملیات جاسوسی تاریخ را سازمان داده است.

ادوارد اسنودن کارمند CIA و در آنزمان پیمانکار مدیر و مهندس سیستم شبکه کامپیوتری NSA( آژانس امنیت ملی ) بود. به اعتبار موقعیت اش به تمامی اسناد صرفنطر از اینکه تحت عنوان فوق سری یا هر چیز دیگر رده بندی شده باشند دسترسی داشت.

اسنودن با اطلاعات و مدارک در اختیارش ثابت کرد که آمریکا پنهانی و در همکاری با چند کشور دیگر زیر ساخت های غول آسائی ایجاد کرده است با بیش از ۲۰ سایت عظیم که هر یک از آنها با سرعت ۱۲۵ گیگا بایت در ثانیه قادرند یک میلیارد مکالمه تلفنی یا جریان تبادل اطلاعات بین دو کامپیوتر را به طور همزمان ثبت و بایگانی کنند، یعنی بیست میلیارد ارتباط زنده همزمان!

علاوه بر این با توافق با گوگل، فیس بوک، یوتیوب، یاهو، اپل و مایکروسافت به اطلاعات کاربران این سرورها نیز دسترسی دارند. از آنجا که خود آن شرکت های غول آسا خارج از نظارت طوری طراحی شده اند که تمامی داده های کاربران لاینقطع و بطور دائمی دربایگانی نگهداری میشود واین اطلاعات کاربران به هر کس که پولش را بپردازد فروخته میشود.

بعنوان نمونه گوگل هر ایمیل کاربر، هر پیام وی، هر واژه ای را که در موتور جستجو وارد میکند، هر لینکی را که کلیک کند، هر سایتی را که بازدید کند، لیست دوستانش و … بطور لاینقطع و دائمی ثبت و بایگانی میکند.

NSA علاوه بر اینها نرم افزارها و موتور های جستجوی خاص خودش را دارد که امکان میدهد با وارد کردن هر کلید واژه یگانه ای همچون آدرس میل یا شماره ملی یا شماره کارت بانکی و نظایر آن تمامی اطلاعات بایگانی شده کاربر را فیلتر بکند، همچنین هر حرکت را در آینده بلافاصله ردیابی وبطور زنده گزارش کند. علاوه بر این نرم افزارهای تعداد متنابهی دِرون متعلق به NSA را از دور هدایت میکنند و از آنها برای نظارت، گرد آوری اطلاعات و در مواردی بمباران در سراسر گیتی استفاده میکند.

NSO قتل فجیع جمال خاشقچی و عربستان

ماجرای قتل فجیع جمال خاشقچی خبرنگار واشنگتن پست و مخالف سرشناس رژیم عربستان سعودی را کم وبیش میدانیم اما با کاوش یک گروه محقق کانادائی و همچنین گزارش تکمیلی خبرنگار اسرائیلی حقایق جدیدی روشن شد.

تنها تولید و علت وجودی شرکت اسرائیلی به نام NSO دستگاهی است برای هک تلفن همراه. سیستمی که برای خبرچینی و تجاوز به حریم خصوصی طراحی شده است، بدینترتیب که پیام های متعدد با سوژه معقول حاوی لینک و متناسب با کاربر هدف گرفته شده به وی ارسال میشود اگر فرد مذبور لینک را کلیک کند تلفن هک میشود، یعنی هکر به تمامی اطلاعات موجود دست مییابد، علاوه بر این هر کاری که کاربر قادر است با تلفن اش انجام دهد هکر نیز میتواند یعنی میتواند به مکالمات گوش دهد، پیام ها را بخواند، میکروفون یا دوربین را فعال کند، لیست دوستان را کپی کند …

گروه کانادائی کشف کرد که عربستان سعودی لیسانس این دستگاه NSO را خریده است و تلفن یکی از دوستان جمال خاشقچی در کانادا هک شده و از اینطریق عربستان مطلع شده که وی در تدارک سازمان دادن به شبکه اینترنتی مخالفان است و بر این مبناء ولیعهد جبارعربستان به قتل جمال حکم داده است.

خبرنگار اسرائیلی هاآرتص کشف کرد که NSO به 55 میلیون دلار لیسانس استفاده از دستگاه این شرکت را به عربستان واگذار کرده است.

گفته میشود که آخرین مدل تکامل یافته دستگاه NSO دیگر نیاز به کلیک کردن ندارد، وارد کردن شماره تلفن برای هک شدن آن تلفن کفایت میکند و همچنان که مورد خاشقچی نشان میدهد هک میتواند مرگ هولناک را در پی داشته باشد اما هیچ جا نوشته نشده است و کارکنان NSO نمی دانند که مرگ انسان ها و سلب آزادی اشان کار و کسب این شرکت است.

جهانی میان بیم وامید

بین جهانی که در آن دانیل السبرگ مهم ترین واقعه زندگی اش را شکل داد و جهان سلف اش ادوارد اسنودن 42 سال فاصله است در این برهه زمانی تغییرات شگفت انگیزی رخ داده که اشاره به برخی از آنان از منظر آزادی بیان در رابطه اش با حق دسترسی به اطلاعات و دانستن، پرتو نیرومندی بر موضوع مورد بحث می افکند.

این تغییرات عظیم همه جا اتفاق افتاده اما دیدن آن در آمریکا سهل تراست زیرا که دسترسی به منابع عظیم اطلاعات برای همه کس میسر است، ارشیو الکترونیک روزنامه هائی چون نیویورک تایمز یا واشنگتن پست، انبوهی از تحقیقات علمی در سایت دانشگاهها ی بزرگ و فیلم ها و ویدیو ها و اسناد در دسترس همه است.

با نگاهی به این تغییرات عظیم از زاویه موضوع مورد بحث اینجا چیزی که در نگاه اول تو چشم میزند پیشرفت بیسابقه تکنو لوژی وانباشت منابع مالی غول آسائی است که دایره امکانات قدرتمندان را گسترش بسیارداده است.

تکنو لوژی کم وبیش شمشیر دو لبه است. اگر السبرگ برای کپی کردن هفت هزار صفحه اسناد پنتاگون مجبور بودغروبها ساعت های طولانی برای خلوت شدن محل کارش صبر کند، چند صد صفحه در ساک اش بگذارد وبا هراس از انتظامات بگذرد، با همکاری زن و بچه اش تا نصف شب آنها را کپی کند و صبح زود به اداره بر گرداند. اسنودن اما میتوانست با چند کلیک اسناد مورد نظرش را از آرشیو آژانس و سیا به بیک حافظه فلاش منتقل کند.

بر عکس اگر سیا و آژانس میخواستند السبرگ را تحت نظر بگیرند بایستی امکانات بسیاری را بسیج کنند و چندین نفر را به تعقیب او بگمارند. اما امروز یک تکنیسن ساده پشت کامپیتور آژانس اطلاعات، فعالیتها و حرکت میلیونها نفر را همزمان رصد میکند یا بهر کس که بخواهد متمرکز میشود.

اما مهمترین تغییر در موازنه قدرت دولت و نهاد های جامعه مدنی اتفاق افتاده است، عرصه ای که حد و حدود آزادی ها تعیین را میکند، عرصه ای که امکان یا عدم امکان نظارت و کنترل جامعه مدنی بر نهادهای دولتی را تعیین میکند. در اینجا به نحو آشکار تعادل قوا به ضرر جامعه مدنی بهم خورده است.

اسنودن مجبور شد با فراهم آوردن مقدما ت پیچیده و طولانی روزنامه نگاران را درهتلی در هنگ کنگ ملاقات کند. زیرا که تماس با روزنامه نگاران هم وطن در خاک وطن اش غیر ممکن یا هلاکتبار بود. پس از شروع انتشارالسبرگ به اسنودن توصیه کرد در شرایط موجود به آمریکا برنگردد.

علاوه بر این جاسوسی آژانس از میلیونها شهروند رازی بود که خیلی ها میدانستند حتی مدیر آژانس، چند ماه قبل از ظهور اسنودن در عرصه عمومی ، برای پاسخگوئی به گنگره فرا خوانده شد اما صاف و ساده همه چیز را انکار کرد. اما تنها اسنودن یعنی کسی از میان امن ترین حلقه های درونی آژانس میتوانست خلافکاری گسترده دولت های بوش و اوباما را اثبات کند. تغییر عظیمی که اتفاق افتاده چنین است : وجود یکی در چنین موقعیتی با کاراکتری همچون کاراکتر اسنودن لازم بود تا مردم دنیا از ابعاد رسوائی و فاجعه اطلاع یابند! زیرا که دیگر نهادهای کنترل کارآئی ندارند و مطبوعات را بدین حلقه ها راهی نیست. اما محتمل ترین فرض اینست که اکثر انسانها با هر خمیر مایه و جوهر درونی اگردر سازمانهای غول آسا و قدرتمندی چون سیا، آژانس یا گوگل و فییس بوک و نظایر آن استخدام شوند دیر یا زود تحت تاثیر جو حاکم در این سازمانها به پیچ و مهره ای از این سازمانهای قدرتمند بدل میشوند. خوشبختانه هیچ قاعده ای همه را شامل نمیشود و همواره السبرگ ها، اسنودن ها و روزنامه نگارانی چون لورا ویترس و گلن گرینوالد و شهروندان جسور چون راندی کهلر خواهند بود که خواب قدرتمندان را آشفته سازند.

چیزی که بشدت تغییر کرده امنیت شهروندان است که بشدت از جانب دولت خودشان زیر مخاطره دائمی است. بسیار معنی دار است که حتی پس از روشن شدن همه چیز اعلام جرمی علیه مدیر آژانس که شهادت دروغ داده بود صورت نگرفت.

گریز از حساب پس دادن و پاره کردن بند های کنترل و قبضه کردن قدرت به گرایش رایج رهبر های سیاسی اقتدارگرا بدل شده است، دیروز تروریسم و امروز پاندمی همچون فرصتی برای قدرتمند تر شدن تلقی میشود.

جورج بوش پس از حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر 2001 و تحت لوای مبارزه با تروریسم قوانینی گذرانند و به اختیارات فوق العاده دست یافت، سپس با تفسیر دلبخواه از آن قوانین قدرتش را باز افزایش داد در نتیجه باز بینی ونطارت متقابل نهادها را به ملعبه ای بدل شد.

باراک اوباما که با سخنان قشنگ و وعده های انتخاباتی دلفریب به قدرت رسید و چند صباحی بر زبانه امید به تغییر دمید خیلی زود تهی بودن آنهمه را در عمل نشان داد، شعار های مبنی بر بازگشت به حکومت در لوای قانون ا قدامی در جهت مهار تخطی متعدد سلف اش جورج بوش را در پی نداشت بلکه در برخی عرصه ها گسترش باز هم بیشتری یافت.اوباما به سهم خود اختیارات CIA ،NSA و FBI را افزایش داد.

دولت اوباما با دستاویزی به قانونی مربوط به زمان جنگ جهانی اول اقدام ادوارد اسنودن به افشاء مدارک به خبرنگاران گاردین و واشنگتن پست را جاسوسی تلقی کرد. جو بایدن و جان کری با فشار به دولت ها راه را بر پذیرش تقاضای پناهندگی اسنودن در امریکای لاتین و اروپا بستند. رهبرانی همچون فرانسوا اولاند شهامت لازم را نداشتند که علیرغم فشاراسنودن را به کشوری که خود را سرزمین پناهجویان می نامد بپذیرند.

اسنودن محکوم به پناه بردن به روسیه پوتین شد اما از به زبان آوردن انتقاداتش و همنوائی با مخالفان رژیم پوتین هراس بدل راه نداد.

پس از گذشت سال ها سخنان صمیمانه اسنودن در مصاحبه هایش همچنان الهام بخش میلیو نها بیننده است :

"من خطر زندان و دیگر عواقب منفی برای زندگی ام را ترجیح میدهم به محدود شدن آزادی ام و آزادی کسانی که دوستشان دارم . این بدین معنا نیست که خودم را فدا میکنم ، زیرا که با پذیرش چنین مخاطراتی احساس خوبی دارم، بدیگران خوبی کردن، سهم کوچکی در بهبود زندگی عمومی داشتن.

پای چیزی ایستادن، به قدرتمندان نشان دادن که از آنان نمی ترسم، که نخواهند توانست به سکوت وادارم کنند، امید داشتن که عواقب اقدام برای من هر چه میخواهد باشد، کس دیگری این راه را پی خواهد گرفت، اینها احساس های بسیارخوبی است.

باور داشتن به ایده های خوب، به ارزش های انسانی، به برابری، به حقوق بشر کافی نیست !. بایستی پای چیزی ایستاد ، یعنی برای چیزی خطرکرد.

از اعتقادتان دفاع کنید، به اشتراک بگذارید، اما مهم تر از هر چیز به اعتقادتان عمل کنید"

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد