logo





نمایش انتخابات انتصابی مجلس اسلامی ایران

يکشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۹۸ - ۰۹ فوريه ۲۰۲۰

حسن نادری



مجلس آدمخواران

مجلس (پارلمان) در دموکراسی های شناخته شده بعنوان رکنی از سه قوه مقننه، مجریه و قضائیه است که مردم از طریق انتخابات آزاد و نمایندگان احزاب در مجلس قانونگذاری می توانند با مسئولان و دیگر قوه ها و دستگاه‌های مختلف رابطه ایحاد کنند. مجلسی که توسط احزاب مستقل و نمایندگان آنها از طریق رقابتهای سالم با ارایه برنامه مورد قبول رای دهندگان معرفی و دارای بصیرت و آموزش دیده در حوزه های حزبی خود هستند،علاوه بر اشراف بر ضرورتهای ملی، به مسائل بین المللی هم اشراف دارند.

در شرایط کنونی ایران، عملکرد فاجعه آمیز چهل سال نظام جهل و جنایت،کمتر کسی را می توان یافت که با پایبند بودن به اصول دموکراسی و آزادی و احترام به حقوق بشر، تن به قبول شرکت در انتخابات انتصابی دهد و تنور انتخابات را گرم کند. حداقل در این دو دوره اخیر انتخابات ریاست جمهوری و مجلس اسلامی، ابعاد فساد و اختلاس در همه ارکان "انتخابی" و انتصابی به چنان سطحی رسیده است که کتمان آن دیگر نیاز به میکروسکوپ نیست.

فساد یک معضل اجتماعی با پیامدهای متعدد و زیان آور است. فساد و اختلاس بمثابه فاجعه ای است که دموکراسی و حاکمیت قانون را تضعیف می کند ، به نقض حقوق بشر منجر می شود ،نقش بازار را تحریف می کند ، به کیفیت زندگی آسیب می رساند و زمینه را برای جنایت سازمان یافته،تروریسم و سایر پدیده هایی که بشریت را تهدید می کند، بوجود می آورد.
با تعریف فوق از پیآمدهای فساد و اختلاس، و اطلاعات رسمی و غیر رسمی موجود در نظام جمهوری اسلامی ایران، آیا ده دوره انتخابات انتصابی مجلس اسلامی را می توان در رده انتخابات سالم ارزیابی کرد که قدمی در مبارزه علیه فساد،قدمی در راه اصلاحات واقعی به نفع آزادی و احترام به حقوق بشر و حمایت از کارگران و زحمتکشان برداشته باشند ؟

اهداف نظام حاکم در راه اندازی انتخابات با روشهای مرسوم خود،بیش از پیش میل به نمایش مشروعیت "دموکراسی اسلامی" خود داشته است و در معادلات بین الملی با آمار و ارقام دستکاری شده مدعی حمایت واقعی مردم را در تضمین ادامه سیاستهای ویرانگر را با خود دارد. اما اکثریت مردم در بازه زمانی چهل سال حکومت جهل و جنایات، با روش زیانبار آزمون و خطا و اندوختن تجربه روز افزون خود به ناکارآمدی انتخابات پی بردند. دستگاههای ناظر و مجری در ادوار پیشین انتخابات با استفاده ابزاری از شورای نگهبان منصوب سید علی خامنه ای در رد "صلا حیت های" آشکار، دست به مهندسی انتخابات، تقلابات گسترده زدند. اینک با فاصله گیری ازمحرکه انتخاباتی رژیم و شکاف روز افزون ملت از نظام و بحران فراگیر ملی و بین المللی،اقتدارگرایان را برآن داشت تا روشهای خشن و ضد مردمی خود را بیش از پیش شدت بخشند. تصفیه حساب نهائی بین خودی های نظام آغاز شده است.

روز دوشنبه،بهمن ماه 1398، حسن روحانی، رئیس‌جمهوری اسلامی در همایش استانداران و فرمانداران سراسر کشور در سخنانی ضمن اشاره به حوادث دوران مشروطه، بزرگترین خطر برای دموکراسی و حاکمیت ملی را انتخابات تشریفاتی دانست و گفت: «خطر آن روزی است که انتخابات تشریفاتی شود و جای دیگری انتصاب فرمایند، بعد مردم پای صندوق بروند تشریفات انتخابات را انجام دهند. خدا نکند چنان روزی برای کشور ما پیش بیاید».

باندهای رقیب علیه او دست به روشنگری زدند و در توییترهای خود در باره انتخابات نوشتند:

"تشریفاتی یعنی انتخاب تو در سال ۹۶ با ردصلاحیت نامزد اصلی رقیب و خوشحالی و سکوت شما و دوستانتان از این حذف!»، «حسن روحانی ۲ دوره از مسیر همین انتخابات رئیس جمهور شده، اما حالا هشتگ انتخابات تشریفاتی می‌زند غافل از اینکه خودش مجری انتخابات است»، «شما که خودت محصول همین فرایندی..!

براساس گزارش‌ها ، بیشتر رد صلاحیت‌ها بر مبنای ماده ۲۸ قانون انتخابات صورت گرفته است. این ماده ۸ شرط برای نامزده‌ها ذکر شده که عبارتند از: "اعتقاد و التزام عملی به اسلام، التزام عملی به نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران، تابعیت کشور جمهوری اسلامی ایران، ابراز وفاداری به قانون‌اساسی و اصل مترقی ولایت مطلقۀ فقیه، داشتن مدرک تحصیلی کارشناسی‌ارشد یا معادل آن، نداشتن سوء شهرت در حوزۀ انتخابیه، سلامت جسمی در حد برخورداری از نعمت بینایی، شنوایی و گویایی، حداقل سن سی سال تمام و حداکثر هفتادوپنج سال تمام."

در این ماده اشاره به فساد اقتصادی نشده است، اما ظاهرا شورای نگهبان فساد اقتصادی و فساد اخلاقی را ذیل بند اول همین ماده یعنی "اعتقاد و التزام عملی به اسلام" تعریف کرده است.چنانکه تاکنون در همه ادوار انتخاباتی هم نمایندگان با "اعتقاد والتزام عملی به اسلام" تیشه به ریشه ایران زدند.

اما اثبات فساد را باید در گفته های اسحاق جهانگیر یافت که می گوید: "وقتی در مجلس کشوری از میان ۲۴۷ نماینده ثبت‌نام‌کننده برای حضور در انتخابات دور مجلس یازدهم ۹۰ نفرشان مساله مالی دارند، یعنی این کشور فاسد است".

اسحاق جهانگیری،معاون رئیس جمهوری اسلامی در جلسه ای در آستانه دهه فجر(بخوان دهه زجر) به موضوع مفاسد اقتصادی و سوءاستفاده‌های برخی افراد نیز اشاره کرد و افزود: "ریشه کن کردن فساد راهی جز نظارت عمومی و پذیرش نقش رسانه ها در شفاف سازی وجود ندارد و برای مبارزه با فساد نیازمند عزم ملی در کشور هستیم چرا که امروز فساد مثل موریانه به جان انقلاب افتاده و در شرایطی که عده ای در کشور به نان شب محتاج هستند، عده ای دیگر در حال چپاول بیت المال هستند".

سیاستهای خارجی ا رتجاعی ویرانگر نظام در راه اندازی "عمق استراتژی" و هزینه های میلیاردها دلار به بهانه دفاع از حرم مقدس در سوریه و عراق علیه منافع ملی هستند.در مقابل اما بیکاری،تشدید تورم،فحشا،مهاجرت ناخواسته،سانسور بر مطبوعات و نویسندگان مستقل،سرکوب کارگران و معترضین علیه سیاستهای مخرب و پر کردن زندانها از سیاستهای نظام در داخل هستند.

به باور راغم،این همه ویرانگری و آینده ناروشن ایران را باید از همان ابتدای نطفه گیری نظام پیگیری کرد. گرچه اتفاقات و انقلابات و رویدادها در جهان همگون نیستند،اما بعضی از عوامل و عملکردها می توانند دارای عناصر مشترک باشند.

کارل مارکس، کودتای 18 برومر(اشاره مارکس به کودتای دسامبر 1851،لویی بناپارت است) را در سال 1852 به رشته تحریر در آورد(نخستین کودتا توسط ناپلئون بناپارت در 18 برومر،9نوامبر، 1799 صورت گرفت). او در بررسی چگونگی و شرایط برآمد کودتای لویی بناپارت بعنوان امپراتور فرانسه به چند عوامل اشاره می کند. از جمله به سه عنصر اصلی می رسد و از خود می پرسد:

چگونه ممکن است که یک مرد ناچیزی مثل ناپلئون توانست امپراتور آینده فرانسه شود؟
بعد از خود می پرسد که چگونه او توانست سامانه یک دولت خود خوانده را توسعه دهد؟

خشت اول گر نهد معمار کج... خمینی بعد از ورود به ایران گفت"من توی دهان این دولت می زنم، من دولت تعیین می کنم". خمینی دولت خود خوانده را با انتصاب آقای مهدی بازرگان به مقام نخست وزیری، پایه گذاری کرد. سپس زمینه شعار ضد لیبرالی را با کمک طیفی از نیروهای چپ وابسته به اردوگاه "ضد امپریالیستی" فراهم و تفرقه ای در بین اقشار و طبقات جامعه بوجود آورد که در نهایت باعث سرکوب همه نیروهای خارج از مدار ولایت فقیه شد. این مدیریت تاکتیکی و راهبردی اش تا به امروز کشورمان را در ورطه نامعلوم پیش برده و می برد.

سرانجام با بررسی عنصر سوم، مارکس به نکتنه با اهمیَتی می پردازد: دیدگاه وی از دهقانان در زمان " 18 برومر(9 نوامبر 1799) به عنوان یک توده متراکم اما غالب در جامعه بود. آنچه که مارکس از کودتای "18 برومر" تحلیل می کند اینست که این کودتا ناشی از همان فرایند ساماندهی دولت خود خواند است که توانست بر بستر اختلافات طبقاتی نیروهای مسلط بر جامعه شکل گیرد. کودتای لویی بناپارت، در راستای اصلاح ساختار اداری و مدرن سازی و نیز جبران عقب ماندگی اقتصادی نسبت به بریتانیا بود.

پیش زمینه های ذهنی مسلط دینی ،نگاه را به سوی خمینی و شعارهای مستضعفی او کشاند. در این بین طبقات و اقشار مرفه و نیمه مرفه هم بدون ارزیابی و ارزشگذاری به مفهوم آزادی و دموکراسی،به جبهه بیگانه ستیزی خمینی به مفهوم ارتجاعی آن پیوستند. تفرقه انداز حکومت کن. در نظام نو پا، هرگونه آراستگی و پوشش مدرن و تنوع رنگ و کراوات به تمسخر گرفته می شد. انواع ورزش فکری و شطرنج ممنوع شدند.زنان توسری خوردند... . بنابراین می توان گفت نگاه لویی بناپارت به جلو و مدرن سازی بود. برعکس نگاه خمینی برگشت به عقب و کهنه گرا. خمینی اقتصاد را مقوله ای برای خَر می دانست. از قانون عرضه و تقاضا و درآمد و هزینه اطلاعی نداشت.

چندین چراغ داردو بیراهه می رود بگذار بیفتد و بیند سزای خویشتن.

فاجعه بارتر از این، بعضی ازنویسندگان و "روشنفکران" هم بعلت اجحافات و استبداد محمد رضا پهلوی،"شاه ایران"،به وصف خمینی بت شکن نشستند. اگر آن بخش از نویسندگان و پیشکسوتان "فکری" ایرانی مقیم اروپا و آمریکا،تحولات چشمگیر اجتماعی و اقتصادی و بویژه جنبشهای فرهنگی و سیاسی را دیدند و آشنا بودند خود را در خدمت نظامی قرار نمی دادند که از همان حرکتهای نخستین از روشهای تنگ نظرانه استفاده و برگشت به عقب را در پیش گرفته بود.اگر این "روشنفکران" برگشته از فرنگ درک درستی از آزادی داشتند،هرگز به قانون اساسی جمهوری اسلامی و تثبیت ولایت فقیه کمک نمی کردند.

ببینیم آلبرت کامو،نویسنده فرانسوی در هنگام دریافت جایزه نوبل ادبیات، در سال 1957،یعنی 22 سال قبل از انقلاب 1357 در ایران، در باره نقش و تعهد نویسنده چه می گوید:

کامو تأکید می کند که ،" در فضای ویرانی و ظلم ، وظیفه نویسنده ایستادن در کنار مظلومین ، به تصویر کشیدن رنج های آنها است. هنرمند در میان مردم و درخدمت حق و آزادی است. با این حال او نمی تواند برای اینکار به دیگران درس دهد،او باید فروتن باشد. در عین حال، نقش نویسنده، او را از وظایف دشوارش جدا نمی سازد. در نتیجه ،نقش او این است که خود را در خدمت کسانی قرار دهد که تاریخ را می سازند. در خدمت کسانی که تحت اختناق قرار دارند.در غیر اینصورت در تنهایی و محروم ازهنر خود خواهد بود..... سکوت زندانی را فراموش نکند و صدای خود را از طریق هنر به صدا درآورد.... وظیفه اش باید جلوگیری از تخریب جهان باشد. وارث تاریخی که در آن انقلابهای شکست خورده همراه تکنیک های جنون آمیز، خدایان مرده و ایدئولوژی های فرسوده ای که با قدرت های بی مایه ی خود ​​می توانند همه چیز را نابود کنند. اما دیگر نمی توانند قانع کننده باشند... هر جایی که هوش تضعیف شد، خود را در خدمت نفرت و ظلم قرار می دهد... اما نسلی که در مقابل جهانی قرار دارد که در معرض خطر تجزیه است، جهانی که تفتیش گران عقاید می خواهند بار دیگرقلمرو مرگ را برای همیشه برقرار کنند، می داند که در شرایط رقابت دیوانه وار،باید بین ملل آرامش برقرار کند نه بندگی... باید عرشه اتحاد همه انسان ها را دو باره بسازد. شاید این نسل مطمئن نباشد که قادر به انجام چنین کار عظیمی است، اما مطمئناً ، در همه جای دنیا ،این نسل در برابر چالش مضاعف حقیقت و آزادی قرار دارد... . حقیقت، اسرارآمیز و گریزان است. باید برای دستیابی به آن تلاش کرد. آزادی خطرناک است ، به همان اندازه که زندگی کردن با آن سخت است،اما به همان اندازه هیجان آور است. ما باید به سختی اما با قاطعیت ، به سمت این دو هدف قدم برداریم.... . ما همیشه در برابر دو تعهد دشوار قرار داریم: امتناع از دروغ در باره همه چیزی که می دانیم و در مقابل ظلم مقاومت کنیم"
.
اما چرا "پیشتازان فکری" در چارچوب سازمانها و احزاب خود درک درستی از دموکراسی و آزادی نداشتند و همه نیرو و اعتماد تاریخی خود را خرج نظامی کردند که ماهیت فکری اش از اصل ضد آزادی بود.

آفتاب نیوز 3 دی ماه 1398،از عماد افروغ،با گرایش فکری اصولگرا،نماینده سابق مجلس و استاد جامعه شناسی و فعال سیاسی نقل می کند که فضای جامعه و سیاست در ایران را رادیکال توصیف کرد و گفت: " با تفسیری که از جمهوری اسلامی به دست داده ایم پای اسلام و ایدئولوژی اسلامی را هم وسط کشیده ایم؛ مردم به هرحال اعتمادی داشتند و اعتماد تاریخی را خرج حکومت کردند. اما ای کاش همه اعتماد خود را خرج حکومت نمی کردند. چون وقتی همه اعتماد را صرف می کنند و آنچه مورد انتظارشان است اتفاق نمی افتد. این احتمال هست که همه آن اعتماد را پس بگیرند و به موضوع اعتمادشان یعنی به دین و اصل انقلاب و اصل کارآمدی دین هم ضربه وارد شود... .همه این مساله به قدرت دولتی برنمی‌گردد که بگوییم مانع شدند، سانسور کردند و بگیر و ببند راه انداختند؛ این فقط بخشی از ماجراست، بخش دیگر مربوط به خود عاملیت، خلاقیت روشنفکری اعم از حوزوی و غیرحوزوی است".

در یک نکته می توان با افروغ که خود بخشی از نظام و عملکردش بود، موافق بود و آن هم همراهی بعضی از نیروهای "اپوزیسیون" و "پوزیسیون" در داخل و خارج از کشور در همراهی با سیاستهای ضد دموکراتیک نمایشهای انتخاباتی و حمایت از جناح "اصلاح طلبان"، اعتماد تاریخی خود را خرج نظام ارتجاعی نمودند و اینک بعد از چهل سال دریافتند که:

"در جمهوری اسلامی تا کنون انتخابات آزاد به معنی واقعی کلمه وجود نداشته است و هر بار تیغ نیروهای انحصارطلب گروه تازه‌ای از نیروهای جامعه را درو کرده است....".

مشکل جوامع استبداد زده پذیرش آگاهانه و یا ناآگاهانه اقشار و طبقاتی از ملت و یا امت است که اعمال و رفتار خود را در تبعیت بی چون و چرا از رهبران مستبد شاه و ولی فقیه تنظیم می کنند. مستبدین خود را در باره همه مسائل اجتماعی ، سیاسی و اقتصادی، ولو غلط فصل الخطاب می دانند. بر عکس، در جوامعی که حاکمیت قانون در راس ا مور است، سقف اندیشیدن منعطف، وسیع، اندیشه و ابتکار آزاد، منشاء تحول و علیه خودکامی هستند. باید سقف شاه و شیخ را شکست تا فضای تنفس و رشد فکری آزاد و دموکراسی ایجاد شود. این هم حاصل نخواهد شد مگر با منطق و عقل و دور از تکبر و نفرت و همسو در راستای ایرانی آزاد و آباد.

انقلاب ها حوادث زیبایی در تاریخ هستند. شرایط امکان تفکر متفاوت بوجود می آید ، نگاه جامعه را به خود تغییر می دهد تا (دوباره) خود را در نافرمانی از مقررات داخلی و خارجی اعم از اقتصادی ، سیاسی و فرهنگی تعریف کند. انقلاب می تواند لحظاتی برای آموختن از گذشته ها و نیز جاه طلبی های مادی گرا باشد که آشکارا مخرب است. اما می تواند فرصتی برای همه کسانی باشد که به خویشتن خویش رجوع کنند و به فکر جامعه ای صلح آمیز باشند.


حسن نادری
10فوریه 2020، 21 بهمن 1398


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد