hamid_farkhondeh@hotmail.com
ورود میرحسین موسوی به عرصه ی انتخابات دهمین دوره ی ریاست جمهوری در روزهای پایانی اسفندماه 87، بعد از دو دهه سکوت، پرسش هایی را در میان اصلاح طلبان و نگرانی هایی در اردوگاه اصول گرایان برانگیخت. اصلاح طلبان از ورود مهندس موسوی علیرغم حضور محمد خاتمی، آنهم بعد از این گفته ی رئیس جمهور پیشین که "یا من یا میرحسین" گله مند بودند. اصولگرایان نیز ورورد این "اصلاح طلب اصولگرا" را خطری برای تقسیم آرای خویش ارزیابی می کردند.
شاید اکنون که شاهد ایستادگی مهندس موسوی در برابر استبداد و عزم وی برای صیانت از آرای مردم هستیم، راز چرایی اصرار وی بر اعلام کاندیداتوری خویش علیرغم حضور محمد خاتمی در صحنه ی انتخابات، را دریابیم.
در تاریخ مبارزات ضداستبدادی یک صد ساله ی اخیر ایرانیان، حملات استبداد برای بازپس گیری سنگرهای از دست داده ی خویش و ضدحمله های مردم و نمایندگان سیاسی آنها با افت و خیزهایی همراه بوده است. چه بسیار فعالان سیاسی آزادیخواه که در نبرد با استبداد زندان ها رفتند و جانها باختند، اما زمانه با آنان همراه نبود و مبارزات آنان با اقبال عمومی روبرو نشد. بودند برهه هایی سرنوشت ساز نیز که مردم تشنه حضور و ایستادگی در برابر استبداد بودند اما رهبران را عزم ایستادگی نبود.
در دوران یک ساله ی استبداد صغیر، هم مردم عزم ایستادگی و دفاع از قانون اساسی مشروطه داشتند، هم رهبران سیاسی چه در تهران چه در دیگر ایالات برای مبارزه با کودتای محمد علی شاه علیه مجلس و دولت مشروطه، به میدان آمدند.
در 28 مرداد 32 زمینه مقاومت در میان مردم و نیروهای سیاسی وجود داشت، اما تشنگی برای ایستادگی در برابر دولت کودتا با پاسخ شایسته ی رهبران سیاسی سیراب نشد. دکتر مصدق از ساعت ده صبح 28 مرداد که خبر کودتا به وی رسید تا ساعت چهار بعد از ظهر که کودتاگران خانه وی که محل تشکیل کابینه نیز بود را به تصرف درآوردند، اقدام مهمی برای بسیج مردم و مقابله با کودتا نکرد. برخی از اطرافیان و وزرای کابینه اش از نخست وزیر می خواستند تا فرصت از دست نرفته کاری کند، اما او گویی خود را برای شکست آماده کرده بود.
حزب توده ایران، این بزرگ ترین و متشکل ترین نیروی سیاسی کشور در دوران نهضت ملی شدن صنعت نفت که بعلاوه دارای سازمان نظامی مخفی گسترده در ارتش نیز بود، در این روز سرنوشت ساز تنها نظاره گر کودتا بود. آنگاه که نباید با افراطگری های خود مصدق را تضعبف می کردند، همه کار برای تضعیف مصدق و آماده سازی زمینه ی کودتا کردند. و آن روز که نباید سکوت می کردند، رهبران در خانه نشستند، اعضا و هواداران را در حسرت نگه داشتند و افسران را به مسلخ روان داشتند. بهایی گزاف برای کاری نکرده.
در سال های 39 تا 41 با به قدرت رسیدن جان اف کندی در امریکا و فشار او بر حکومت شاه برای اصلاحات، اولین فرصت بعد از کودتای 28 مرداد برای فعالیت های سیاسی فراهم آمد. در مردم زخم خورده از کودتا نیز آمادگی برای حمایت از تحولات سیاسی وجود داشت، اما جبهه ملی که با اعلام تشکیل جبهه ملی سوم مرحله تازه ای از فعالیت نیروهای ملی را نوید می داد، نتوانست اینبار نیز فر صت ها را دریابد. بجای همکاری با دولت دکتر علی امینی، مخالفت گسترده ای با او آغاز کردند با سودای اینکه شاه با برکناری امینی، تشکیل دولت را به جبهه ملی محول خواهد کرد. این فرصت نیز از دست رفت، چراکه شاه با برکناری امینی خود ابتکار اصلاحات را در دست گرفت و حرکت بسوی خودکامه گی هرچه بیشتر را آغاز کرد.
در شب بیستم بهمن 57، بعد از ماهها اعتراض خیابانی و اعتصاب بار دیگر ایران در لحظه ای سرنوشت ساز قرار گرفت. درست است که حضور میلیونی مردم در خیابان ها و رهبری قاطع آیت الله خمینی حکایت از عزمی دوسویه برای ساقط کردن استبداد سلطنتی بود، اما هنگامی که در ساعات اولیه بعد از ظهر آن روز فرماندار حکومت نظامی تهران به مردم اخطار کرد تا به خانه های خود برگردند، علیرغم هشدار برخی رهبران سیاسی- مذهبی در مورد خونریزی گسترده در صورت عدم تبعیت از اطلاعیه فرمانداری نظامی تهران، این دعوت آیت الله خمینی از مردم برای ماندن در خیابان ها بود که نه تنها برنامه نظامیان برای سرکوب و دستگیری های گسترده را نقش برآب کرد بلکه به سقوط سریع نظام سلطنتی انجامید.
در خردادماه سال شصت، گرچه عزل بنی صدر اولین رئیس جمهور ایران از طریق قانونی و با آرای نمایندگان مجلس صورت گرفت، اما نشانه های حرکت بسوی سیاه ترین سال ها در تاریخ جمهوری اسلامی آشکار شده بود. با این وجود ایران در آغاز عصر انقلاب بود و بخشی از خاک کشور نیز در اشغال ارتش عراق قرار داشت. رئیس جمهور بنی صدر در حکومت تنها بود و عمده ی مردم کشور و بویژه جوانان آن روزگار را شور دفاع از مرزهای کشور فراگرفته بود. دمکراسی کالایی لوکس بشمار می رفت."لیبرال" فحش سیاسی زمانه بود. انقلاب و انقلابیون "دمکراسی بورژوایی" را به تمسخر می گرفتند. قوانین پاره می گشتند و حقوق نادیده گرفته می شدند تا انقلاب قوانین خود را اجرا کند. چنین بود که عروج بنی صدر یا اعتراض شجاعانه آیت الله منتظری سرنوشتی جز خروج آنان از قدرت و به حاشیه رانده شدن مردانی که فریاد دمکراسی و اعتراض به استبداد را زودهنگام برداشته بودند، به دنبال نمی توانست داشتن.
با تشکیل مجلس ششم در خرداد 79، در روزگاری که سه سال پس تسلط اصلاح طلبان بر قوه مجریه، قوه مقننه ایران نیز در اختیار اصلاح طلبان درآمده بود، ضدحمله گسترده اصولگرایان به رهبری آیت الله خامنه ای با صدور فرمان توقف اصلاح قانون مطبوعات و چندی بعد بستن دهها روزنامه و مجله، علیه آرای مردم شروع شد. بسیاری شواهد نشان می دهد که اگر اصلاح طلبان و در راس آنها رئیس جمهور وقت محمد خاتمی علیه کارشکنی های رهبر و نهادهای حامی وی مردم را به حرکت های مسالمت آمیز فراخوانده بودند، قصه ی اصلاحات در کشور چنان دچار تلخی و تاخیر نمی شد.
اگر امروز مردم معترض و بویژه نسل جوان کشور در خیابان های تهران و شهرهای بزرگ کشور با ضربه ی پلیس یا تیر بسیج روبرو می شوند، اما از این خوش اقبالی برخوردارند که فشرده ی تجارب تلخ و شیرین یک صد ساله ی نسل های پیشین را با خود دارد. قاطعیت آنها در اعتراض، مسالمت آمیز بودن اعتراضات، ظرافت شعارها و قابلیت آنها در استفاده از شیوه های گوناگون مبارزه، همه نوید پیروزی و ماندگار شدن دست آوردهای چهارمین خیزش دمکراسی خواهانه و عدالت طلبانه مردم ایران را می دهند.
پایداری مهندس موسوی و عزمش برای صیانت از آرای مردم، بیانیه ها و اقدامات هوشیارانه ی وی و حضور همسر شجاع اش در کنار او و دست در دست او، چه در فعالیت های انتخاباتی و چه در عرصه مقاومت علیه کودتاچیان، در تاریخ مبارزات مردم ایران بی سابقه است.
بی شک شورای نگهبان نه گمان چنین ایستادگی از سوی میرحسین موسوی را داشت و نه انتظار حضور پررنگ بانوی اول ایران در کنار او. مهندس همه را غافلگیر کرد، دیر آمد اما شیر آمد.
هماهنگی سبزرنگ و قاطعانه و متقابل مردم با رهبری این جنبش که اکنون تاریخ ایران بر دوش مهندس موسوی گذاشته است، در همبستگی، همدلی و موج امیدی که ایرانیان داخل و خارج را دربرگرفته، بازتاب یافته است. بازتابی که شنبه 25 جولای جهان نیز شاهدش بود.
4 مرداد 88
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد