logo





جنده‌‌بازی در عصر ناصری

سه شنبه ۲۴ تير ۱۳۹۹ - ۱۴ ژوييه ۲۰۲۰

س. سیفی

در یادداشت‌‌های "روزنامه‌ی خاطرات" گزارشی از اعتمادالسلطنه انعکاس می‌یابد که به سهم خود خواندنی است. چنانکه در گزارش هشتم صفر 1299 هجری قمری (آغاز 1881میلادی) گفته می‌شود که حاج ملاعلی کنی فقیه عصر و دوره‌ی ناصری در سعایت از حضور جنده‌ها در سطح شهر تهران نامه‌ای به شاه می‌نویسد و به منظور کسب وجاهتی دینی و اخلاقی بین مردم رفع مشکل را پی می‌گیرد. شاه نیز به کنت رییس پلیس خویش دستور می‌دهد تا کلیه‌ی جنده‌ها را جمع‌آوری و از شهر اخراج نماید. حتا کنت در همین راستا به منظور تظاهر هر بیشتر به تمکین از دستور شاه دو سه نفر از همکاران خود را نیز از کار برکنار می‌کند. ولی با این همه ناصرالدین شاه ضمن کنایه به رفتار دوگانه‌ی پلیس یادآور می‌گردد: "از این دروازه بیرون می‌کنند از دروازهً دیگر خواهند آورد" (ص145).* البته اتّهام و کنایه‌ی شاه به پلیس پُر بی‌مناسبت نیست. چون پلیس چندان رغبتی به اخراج فاحشه‌ها از شهر نشان نمی‌دهد. چرا که کنت سالانه "از جنده‌های طهران چهارده هزار تومان مالیات میگیرد" (پیشین).
بهانه جویی برای اخراج جنده‌ها از شهر رسمی همیشگی برای پلیس ناصری به شمار می‌آمد چون با این بهانه کنت و نایب‌السلطنه "بزنان سخت می‌گیرند و پول زیاد از آنها گرفته ول میکنند" (ص 212). بر بستر چنین هنجارهایی تقاضای حاج ملاعلی کنی از شاه بر خلاف ظاهر کار پلیس ناصری را نیز تسهیل می‌بخشید. ضمن آنکه در این گزارش همسویی‌هایی در نوع نگاه حاج ملاعلی کنی با ناصرالدین شاه به چشم می‌آید. چون هیچ‌یک از آن دو بر رفع عقلانی مشکل تأکید نمی‌ورزند و هر دو تظاهر به سنت‌های اخلاقی را دستمایه‌ای برای وجاهت خویش می‌گذارند. در عین حال طرد و اخراج فاحشه‌ها از گستره‌ی شهر سنتی قدیمی بود که در دوره‌های اسلامی فرمانروایان با همدستی دستگاه فقاهت آن را به اجرا می‌نهادند.

در نتیجه شاه در همراهی با رییس پلیس خویش به جای آنکه صندوق‌های سلطنتی را از مالیات گروه‌های متموّل پر نماید جهت کسب درآمد، به اشتراک توده‌های مُفلس و بی‌خانمان جامعه را هدف می‌گذارند. به عبارتی روشن شاه هزینه‌های دستگاه عریض و طویل سلطنتی خود را از درآمدهای روسپیان و فواحش تأمین می‌کند. در نتیجه روسپیگری برای دربار شاه و پلیس او در نقش صنعتی سودآور حرمت می‌یابد. همچنان که شاه نیز دست پلیس خود را آگاهانه و دانسته باز می‌گذارد تا نقش سودجویانه‌ی خود را در این صنعت دولتی به انجام رساند.

ناصرالدین شاه کسی را که بر حرمسرای خویش برمی‌گمارد اعتمادالحرم می‌نامد تا رضایت‌مندی خود را از عدم دست‌یازی او به زنان حرمسرا اعلام نماید. اعتمادالحرم نیز همانند اعتمادالسلطنه سویه‌هایی از سیاست معتمدگزینی شاه را به اجرا می‌گذارد. ولی اعتمادالحرم به کنج‌کاوی اعتمادالسلطنه در خصوص شمار زنان حرمسرای شاه این گونه پاسخ می‌گوید: "هفتصد نفر زن مدخوله و غیر مدخوله و کنیز و کلفت در اندرون شاه است و هفتصد و پنجاه نفر نوکرهای درب اندرون است، غیر از اقوامِ خانم‌ها و سی و هشت خواجه" (ص564). ولی حاج ملا‌علی کنی که جنده‌های شهر را تاب نمی‌آورد چشمان خود را بر آنچه که در دربار و حرم‌سرای شاهی می‌گذرد، فرو می‌بندد. شاید هم او در هنجارهای حرم‌سرای ناصری منافاتی با شرع نمی‌بیند.

ضمن آنکه اکتفا و بسندگی ناصرالدین شاه به حرمسرای رسمی امری ناممکن می‌نماید. چنانکه اعتمادالسلطنه از قول صدیق‌السلطنه یادآور می‌گردد که شاه روزهای جمعه‌ را فقط به جنده‌بازی در عمارت نارنجستان اشتغال می‌ورزد چون "دسته دسته ... دوشیزه و یائسه ... به عمارت نارنجستان می‌آورند" اما او برای شاه دل می‌سوزاند تا "معاشرت با این قسم زنان تولید مرض بوجود مبارک نکند" (ص1055). به طبع فراسوی دیدگاه شاه‌باورانه‌ی اعتمادالسلطنه، ناصرالدین شاه می‌اندیشد که ناکامی و اختگی خود را در گستره‌ی سیاست خواهد توانست با روی‌آوری به هنجارهایی همانند جنده‌بازی جبران نماید. در این فرآیند انگار زنان ولگرد و بی‌خانمان شهری عرصه‌ی خوبی بودند تا شاه قدرت و مردانگی خود را به آنان بنمایاند.

با این همه گستره‌ی حرمسرای ناصرالدین شاه محدودیت نداشت و او تمامی دنیا را بخشی از حرمسرای خود می‌دانست. همچنان که در مسافرت‌های خویش به خارج از کشور هم فقط همین رویکرد را پی می‌گرفت. تا آنجا که در مسافرتی به روسیه او را به بازدید مدرسه‌ای دخترانه تشویق می‌نمایند تا شاید با نظام نوین آموزشی آشنا گردد. اما او در سیمای دختران دانش‌آموز دنیای دیگری را می‌جوید. در همین راستا اعتمادالسلطنه نیز علی‌رغم سرسپردگی به دربار ناصری منتقدانه می‌نویسد: "شاه امروز به مدرسهً دخترها رفتند، بیشتر برای تماشای دخترها بود، نه وضع تدریس آنها" (ص644).

از سویی دیگر در ایران همیشه جنده‌‌بازی تفریحی گروهی و جمعی بوده است که عده‌ای از مردان در همدلی با هم دوستانه و صمیمانه اجرای آن را پی می‌گرفتند. جالب آنجاست که اعتمادالسلطنه نیز علی‌رغم تظاهر به اخلاق رسمی از چنین رویکردی غافل و بی نصیب نمی‌ماند. همچنان که چیدمان و تزیین عمومی یکی از همین مجالس جنده‌بازی را که خود در آن شرکت داشته این‌‌گونه توصیف می‌نماید: "اطاقی بود مربعِ طولانی، فرشش فرش غربای تازه رسیده و رخت‌خوابی در گوشه گذاشته شده. بعضی اسباب فرنگی درهم و برهم به اختلاف در گوشه‌ها ریخته و زغال سنگی در بخاری شعله‌ور، لامپا در وسط اطاق افروخته، دو سه بطری نصفه و پر در مجموعه گذاشته، ترشی و کبابی در مجموعهً دیگر نهاده، جندهً بی‌پیر در گوشهً اطاق در خرقهً سنجاب خان صاحب خانه خزیده." (ص335). در همین مجلس هر چند اعتمادالسلطنه و جنده نرم نرمک به هم می‌آمیزند ولی "بوی بدن و عفونت رایحهً دهن او" برای اعتمادالسلطنه رنج‌آور است. اعتمادالسلطنه حتا پس از بازگشت به خانه ماجرا را برای خانم خود نیز باز می‌گوید.

روزنامه‌ی خاطرات در توصیف مجلسی دیگر شرح بیشتری از آداب و رسوم جنده‌‌بازی در عصر و دوره‌ی ناصری به دست می‌دهد: "وارد اطاقی شدم سه ذرع در چهار ذرع. دو لالهً لامپای نفطی میسوخت. دو فرش کتان الوان گسترده و انواع مأکولات که به اصطلاح رنود مزه میگویند چیده شده. هم شیرینی بود هم کباب بره... جامی از بلور در جلوی هر حریفی و مینای می در مقابل هر رندی ... " (ص342). در این مجلس سه زن به اشتراک دایره می‌زدند، ترانه می‌خواندند و می‌رقصیدند تا بر سامانه‌ای از شادی و شادخواری کار خود را در خصوص عشق‌آفرینی برای مردان مجلس به پایان برند. با همین رویکرد حرفه‌ی روسپیان نیز فقط در عشق‌آفرینی خلاصه نمی‌گشت. چون ضمن گزارش‌هایی از این دست می‌توان پذیرفت که بنا به سنتی دیرینه آنان رقص و ترانه‌خوانی را نیز برای عاشقانِ خویش ارمغان داشتند.
اعتمادالسلطنه خود نیز در جشنی که به مناسبت "عید حضرت امیر علیه‌السلام" برگزار می‌کند به اصرار احتساب‌الملک مُطربی را به مجلس فرامی‌خواند. او در این خصوص می‌نویسد: "دسته‌ً علی‌خان را آوردند. علی‌خان پسره‌ای است که سنطور می‌زند. اما اتباعش زن هستند و جنده" (ص1049-1048). جنده‌های این مجلس که از پیش با احتساب‌الملک دوستی و آشنایی داشتند برای اعتمادالسلطنه از خاطرات شبانه‌ی خویش در مجلس امین‌السلطان صدر اعظم باز می‌گویند که در این بزم‌های شبانه شاهزاده میرآخور، امینِ خلوت و عزیز خانِ خواجه نیز حضور به هم می‌رسانند.

همچنین برای اعتمادالسلطنه و دیگر کارگزاران دستگاه ناصری جنده‌بازی تفریحی عمومی به شمار می‌آمد. اما او علی‌رغم حظِ بصری کافی و وافی از این موضوع، گویا از توان جسمی لازم چندان سودی نداشت تا همانند دیگران از زنان کام برگیرد. چنانکه در توصیف ماجراهای جنده‌بازی، همیشه عشق ناقص و ناتمامی را در خاطر می‌پروراند که در یادداشت‌های او به یادگار مانده است. همچنان که در شرح یکی از این ماجراها به آشکارا می‌نویسد: "دیشب میرزا محمود خان جنده داشت. آنجا رفتم. امان از این جنده‌ها که از سگ بدتر بودند. ده دقیقه آنجا نشستم. بعد خانه آمدم. منتطر تغیر خانم بودم. هیچ نگفت. بر خجلتم افزود" (ص351). همچنین از گزارش‌هایی از این دست چنین برمی‌آید که در عصر ناصرالدین شاه جنده‌بازی درباریان امری عمومی و متداول به شمار می‌آمد تا آنجا که خانم خانه نیز آگاهانه دیده‌ها را نادیده می‌انگاشت.
ضمن آنکه اعتمادالسلطنه در روزنامه‌ی خاطرات از رسم و آیین جنده‌بازی گذشته‌ای را برای خویش برمی‌شمارد. در همین راستا او از سنتور‌زنی اصفهانی که "سیّد و از اولاد صفویه" بود یاد می کند که دلقکی (دلخکی) و قوّادی (مُلحِفی) می‌کرد. تا آنجا که یادآور می‌شود: همین سیّد سنتورزن زمانی که "جوان بودم در بیست و سه سال قبل زنی را سه تومان گرفت به اسم دختر آقا محمدحسن رضا قلی‌بیک که از جنده‌های مشهور مشهد و طهران بود برای من آورد که رغبتی باو نکردم به میرزا محمدعلی محلاتی که با من بود بخشیدم" (ص411). هر چند اعتمادالسلطنه در سردی مزاج هیچ شک و شبهه‌ای برای مخاطبش باقی نمی‌گذارد ولی با این همه گفتنی است که اهدای زن به دیگران در دربار ناصری خود رسمی همگانی به شمار می‌آمد. حتا ناصرالدین شاه نیز با سودجویی از چنین رسمی زنان حرم خویش را آشکارا به درباریان اهدا می‌نمود.

تا جایی که امین حضور صمیمانه و مخلصانه تقاضای خود را در همین راستا با شاه در میان می‌گذارد و از او می‌خواهد: "رسم پدر و جد شما این بود که غالباً از زوجات خودشان را بنوکرهای خودشان می‌بخشیدند. شما اگر یکی از صیغه‌های پیر خودتان را بمن بدهید چه ضرر دارد" (ص889). پیداست که علی‌رغم گله‌گزاری امین حضور ناصرالدین شاه همچنان به رسم پدران خویش وفادار مانده بود، تا آنجا که به طور طبیعی درخواست شفاهی امین حضور از شاه، برآوردن آن را کفایت می‌نمود.

حتا چه بسا اهدای زن یا جاکشی و قوّادی وسیله‌ای مناسب برای دست‌یابی به اهداف و مقاصد سیاسی قرار می‌گرفت. همچنان که در روایتی از روزنامه خاطرات، عبدالحسین خان فخرالملک (ناصرالسلطنه) به اتکای همین ترفند برای طرح دوستی با امین‌السلطان وزیر اعظم شاه بهره جست. "چون از روسبیهای فرنگ دو نفر زن را همراه آورده و گویا پسند خاطر وزیر اعظم شده تمام تقصیرات او عفو شد" (ص811). همچنین فخرالملک که دربار ناصری را به نیکی شناخته بود به راحتی از تطمیع درباریان برای دست‌یابی به اهداف خویش سود می‌برد. او حتا از رشوه به منظور تطمیع شخص شاه نیز بهره می‌گرفت. تا آنجا که "دویست اشرفی بتوسط آغا محمد خان خواجه پیشکشی داده لقب فخرالملکی گرفت" (ص974).

ولی میرزا محمود خان در روزنامه‌ی خاطرات بیش از دیگران هنرنمایی خود را توأمان در قوادی و جنده‌بازی به نمایش می‌گذارد. تا جایی که شاه نیز به هنر ویژه‌ی او در مسافرت به روسیه دل می‌بندد ولی بر خلاف انتظار سودی عایدش نمی‌گردد. همچنان که اعتمادالسلطنه در روزنامه‌ی خود می‌آورد: "شاه بواسطهً میرزا محمودخان دو نفر زن را به عمارت آوردند. اما نتوانسته بودند کاری بکنند. جاکشی وزیر مختار هدر رفت." (ص644).

در عصر و دوره‌ی ناصری مُلحِفی برنهاده و معادلی مناسب برای قوّادی قرار می‌گرفت. چون قوّاد و مُلحف، لحاف و رخت‌خوابی را نیز برای مشتریان خویش فراهم می‌دید. تا مشتریان او ضمن شرب و نوش پس از رقص و پایکوبی به برنامه‌ی عیش خویش در رخت‌خواب ادامه دهند. با این رویکرد مُلحف برای مشتری خود لحاف می گستراند تا در هم‌آمیزیِ مشتری با جنده تسهیل‌گری به عمل آورَد. در عین حال مُلحِفی در دربار ناصری شغل محترمانه‌ای به شمار می‌آمد. چون مُلحف و قوّاد می‌توانست همانند فخرالملک و یا میرزا محمود به اتکای شغل و حرفه‌ی خود بر کرسی سفارت و وزارت دست یابد. "غلامحسین حقه‌باز" هم یکی از همین مُلحِفان درباری به شمار می‌آمد که با اعتمادالسلطنه و فروغی (ذکاالملک پدر) دوستی داشت. اعتمادالسلطنه او را جوانی "خوشرو و خوش مو، کمر باریک، کفل بزرگ، چشم درشت، گونه سرخ، لب کوچک" برمی‌شمارد که هم به حرفه‌ی مُلحفی اشتغال داشت و هم به هنر حُقّه‌بازی. فروغی با چنین نگاهی او را در رباعی خویش اینگونه می‌نمایاند: آنکس که تو را پدید در عالم کرد/ از جوهرِ زن به خلقتِ مرد آورد؛ از خلقتِ تو غریب‌تر نتوان دید/ ای معنی زن پدید در صورتِ مرد (ص84).

در سال 1889میلادی شاه برای چندمین بار به اروپا سفر کرد که اعتمادالسلطنه هم در این سفر حضور داشت. چنانکه اعتمادالسلطنه به همراهی و تشویق تلوزان پزشک، در آلمان شاه را وامی‌گذاشت و همانند اکثر اطرافیان شاه عیش خود را پی می‌گرفت. تا جایی که به همراهی تلوزان به تعقیب دو دختر خانم می‌شتابند و با آنان طرح دوستی می‌ریزند تا شاید شبی را با ایشان سر کنند. در نتیجه بنا به درخواست دخترها به مغازه‌ای جهت خرید عطر پای می‌گذارند. ولی تلوزان وجهی به همراه نداشت تا پول عطر دخترها را بپردازد که قرعه‌ی پرداخت بهای عطر به نام اعتمادالسلطنه می‌افتد. با این همه پس از بیرون آمدن از مغازه پیش‌بینی‌های اعتمادالسلطنه محقق نشد. چنانکه او پایان ماجرا را این‌گونه بازمی‌گوید: "از دکان که بیرون آمدیم کالسکهً بسیار معتبری دم در ایستاده بود. هر دو خانم‌ها به کالسکه نشسته با سر به ما خداحافظی کردند رفتند" (ص648).

او از هلند نیز ماجرای دیگری را نقل می‌کند. چون ضمن اصلاح، سلمانی (دلاک) هتل به او پیشنهاد می‌نماید که بیرون از هتل زنی سراغ دارد که می‌تواند در اختیارش بگذارد. اعتمادالسلطنه نیز در استقبال از پیشنهاد سلمانی به خانه‌ی زن مورد نظر می‌شتابد. زن اعتمادالسلطنه را به اتاق طبقه‌ی فوقانی خانه‌ی خود دعوت می‌نماید ولی ترس بر اعتمادالسلطنه چیره می‌گردد. تا آنجا که می‌گوید: "بیشتر اسباب وحشت من شد. پنج امپریال دادم. بدون کاری مراجعت بمنزل نمودم" (ص649). در همین سفر تلوزان طبیب شاه نیز علی‌رغم تربیت اروپایی خویش بنا به سنت ایرانیان همچنان در فکر جنده‌بازی است. حتا شاه هم که اوضاع را چنین می‌یابد کنیز چرکس خود را "تصرف" می‌نماید و سپس او را محترمانه به اعتمادالسلطنه می‌سپارد (ص652). با این رویکرد اعتمادالسلطنه می‌بایست در نقش خواجه‌ی حرمسرا امانتداری خود را در محافظت از این کنیز به اثبات رساند. در عین حال شاه هم‌زمان به خانمی یهودی دل می‌بازد که این خانم از بام تا شام فقط او را تیغ می‌زد! تا جایی که شاه مجبور می‌شود جهت رهایی از دست او هزار امپریال به این خانم بپردازد (ص659).

از سویی دیگر پلیس دستگاه ناصری علی‌رغم آزادی عمل درباریان، جنده‌بازی مردم عادی را برنمی‌تابید. چنانکه در گزارش روزنامه‌ی خاطرات از قول کنت به ظل‌السلطان گفته می‌شود که: "سربازهای اصفهانی بحمایت از جنده‌ای به هیئت اجتماع به ادارهً پلیس ریخته جمعی را مضروب و جمعی را مجروح و نایب مرا بقدری زده‌اند که قریب موت است" (ص215). پیداست که خود کنت هم به واقع از ترس مهاجمان به ظل‌السلطان پناه ‌بُرده بود تا شاید از هجوم عمومی سربازان اصفهانی به قرارگاه پلیس در امان بماند. در عین حال تمامی کارگزاران حکومتی علی‌‌رغم مشارکت فعال در جنده‌بازی، نیاز داشتند که در انظار عمومی سیمایی اخلاقی از خود نشان گذارند. در نتیجه مجبور می‌شدند تا بین مردم تنفر خود را از جنده و آنچه که خلاف اخلاق نام می‌گیرد عرضه نمایند.

چنانکه نمونه‌ی روشنی از آن را اعتمادالسلطنه در خصوص جنده‌بازی پیش‌خدمت خودش می‌آورد که ضمن آن یکی از افراد منزل او سکینه‌سلطان اصفهانی را به نُه تومان صیغه می‌کند و او را به خانه می‌برَد. ادامه‌ی ماجرا شنیدنی است چون او می‌نویسد: "داخل اطاق که شدم بوی جنده به مشامم رسید. قدری باو نگاه کردم، او هم بمن نگاه کرد. تنفر طوری غلبه کرد که آخر هیچ کار نکرده نُه تومان داده بیرونش کردم" (ص249). به استناد این یادداشت‌ها اعتمادالسلطنه بنا به سابقهً ذهنی خود، جنده را از عطر تند و بوی آشنای آن باز می‌شناسد. ضمن آنکه او در یادداشت‌های روزانه‌ی خویش کاربری واژه‌ی صیغه و جنده را به هم می‌آمیزد تا بنا به باوری همگانی کارکرد واحدی را از آن دو به اجرا گذارد.
همچنین در گزارشی دیگر از جنده‌بازیِ لایه‌های فرودست جامعه، باغبان‌های باغ نگارستان که از نیروهای مجموعه‌ی مدیریتی اعتمادالسلطنه به شمار می‌آمدند، جنده‌ای را شبانه به باغ دعوت می‌کنند که از سوی نایب‌السلطنه همگی دستگیر و موضوع نیز به شاه گزارش می‌شود. اما شاه ضمن پیگیری ماجرا، به منظور دلجویی از اعتمادالسلطنه یادآور می‌گردد که موضوع چندان مهم نیست (ص278). در عین حال اعتمادالسلطنه در انتقاد از جنده‌بازی‌های نایب‌السلطنه مجلس شبانه‌ی او را اینگونه وصف می‌کند: "شبها مجلس عیشی فراهم میشود تمام اجزایشان و جمعی از مطاربه‌ً زنانه‌ً شهر حاضر میشوند... حضرت والا جیقه‌ً بسیار بزرگی ... بسر میزنند و در روی صندلی جلوس می‌فرمایند وشاهانه شُرب می‌کنند (ص1055). او در یادداشت‌ها خود یادآور می‌گردد که نایب‌السلطنه با برگزاری چنین مجالسی ضمن الگو‌گذاری از شاه، بیش از همه قدرت و عظمت شخص شاه را به چالش می‌گیرد.

در روزنامه‌ی خاطرات اعتمادالسلطنه ماجراهایی از این دست را به فراوان می‌توان سراغ گرفت. چنانکه در نمونه‌ای دیگر همچنان باغبانان در الگوگذاری از اربابان خویش به جنده بازی اشتغال می‌ورزند. همچنان که او می‌نویسد: "دو شب قبل دو نفر از باغبان‌های صاحبقرانیه در باغ پائین عمارت جنده و شراب داشته‌اند. معتمدالحرم آنها را گرفته کتک زده است" (ص447). معتمدالحرم همان کسی است که در نقش اعتمادالحرم مدیریت حرم‌سرای شاه را به او سپرده‌ بودند. پیداست با رویکرد‌هایی که دربار برمی‌گزید فقط باغبانان و اقشار فرودست جامعه برای جنده‌بازی خود می‌بایست کتک بخورند. ولی جنده‌بازی بر سامانه‌ای از تفریح و خوش‌گذرانی، برای درباریان وجاهت می‌آورد.

از مجموع گزارش‌های یادشده چنین برمی‌آید که جنده‌بازی بیش از همه رفتاری گروهی را به نمایش می‌گذاشت که هر دو سوی ماجرا از اجرای آن به شکل و شیوه‌ای فردی پرهیز داشتند. در عین حال رقص، خوانندگی و نوازندگی نیز بخشی از هنجارهای جنده‌ها به شمار می‌آمد تا جایی که میهمانان و صاحبان مجلس فقط به عنوان تماشاچی در این برنامه‌ها شرکت می‌جستند. چنانکه فضایی مردانه فراهم می‌دیدند که جز جنده‌ها زنان دیگر را به چنین محفلی راه نبود. در نتیجه جنده‌ها گروه‌هایی را تشکیل می‌دادند که مردان از آنان جهت برانگیختن شور و نشاط بهره می‌گرفتند. تا جایی که هم‌آمیزی فقط بخشی از این رویکرد را پی می‌گرفت.

همچنان که مردان مجلس بدون آنکه در رقص و هنرنمایی جنده‌های مجلس و محفل مشارکت ورزند، فقط از اجرای برنامه حظ می‌بردند. چون اشراف و یا طبقات فرودست جامعه بنا به سنتی عمومی رقص و خوانندگی را حرفه‌ای غیر اخلاقی می‌پنداشتند که در انظار عمومی پرهیز از آن را واجب می‌شمردند. اما نظاره و تماشای آن از این قاعده مستثنا شمرده می‌شد.

دربار نیز که توسط عوامل خویش از جنده ها مالیات می‌گرفت، سیاست دو سویه‌ای را در خصوص آنان به کار می‌بست. چنانکه گروه‌ جنده‌ها هر چند در مجالس شبانه‌ی متموّلان و درباریان برایشان شادی و خوشی می‌آفریدند ولی ایشان جهت تظاهر به هنجارهای اخلاقی روزها با آنان به جدال و ستیز برمی‌خاستند. در عین حال از درباریان، کارگزاران حکومتی و پیشوایان مذهبی کسی به سامان بخشی روسپیان جامعه نمی‌اندیشید. چون همه بلااستثنا بین مردم برائت از آنان را پی می‌گرفتند.

بدیهی است که اندیشه‌های انقلاب مشروطه نیز بر چنین بستری پا می‌گرفت. چون نیروهای انقلابی به مرور در فرآیند کنش اجتماعی می‌آموختند که گره‌ی مشکلات جامعه را نمی‌توان با دیدگاه‌های فردگرایانه دربار و روحانیت از هم گشود. چنانکه در روشنای فکر و خرد جمعی زدودن آسیب‌های جامعه را هدف می‌نهادند. در نتیجه انقلاب مردم را به هم پیوند می داد تا برای دردهای مشترک خویش راهکارهای مشترکی را برگزینند.

******************************

*برای بازخوانی کلیه‌ی استنادها و ارجاع‌های این مقاله نگاه کنید به:
روزنامهً خاطرات: محمدحسن اعتمادالسلطنه، مقدمه و فهارس از ایرج افشار، تهران، امیرکبیر، چاپ هفتم.



نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد