logo





مولوی در سایه های بلخ

يکشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۹ - ۲۶ ژوييه ۲۰۲۰

طاهره بارئی

tahere-barei1.jpg
خوابم نمی برد دیشب
بالهای پرنده ای در رویا
صورت بیداریم را می سود
دستم نمی رسید
رادیو بر سطح سیاره ای دیگر تموّج داشت
صدای تلفنم از زیر زمین می آمد
از سرداب
جائیکه غوطه ور در آبها
به قایق مولوی نزدیک میشدم
تالاب ها مکرر میشد
فلس ها پشت و رو
وقتی که می روم، باید نگاه خورشید برمن دوخته بازگردم از همه سو
روی قایق همه دوست، همه آشنا
همه آواز خوان
ای باد شُرطه برخیز
تا باز بینیم سوی افق آشنا را
رنگ همان پرنده که دیشب رنگین کمان می سرود
به وسعت همان بالها که دیشب از هر پَرَش
پیمانه پیمانه کلام می ریخت، همه جا، همه گیر
من پرنده بوده ام
برای همین می خوانم زبان پرندگان را
برایم تکه های صوت می ریزند
در کاسه های نان و نمک روشن آب
من بی دل و دستارم
من بی دل و دستارم
صدای مولوی از قایق، از باد، کنار کاسه ها می ریخت
گفتم رفیقی کن با من که منت خویشم
پروانه، فره وَهَر، سپندارمزد
این در روی پاشنۀ پرنده شدن، پروانگی می رقصد
رادیو روی سطح سیاره سوت میکشد
مثل نقطۀ جوش، نقطۀ کمال
از فردا هر جا که بروم، این کتری را با خود خواهم برد
نگاه کنید، تاریخ را در آن به اوج رسانده اند
دیگر کسی نه سرِ هیچ انسان نه پای درختی را
که همانقدر زنده است
با تبر تاریک نخواهد کرد
پروانه ها اجازه عبور دارند
از پیله های زمان، از صفحات به هم دوخته تقویم
قرار است رنج را پایان دهیم
قرار است کسی به فکردزدیدن از سهم دیگری نرود
قرار است روی هر زخم
که پای درختی روشن شد
فورا قلبمان را بخوابانیم
قرار است با سبدی
به ملاقات خودروترین علفهای هر دشت برویم
و بدانیم که طییعت نه سفره ما
که میزبان ماست
و با او از سر میهمان رفتار کنیم
قرارست زیادت نجسته
و جانانه بپردازیم افتخار ِدیدار هر گلی را
قرار است مولوی را از روی قایق
به درختزار بیآوریم
و در سایه های بلخ بخوابانیم
هر فراری از وحشت را
تبعیدی قلع و قمع را
به سرزمین امن رجعت دهیم
می پرسی با مولوی چه کنیم بر سایه های بلخ
می گویم سبزه ها را جان خواهد داد
با اقلیم سبزینگان فرش خواهد داد
این زمین بیمار، شده برّ و بیابان را
یک سینه سخن
یک سینه سخن
قرار است نقش خود را
در تحول دَد به هُدهُد
بی امان ایفا کنیم
باقی این غزل را ای مطرب ظریف
زین سان همین شمار
پیمانه های کلام امان نمی دهند
که زین سانم آرزوست
.......................................

پانوشت: هر چند نیاز به توضیح نیست و مشخص است کجا ابیاتی یا تکه ابیاتی از مولوی آمده
معذلک برای آنها که میخواهند بدانند:
باقی این غزل را ای مطرب ظریف زین سان همی شمار که زین سانم آرزوست
من بی دل و دستارم
یک سینه سخن دارم
گفتم که رفیقی کن با من که منت خویشم






نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد