logo





در سایه کرونا

پنجشنبه ۷ فروردين ۱۳۹۹ - ۲۶ مارس ۲۰۲۰

محمد احمدیان(امان)

Mohammad
چندروزی است این احساس را دارم که هر روز یکشنبه است. در خیابان روبروی آشپزخانه تک و توک رهگذر دیده می شوند. روان و بدن من روی مدوس استراحت قرار گرفته اند. کم و بیش یک بار در روز از خانه خارج می شوم. برای مدت کوتاهی. برای خرید، یا اغلب برای هواخوری. هر شب حواسم هست که اخبار ساعت هفت شب و گزارش ویژه بعد از آن را راجع به کرونا در تلویزیون از دست ندهم. اخباری که بطور معمول هر از گاهی می دیدم.

امروز در خانه حوصله ام تنگ شده بود. خارج از برنامه، تصمیم گرفتم حدود عصر نیز یک بار دیگر بیرون بروم. رفتم میدان کوچک سر خیابان جلو خروجی ایستگاه مترو. دو کلاغ به یک پاکت چیپس سیب زمینی که روی صندلی کنار میدان قرار داشت و باز و نیمه پر بود ورمی رفتند و موفق نمی شدند به سیب زمینی ها دسترسی پیدا کنند. من رفتم جلو، پاکت را برداشتم و روی زمین خالی کردم. کلاغ ها از من فاصله گرفتند و بعد بازگشتند مشغول نوک زدن به چیپس ها شدند. بعد از مدت کوتاهی، هر کدام چند چیپس را با منقارشان روی هم گذاشتند و یک جا بر داشتند و پروازکنان از آن جا بردند. دوباره باز گشتند و این کارا تکرار کردند. یا برای جوجه هایشان می بردند یا برای ذخیره کردن.

از پلکان برقی مترو بندرت کسی بالا می آید. در زمان معمول، اکنون پر رفت آمد ترین ساعت ها ی روز بود. زنی جوان اسمارت فون خویش را در دست گرفته و جلو خروجی مترو به این سو و آن سو قدم می زند. شاید در انتظار کسی باشد. هوا کم کم رو به تاریکی می رود. در داخل اتوبوس که بطرف ایستگاه حرکت می کند، دو سه مسافر بچشم می خورند. در این زمان تمام صندلی های اتوبوس در این ساعت اشغال می شدند.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد