در میدان ولی عصر تهران بنری از ناحیهی بسیج همان محله را آویخته بودند با این عنوان که: ما کرونا را شکست میدهیم. یکی زیرش نوشته بود: شکستی سخت. دیگری هم زیرش اضافه کرده بود: زرشک! شخص سومی هم پیام گذاشته بود: بچه جان مگر اینجا جبههی شلمچه است که کرونا را شکست بدهی. شخص دیگری هم ضمن نوشتهاش توصیه کرده بود: بهترین راه آن است که برای شکست همیشگی کرونا، سربازان گمنام امام زمان را بفرستید. | |
کرونا در ایران سوژههایی جدیدی از طنز برای مردم فراهم دیده است که شاید به اتکای آنها بتوانند از آسیبهای اجتماعی و روانی این فاجعهی عمومی بکاهند. نمونههای فراوانی از همین طنزها کم و بیش در شبکههای اجتماعی هم انعکاس مییابد. مردم آنها را ضمن همدردی و همدلی، برای هم ارسال میکنند. در جمعهای خانگی و خانوادگی هم گونههای بسیاری از همین طنزهای اجتماعی تولید میشوند که متأسفانه نانوشته رها میگردند. ایرانیها بدون شک مهارت خود را در این خصوص نادیده میشمارند. چون طنز بخشی همیشگی از زندگی روزانهی آنان را در بر میگیرد. ولی مستندسازی صوتی، تصویری و یا نوشتاری این گونه از طنزها به سهم خود میتواند برای هر مخاطب مشتاقی جالب باشد.
به آخوندی گفتند: اگر شما راست میگویید همین الآن به بیمارستان بروید و برای مبتلایان به کرونا دعا بخوانید. آخوند هم که به طور کامل قاطی کرده بود به "مقام عظمای ولایت" نامه نوشت و پیشنهاد کرد که در همهی بیمارستانهای کشور "دفتر نمایندگی ولی فقیه" راه بیندازد. او انتظار داشت تا این نمایندگان ولی فقیه، برای بیماران کرونایی دعا بخوانند و به بهبودی ایشان یاری برسانند. اما این نامه هرگز به دست "مقام عظمای ولایت" نرسید. چون رهبر هم همانند همهی بالادستیهای حکومت از مهلکهی کرونا گریخته بود و همچون گذشته به دور از چشم مردم در قرنطینه به سر میبرد. جن از بسمالله میگریزد و رهبر هم از مردم.
حریرچی معاون وزیر بهداشت، مثل قهرمان فیلمهای کارتونی در تلویزیون ظاهر شده بود و میگفت: دوستان! من هم کرونایی شدهام. بچهای که این نمایش را از تلویزیون تماشا میکرد با خود تکرار میکرد: موش بخوردت، دروغ نگو، پس تاجت کو؟
رانندهی شرکت واحد میگفت: خداوند هم از دست کرونا پا به فرار گذاشته تا در آسمانها پناه بگیرد. رهبر و رییس جمهور نظام هم همگی از مهلکه گریختهاند و در قرنطینه به سر میبرند. آنوقت ما را میکشانند سر کار تا بدون مزد و مواجب تن به بیماری کرونا بسپاریم. اسلام و جمهوری اسلامی یعنی این.
سخنگوی وزارت بهداشت هر شب در تلویزیون دولتی جمهوری اسلامی ظاهر میشود و آمار مردگان و مبتلایان به کرونا را به اطلاع مردم میرساند. فقط همین. نه اظهار تأسفی و نه اظهار تحسری؛ توصیهای هم برای مردم به همراه ندارد. آخر این هم شد کار! مادر بزرگ بچهها اسمش را گذاشته است: حضرت ملکالموت. این اسم بیشتر با کارش همخوانی دارد تا سخنگوییِ وزارت بهداشت. چون فقط نمونهای کامل از عملکرد عزراییل را به نمایش میگذارد و در معاونتِ با او، هر شب آمار مردگان ایران را گِرد میآورد.
نفرینهای کرونایی هم به محاورهی فارسیزبانان راه یافته است. دخترخانمی به دوست پسرش میگفت: اینقدر به آن قیافهی کروناییات نناز. خانومی هم به شوهر چشم هیزش نفرین میکرد: الهی کرونا بگیری، از دستات راحت شوم. در زبان فارسی همیشه نفرینها مفهومی از بدخواهی را در بر ندارند. برای نمونه خانومها در تعریفهای خودمانی خود تکرار میکنند: خدا بکشدت. اینجا بکشدت یعنی اینکه حرفهای تو خیلی جالب و دلشین است. اکنون هم باب شده است که دوستانه به همدیگر میگویند: الهی کرونا بیفتد به جونت. این موضوع را به کسی میگویند که حرفهای خودمانی او را پسندیدهاند، بدون آنکه بخواهند آرزوی مرگ او را در دل بپرورانند.
در میدان ولی عصر تهران بنری از ناحیهی بسیج همان محله را آویخته بودند با این عنوان که: ما کرونا را شکست میدهیم. یکی زیرش نوشته بود: شکستی سخت. دیگری هم زیرش اضافه کرده بود: زرشک! شخص سومی هم پیام گذاشته بود: بچه جان مگر اینجا جبههی شلمچه است که کرونا را شکست بدهی. شخص دیگری هم ضمن نوشتهاش توصیه کرده بود: بهترین راه آن است که برای شکست همیشگی کرونا، سربازان گمنام امام زمان را بفرستید.
در خیابانهای تهران بنرهایی عمودی بر تیرهای برق آویختهاند که نام شهرداری را با خود به همراه دارد. بنرها پیامی را در دیدرس مردم میگذارد که: در خانه بمانیم. زیرِ یکی از همین بنرها نوشته بودند: ما که خانه نداریم در خانهی کی بمانیم. پایینِ بنرِ دیگری نیز نوشته بودند: زکی، ما در خانه بماینم تا شما به دزدیهایتان برسید.
همشهریهای ما (جسارت است) کرونا را کیرنا تلفظ میکنند. تقصیر خودشان نیست زبانشان به تکرار چنین نامی رضایت نمیدهد. جزء دوم کیرنا، مرا به یاد "نا" میاندازد؛ همان ضمیر متکلم معالغیر. عربها این ضمیر را به معنای "ما" به کار میبرند.
روی ویترین ساندویچ فروشی نوشته بودند: واکسن کرنا موجود است، با پیتزا بمبی مهران خودتان را واکسینه کنید! اما مردم زرنگتر از آن بودند به چنین تبلیغی تن در بدهند. چون این روزها کسی هرگز به ساندویچی و رستوران پا نمیگذارد.
سر درس کلاس زبانشناسی، ریشهیابیِ واژهی کرونا بین دانشجویان به مسابقه گذاشته شد. عدهای اصرار داشتند که ریشهی آن را فقط در زبانهای اسلاو بجویند. به همین دلیل هم سراغ نام اوکراین را گرفتند. آنها میگفتند: نام اوکراین در گردش خود بین زبانهای دوردست و فرامنطقهای به هیأت کرونا در آمده است. یک نفر از این هم فراتر رفت. او سراغ نام کرونا را در زبانهای هند و اروپایی میگرفت. خیلی راحت و عادی مدعی بود که کرونا همان کارنای سانسکریت است که در زبان فارسی قارن رااز آن گرفتهاند. فرد دیگری باور داشت که کرونا در اصل واژهای سامی است که مُعرب آن را در نامگذاری یکی از کتابهای مقدس ایشان هم به کار گرفتهاند. او باوری را پیش میکشید که بتواند بین رفتار پیروان این کتاب مذهبی و عملکرد آسیبزای کرونا نیز همخوانیهایی را بجوید. طرف میخواست کار دستمان بدهد. گناه اینگونه ریشهیابی را باید به پای خودشان نوشت.
به یک نفر کرمانشاهی گفتند: چرا ماسک نمیزنی؟ کرمانشاهی پاسخ داد: نیازی نیست. گفتند: چرا دستکش به دست نداری؟ باز هم گفت: نیازی نیست. دوباره پرسیدند: چرا از خانه بیرون آمدهای؟ جواب داد: نیازی نیست. گفتند: آخر چرا نیازی نیست، کرونا میگیری و میمیری. ولی کرمانشاهی با دستانی گشوده از هم، سینهاش را جلو داد و گفت: کرونا به کرمانشاهیها تأثیری ندارد.
همین موضوع را به گونهای دیگر با علامه مجلسی هم در میان میگذارند. چون به او میگویند: این همه زنهای صیغهای و بیگانه را به خانهات نبر! میگوید: باکی نیست. میگویند با آنها تو رختخواب پشتک وارو نزن. باز هم میگوید: باکی نیست. توصیه میکنند: حداقل یک متر از همه فاصله بگیر. دوباره پاسخ میدهد: باکی نیست. سرآخر یادآور میشوند: بیچاره، با حرفهایت در نهایت کرونا میگیری و میمیری. او در پاسخ میگوید: ما آخوندها خودمان کرونا ایم. کرونا، خودش کرونا نمیگیرد.
مراجع و روحانیان مبارز و در صحنه، از همان ابتدا به شکل و نوع کفن و دفن مردههای کرونایی اعتراض داشتهاند. چون میگویند هر مردهای هم تلقین میخواهد و هم نماز میت. نماز میت هم "واجب کفایی" است، مگر میتوان به همین آسانی از واجبات دین صرف نظر کرد. اما توصیهی من این است که طرحِ اشکالاتی از این دست را چندان هم نباید جدی گرفت، آنان همگی به درآمدهای خود از این راه میاندیشند که این روزها از رونق افتادهاست.
تازه عروسی میگفت: دلم میخواهد دو تا بچه بیاورم. یک پسر و یکی هم دختر. اسم پسر را بگذارم کرون و نام دختر را هم بگذارم کرونا. من عاشق کروناام. باور کنید کرونا مثل تاج شهبانو فرح میماند و همیشه میدرخشد.
گداهای تهران، پول کمتر از ده هزار تومان از کسی نمیپذیرند. دعاهایشان هم این روزها این است: ده هزار تومان به من مستحق کمک بکن تا کرونا نگیری. پس از آنکه ده هزار تومان را گرفتند، آنوقت دعا میکنند: الهی دست بریدهی حضرت ابوالفضل از مرض کرونا نجاتات بدهد.
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد