logo





بهمن بازرگانی

دکارت و بحران هویت

دوشنبه ۱ مهر ۱۳۸۷ - ۲۲ سپتامبر ۲۰۰۸

برای دکارت این نکته اهمیتی اساسی داشت که بتواند از عهده تبیین این مسأله برآید که، به رغم وجود پر نقص و عیب ما انسان ها، تصور موجودی که عالی ترین تجلی ایده کمال است، موجودی که در نهایت کمال بوده و بری از هر عیب و نقصی است، از کجا ناشی می شود؟
اثرات گسترش اومانیسم بسیار دور رس بود، به طوری که در قرن شانزده بحران هویت عمومیت یافته بود و برخلاف قرون وسطا دیگر هویت انسان، وابسته به کلیسا و خدا نبود. نوعی بلاتکلیفی و سردرگمی ایجاد شده بود که عملا جاده صاف کن کثرت باوری بود. آن هم در شرایطی که نه تنها کثرت باوری وارد در ماتریس زیبایی نبود، بلکه رقبای بزرگ او یعنی جاودانگی و مونیسم، در ماتریس زیبایی نقشی هژمونیک (فائقه) داشتند.

غالبا آغاز فردباوری را به عصر رنسانس و به طور کلی به آغاز دوران مدرن برمی گردانند. اما آن فردباوری با آن چه که امروزه از فرد باوری می فهمیم، بسیار متفاوت بود. تصویری که در آن زمان از فرد ساخته شد، به معنای فردی نبود که با همه کوچکی، فناپذیری، محدودیت ها و ویژگی های فردی اش، مرکز ثقل جهان خودش باشد، و ارزش ها و باید و نباید های فضای خصوصی اش را خودش انتخاب کند، و با مرگ او همه چیز پایان یابد. این عواملی که برشمردم و اینک از مولفه های اصلی فردباوری اند، هیچ کدام در آن زمان وجود نداشتند، بلکه فرد و فردیت تا آن مرزی مورد توجه بودند که وجه مشترکی با جاودانگی، کمال و عظمت داشته باشند. منِ مورد نظر دکارت، فردی مشخص و متمایز از فردی دیگر نیست که به ازای این تشخص و تمایز، ونیز به سبب ویژگی های فردی اش مورد توجه باشد، بلکه فردی است آرمانی و تیپیک. چنین فردی به ازای خرد او -که در آن زمان ویژگی پر افتخار انسان اش می دانستند-، و با تاکید بر تمایز و برتری او نسبت به جهان حیوانی، مورد تاکید و توجه بود. و مقصود واقعی از چنین تمایزی تحقیر حیوان نبود زیرا آن تحصیل حاصل بود. هدف اصلی، از یک سو ایجاد معیاری نوین و متفاوت از معیارهای اشرافیت، برای رده بندی سلسله مراتب اجتماعی، واز سوی دیگر تولید شیوه های نوین کلام به منظور تفکیک انسان ها بود. تمامی آن باور ها و آن تمایزها که برای کشیدن دیوار بین انسان ها بر پا شدند، با تاکید بر یک استعداد مشترک انسانی بنام خرد انجام شد. البته دکارت می گوید که ظاهرا خردی که فرد فرد آدم ها به عنوان یک استعداد انسانی دارند، با هم یکسان است[1].

بنابراین برای ظهور فردباوری به معنای توجه و تاکید بر تفاوت های فردی بین آدم ها، می بایستی فاصله سه قرنی از قرن هفده تا بیست طی می شد، و تا ظهور آزادی به مثابه کانون جدید جاذبه در قرن هجده، و پیدایش نهضت رمانتی سیسم در قرن نوزده، و سرانجام تکوین ادبیات مدرن در قرن بیست صبر می کردیم، تا پیشزمینه فروپاشی احترام عمودی و ظهور احترام افقی فراهم شود. در این جا باید به این نکته بسیار مهم توجه داشته باشیم که در طول این سه قرن خرد از ماتریس زیبایی وارد ساختار قدرت شد و تبدیل به اساسی ترین عامل هرم سلسله مراتبی آن زمان گردید.

چارلز تيلور به خوبي نشان مي دهد كه در قرن هفده معناي واژه خرد دگرگون شد: "در نظرگاه قديم در هر چيز، مقداري از خرد كيهاني(logos) وجود داشت. در نظرگاه مدرن جايگاه خرد تنها در درون ذهن انسان است. طبيعت فاقد خرد است".[2]

دكارت را مي توان ماكياوليِ فضای خردباور ناميد. كافي است به جاي شهريار، خرد را بگذاريم. او تقريبا از كليه منابع متعدد به نفع سلطه و اقتدار خرد خلع يد كرد. خردباوری دکارتی از انسان فعال مایشاء و اراده باور رنسانس تعریف نوینی به دست داد که از محدوده های جنبش اومانیسم فراتر رفت و عصر نوینی گشود که در آن جایی برای نسبی باوری و شک آوری اومانیستی نبود. دکارت، انسان باوریِ عظمت طلبانه و اراده گرای اومانیسم را قاپید و هستی شناسی خود را بر بنیاد اصالت اندیشه همین انسان بنا کرد. او به جای انسان دارای اراده آزاد اومانیسم، انسان خردباور را نشاند. اهمیت دکترین دکارت در هستی شناسی او بود و با این هویت نوین بود که زمینه های استقلال انسان از دامن مذهب و کلیسا فراهم شد.

یکسان انگاری هویت انسان با اندیشه او نقطه پایانی بود بر آن بلاتکلیفی و سردرگمی. دكارت كاري كرد كه اومانيسم به رغم عظمتِ تاثير و گستردگيِ آن، از انجام آن عاجز بود. اینک مشکل هویت انسانی حل شده بود. با پیوند هویت و هستی آدمی به اندیشه او، نقطه اتکای ارشمیدسی بدست آمده بود. این نقطه اتکایی بود مورد اجماع همه گرایش های گوناگون مذهبی و غیرمذهبی. فقط معدود افرادی که ایده هایی مشابه نظریات مونتنی داشتند و همچنان در شک آوری و نسبی باوری خود باقی بودند، خارج از این اجماع قرار می گرفتند. اما آن ها الزاما ضد اخلاق یا مخالف ارزش های در آن زمان متعالی نبودند، و دست کم از این نظر اگر بهتر از دیگران نبودند بد تر نیز نبودند.

اما مشکل آن بود که ارزش های متعالی نیز دچار بحران شده بودند. همیشه و به گونه ای تقریبا بدون استثنا بحران هویت و بحران فراگیر ارزش ها، به طور همزمان بروز می کنند. آن گاه که هویت نوین ظاهر می شود و بر روی آن اجماع می شود، مشکل بحران هویت نیز حل می شود، و همزمان با آن، بحران فراگیر ارزش ها نیز فروکش می کند. به عبارت دقیق تر ظهور هویت نوین و گسترش نظام ارزش های نوین، غیر قابل تفکیک و یگانه اند. به همین جهت است که پس از ظهور هویت نوین، به سرعت بر سر آن اجماع حاصل می شود و آن هایی که در مراحل آغازین پیدایش آن موافق آن نبودند دست از مخالفت برمی دارند و به اجماع می رسند، و آنانی که مخالف باقی می مانند به سرعت طرد می شوند و برخلاف گذشته با آن ها مدارا نمی شود. علت این تقلیل سریع مخالفان و طرد شدن تتمه آنان را می توان با پدیده زیبایی شناختی شدن هویت نوین توضیح داد. عدم مدارای بعدی با مخالفان و طرد آنان نیز ناشی از آن است.

تمامی بنای معظم و متعالی نظام ارزش های قرون وسطا، فقط یک نقطه اتکای ارشمیدسی داشت، و آن باور به جاودانگی، به مثابه یگانه منشاء ارزش های متعالی بود. اما نقطه اتکای ارزش های متعالی نوین، عبارت بود از خرد و ایمان به قدرت روشنی بخش و فضیلت مدار آن، در پس زمینه ای از دوگانه انگاری ذهن و تن. با اتکا به این نقطه اتکای نوین بود که ذهن، ذهنی که اینک شهریار تن بود، به فراز کشیده می شد و هویت فرد را می ساخت. با تاکید بر همین ذهن اندیشه ورز بود که پژوهش و پالودن موضوع پژوهش از حس ها و ناروشنی ها و آوردن موضوع پژوهش به وضوح و تمایز، انجام می شد.

شاید امروزه پذیرش این ادعا که در آن زمان خرد تبدیل به نقطه اتکای ارشمیدسیِ نظام ارزش های متعالی شد، مشکل باشد زیرا خرد امروزه تبدیل به خرد ابزاری شده است و ما عادت کرده ایم معنویت را بی ارتباط با خرد بدانیم. تفکیک معنویت از خرد، در اروپا (اگر جریان فلسفی انگلستان را در پرانتز بگذاریم)، پسِ از انقلاب فرانسه و نهضت رومانتیسم شروع شد. اما در زمان دکارت، خرد نقطه اتکای ارشمیدسی ارزش های متعالی بشری را به انحصار خود در آورده بود، به طوری که اعتبارنامه کلیسا و مسیحیت نیز باید به آن تسلیم می شد. در آن زمان، نه تنها "تفکر جدی به واقع یک کوشش اخلاقی و متضمن یک حس ارزشی متعالی و بصیرتی از {ایده}کمال"[3] بود، بلکه نفس اندیشه ورزی تبدیل به{نوعی} ستایش، نیایش، و حظ شده بود.[4]

انديشه، هر چند به روايت دكارت، جوهري خدايي بود، اما حتي براي رسيدن به خدا مي بايستي از انديشه انسان آغاز كرد. اين پي و پايه نوينی بود كه جهان مدرن بر روی آن بنا شد و با تكيه بر آن بود كه دكارت كثرت گرايي عملی و نسبي باوري و شك آوري را سركوب كرد. اما این تنها نیمی از حقیقت است.
دکارت با شروع از شک و رسیدن به یقین، که این من هستم که می اندیشم، به مهم ترین و مبرم ترین پرسش آن دوران، که عبارت بود از این که من به عنوان انسان کیستم و هویت من چیست؟ پاسخ داده بود. این پاسخ، مانند یک موج انفجار، قاره اروپا را در نوردید. در آن زمان معروف بود که در برابر کارتیانیسم هیچ چیزی توان ایستادگی ندارد. این اغراق نبود، اما حل مشکل هویت انسانی، به معنای حل تمامی مشکلات فلسفی پیش روی اندیشمندی چون دکارت نبود. رویکرد امروزی ما به زبان و واژگانِ آن، رویکردی بازیکارانه است. ما وارد در بازی های زبانی متفاوتی می شویم و در پهنه های متفاوتی چون علم، هنر، سیاست و اخلاق سخن می گوییم. رویکرد بازیکارانه امروزی ما مانعی اساسی در همدلی با دکارت برای درک مشکلات پیش روی او است. ما نیروی محرکه و انرژی نهفته در واژه ها را با بردن آن ها به پهنه روانشناسی ارزش زدایی می کنیم، و با تغییر در نوع و مقررات بازی، به آن پرسش پاسخ می دهیم و این کار را بسیار هم معصومانه انجام می دهیم. دستکم تا پیش از انقلاب فلسفی اخیر این معصومیت قابل توجیه بود.

برای دکارت این نکته اهمیتی اساسی داشت که بتواند از عهده تبیین این مسأله برآید که، به رغم وجود پر نقص و عیب ما انسان ها، تصور موجودی که عالی ترین تجلی ایده کمال است، موجودی که در نهایت کمال بوده و بری از هر عیب و نقصی است، از کجا ناشی می شود؟
در عصر دکارت، تصور این مظهر کمال، تصوری معمولی و در سطح سایر تصورات نبود. دکارت می گوید یک موجود ناکامل و ناقص، نمی تواند تصوری از یک موجود کامل داشته باشد. پس این تصور از کجا نشات می گیرد؟
دکارت نمی توانست به همان روشی که مشکل هویت را حل کرده بود به این پرسش که پرسشی بود مربوط به ارزش ها و متفاوت از مسئله هویت، پاسخی قانع کننده بدهد. احتمالا برای دکارت ایدآل آن بود که بتواند از درون اصول هندسه چیزی در رابطه با ایده کمال استخراج کند. در سنت یونانی، ایده کمال با دایره پیوند خورده بود و حرکت حلقوی، کمالِ شکل حرکت بود. اما با کپلر همه این نظریه ها تقریبا مقارن ایام نوجوانی دکارت به بایگانی رفته بودند.

هندسه تحلیلی را خود دکارت بنیان نهاده بود. دستگاه مختصاتی با سه محور عمود برهم، که از سه جهت تا بی نهایت امتداد می یافتند. چه رابطه ای بین بی نهایت و ایده کمال وجود داشت؟ او چه گونه می توانست ایده کمال را با دستگاه مختصات هندسه تحلیلی اش توضیح دهد؟ این دستگاه مختصات همه چیز جز اعداد را به عنوان حشو و زواید می پیراست. او قادر بود کل جهانِ نا اندیشنده را در این دستگاه بگنجاند و جایگاه دقیق، واضح و متمایزِ هر دانه شن ناچیز را نیز به زبان اعداد بیان کند. این دستگاه وسیله ای بی نظیر برای راز زدایی از جهان بود، اما مشکل دکارت را در رابطه با ایده کمال حل نمی کرد.

نظریه هدایت فطری در انبان نظریه های رایج در قرون وسطا وجود داشت. مطابق آن نظریه، خداوند در فطرت موجوداتی که خلق کرده است، گرایش هایی برای نیل به مقاصد عالیه نهاده است. احتمالا تمسک به آن نظریه نمی بایستی خوشایند دکارت بوده باشد. پذیرش آن، به منزله اعطای امتیازی ناخواسته به نظریه قدیمی بازگشت هر چیزی به اصل خود بود، که از حکمت قدیم یونان برآمده و با تعالیم مدرسی گری قرون وسطا عجین شده بود. دکارت جوان با خوشحالی تمام شاهد آن بود که با عروج مکانیک نوین گالیله ای، این نظریه قرون وسطایی برای همیشه متروکه شده است. حالا اما او احساس می کرد که به هر دری زده پاسخی نگرفته است، و ناچار است سرانجام نظریه هدایت فطری را به گونه ای دستکاری کند که به صورت عنایت ویژه خداوندی در حق این موجود اندیشمند در آید. اگر می توانست نظریه هدایت فطری را فقط به ذهن اندیشه ورز آدمی محدود کند و از اشاعه آن به "اجسام ساده"(جمادات) و "اجسام پیچیده"(حیوانات)، جلوگیری کند، نتیجه ای که می توانست بگیرد درخشان بود. همین کار را کرد، و سرانجام با تبدیل نظریه عام هدایت فطری، به نظریه خاص ایده های فطری بشری، مشکل او حل شد.

دکارت ".[5] او اعلام كرد كه تمامي طبيعت و هر چه جز انسان در آن است چيزي جز امتداد نيست. هيچ فيلسوفي چه پيش و چه پس از او، با طبيعت، برخوردي چنين تحقيرآميز نكرده است.
واکنش فیلسوفان انگلیسی به این تحقیر را در فصل «ظهور کانون جاذبه نوین» ملاحظه خواهیم کرد.

بهمن بازرگانی
bahmanbazargani.com


[1] - رنه دکارت. گفتار در روش، ص 8



نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد