هرکسی مسئول تعبیر متداول (!) نظراتش از جانب دیگران است. درحالیکه تعبیرات استثنائی از هر نظری ممکن است.
بعنوان مثال اگر عوام تعبیر نامربوطی از نظری کنند، ایرادی نیست. اما هرگاه متخصصین نیز در رابطه با تعبیر معینی دایم به نظرات کسی رجوع کنند، باید دید چه دلیلی موجب این دوام شده است. چون دینی بودن عوام آنچنانکه دینی بودن و اعتقاد خواص به خدا باشد، خطرناک نیست. بلکه این خواصند که خود و یا بواسطه موجب سوء استفاده از دین عوام می شوند.
اعتقاد اینشتین به خدا نه تنها طبعأ غیر از اعتقادات عوام بلکه به سبب قرابتش با علم حتی متفاوت از تصور تحصیلکردگان از خداست. لکن از آنجائیکه اینشتین در تصورات فلسفی اش به صراحت از اسپینوزا متاثر بود، لذا "به خدا بعنوان نظام قانونی موجودات (طبیعت)" معتقد ماند (1).
اسپینوزا که مورد تکفیر جامعۀ یهودی خصوصد در هلند بود همچنانکه در کتاب «اخلاق» بیان کرده است، معتقد به خدا بعنوان "وجود مطلق بی نهایت" بود (2) که به نوعی ادامۀ نظرات انکسیمندر در مورد مادۀ المواد "آپیرون بی نهایت" بنظر می رسد.
لذا پذیرش این نظرات اسپینوزا از جانب اینشتین روشنگر اعتقاد اینشتین به "بی نهایت" که موضوعی کاملأ مابعدالطبیعی اما متاسفانه رایج در میان متخصصین علوم ریاضی و فیزیک است، می باشد. سوای آن همچنانکه من در کتابم «نقد عقل علمی: خطای اینشتین» توضیح داده ام، اینشتین صراحتأ معتقد به "اصول ماقبل تجربی علم فیزیک و یعنی طبیعت بود" (3). نظری که در صحبت میان اینشتین و هیزنبرگ در کتاب دومی «جزء و کل» نیز منعکس است که حاکی از تغییر نظر اینشتین از "ضرورت اتکای فیزیک بر موضع فیزیکی ناظر" به "اتکاء تجربه بر نظریه یا تقدم دومی نسبت به اولی است" (4).
اینگونه نظرات "ماقبل تجربی" و مابعدالطبیعی اینشتین بودند که توام با اعتقاد صریح وی به "خدا بعنوان نظام عالم بی نهایت" مطابق فلسفۀ اسپینوزا سبب شدند تا اهل دین و اهل علم معتقد به دین، اورا خداشناس در یابند. چون او بواسطۀ عدم دقت منطقی و محدودیت دانش فلسفی و ریاضی اش، هرگز نتوانست صراحتأ خدا را رد کند. بلکه سعی کرد خدا را از "صورت شرعی" آن به "صورت عرفی" در آورد.
طبیعی است که این خطا همچنانکه اشاره کردم ناشی از عدم دقت منطقی نظریات علمی اوست که یک پایش بر "فیزیک" سنتی ذهنی ارسطویی و پای دیگرش بر فیزیک مدرن تجربی متاخر استوار بود. اما با "فیزیک" غلط ارسطویی که متکی بر جهان بینی زمین مرکزی بود، نمی توان نظریۀ منطقی ساخت. چون در صورت اصرار، نتیجه مدل متناقض جاذبۀ اینشتین خواهد شد. که هرچند منجر به نتایج درستی است، اما نه قابل کاربرد در جهانشناسی است و نه قابل کوانتومی کردن. شاید به همین جهت است که مدل نه چندان معروف اینشتین در بارۀ مکانیک کوانتومی (5) دقیق تر از مدل جاذبۀ مشهور او محسوب می شود. با این توضیح که اساس مدل های نسبیت خصوصی و نسبیت عمومی اینشتین صحیح است، اما چهاربعدی بودن آنها خطاست. و همین خطاست که سبب اشکالات یادشدۀ جهانشانسی و مغایرت شان با مدل کوانتومی می شود.
لذا متاسفانه اینشتین و معاصرینش نظیر پلانک و هیزنبرگ از یکسو و ریاضیدانان معاصرشان نظیر هیلبرت و پوانکاره موجد دین و اسطورۀ متافیزیکی بنام "علم جدید" شدند که امروز جای دین را دستکم میان تحصیلکردگان گرفته است و آنها را از درک منطقی علم و نیز علم را از منطقی شدن ضروری آن جهت پیشرفت و انسانی کردن فرهنگ باز می دارد. و همین متافیزیک یاصطلاح علمی است که سبب دوام تصور اعتقاد اینشتین به خدا در میان عوام و تحصیلکردگان است.
حواشی و توضیحات:
(1)„Berühmt geworden ist Einsteins Antwort auf die Frage eines New Yorker Rabbiners, ob er an Gott glaube: "Ich glaube an Spinozas Gott, der sich in der gesetzlichen Harmonie des Seienden offenbart, nicht an einen Gott, der sich mit Schicksalen und Handlungen der Menschen abgibt."“
(2)Der Gottesbegriff bei Spinoza
Im ersten Buch der Ethik definiert Spinoza Gott als das absolut unendliche Seiende oder
die absolut unendliche Substanz, die aus unendlichen Attributen besteht, von denen ein
jedes das ewige und unendliche Wesen Gottes ausdrückt. Gott oder die Substanz ist
Ursache ihrer selbst und sie wird nur durch sich selbst begriffen. Sie ist einzig, weil sie
von keiner anderen Substanz begrenzt wird. Zu ihrem Wesen gehört notwendig ihre
Existenz; nur in Gott fallen Wesen und Existenz zusammen. Aus der Notwendigkeit der
göttlichen Natur (des göttlichen Wesens) ergibt sich, dass Gott Unendliches auf
unendliche Weisen hervorbringt. Er ist die immanente und absolut erste Ursache aller
Dinge: alles was ist, ist in Gott und nichts kann ohne Gott sein oder begriffen werden
(Ethik I, Lehrsatz 15).
(3) فرهاد قابوسی: «نقد عقل علمی : خطای اینشتین»، تهران انتشارات هنر سرای اندیشه، 1998.
(4) W. Heisenberg, „Der Teil und das Ganze“, R. Piper & Co. Verlag (1969)
(5)
A. Einstein, „Zum Quantensatz von Sommerfeld und Epstein“, Deutsche physikalische Gesellschaft, Verhandlungen, 19, (1917), 82.