logo





«خطابه ی صلح» *

ترجمه: حسن عزیزی

سه شنبه ۱۵ بهمن ۱۳۹۸ - ۰۴ فوريه ۲۰۲۰

محمود درويش



وأما آنان که برای دفاع از خاطرات
وآرمان هایشان برخاستند ،
گناه وثواب شان با خدای شان ..
حرام شان ، حلال ..
وحلال شان ، حرام باد .

***

..وتو ای ملت ، ای سرور معجزات ..
می خواهم که تو را
پیش به سوی تمدن امروزین !
سکوت کنید .. وگوش فرا دهید ،
تا صدای گام های مان را ،
برزمین بشنویم .
حاصل این عقب نشینی چه بوده ؟
سه جنگ .. در برابر اندکی زمین ..
پنجاه هزارشهید .. در برابر اندکی نان ..
ونادیده گرفتن خواست ملتی ،
که زندگی را دوست دارد ..
واندکی رقص را ، نیز .
پس ، آیا ، می توان گامی به پیش برداشت ،
- هرچند ناچیز ؟
وآیا صلح ، تنها راه حل نیست ؟
پس ، زنده باد صلح .

***

آن گاه که دشمن به جنگ روی می آورد ،
من به صلح روی می آورم .
وقتی که عقب نشینی می کند ،
من به غرب روی می آورم .
در پی صلح ام ، تا هرزمان ،
که دشمن در این سرزمین بماند ..
وهرچه هم دیوار وبرج وباروبسازد ...

***

جنگ است.. جنگ .. وجنگ ..
آیا هیچ سازمان ومرجعی نیست ،
تا مانع از آن شود ..
واز این همه کشته ، نیز؟
مگردرجنگل زندگی می کنیم ،
که همسایه مان را بدریم ..
- کسانی که در این سرزمین
در پی جا ومکانی هستند ؟
جنگ چیزی نیست ، ای ملت ،
مگر یکی از غرایز ابتدائی بشر..
کشماکش بیهوده برای قطعه ای زمین..
مشتی شن انباشته !
آیا خون شما ای ملت عزیز،
ارزان تر از مشتی شن ست؟
د ر جنگ به دنبال چه هستیم ،
ای ملت آزاده ی من؟
آقائی وسروری !؟
سروری این ست ،
که خود را منزوی کنیم ؟
ویا جنگ با دشمنی ،
که بیماری ٌ توسعه طلبی ٌ
و ٌ هراس افکنی ٌ دارد ؟
چه باک که این دشمن ،
کمی هم ٌ توسعه طلب ٌ باشد !
از چه باید ترسید ؟
دراین سرزمین برای همه
جای کافی هست ..
وبرای خوشبختی همه ، نیز .
ما هم اینجا ایستاده ایم ،
پایدار و مقاوم .
سرزمینی با پنج هزار سال
شکوه و محبت ودوستی .
پس ، زنده باد صلح .

***

ای ملت ..ای ملت آزاده ی من .
تو میراث حکومتی بوده ای ،
که گمراه ات کرد ..
وبا تمام پاکی وزیرکی ات ،
به جنگ مشتی غارتگرکشانید ..
به خانه ات ریختند ..
به زنان تجاوز کردند ..
ودر بازارچیزی با قی نگذاشتند .
چه کسی به سراب ٌ عربیت ٌ
رهنمونت کرد ..
آرزو هایت را بر باد داد ..
تا با آنان متحد شوی ؟
اکنون زمان آن ست که
حقیقت آشکار شود ..
پس ، آگاهی را به آگاهی بسپا ر .
من خود نماد آگاهی وتدبیرم .
هیچ شخص آگاه در کنار من نیست ..
نه پیش از این بوده ..
ونه پس از این خواهد بود .
خود به تنهایی آموخنم ،
مسئولیت پذیری وایستادگی ،
دربرابرمشکلات را .
آموختم استقلال از شرق و غرب را .
- اگرچه همیشه در تردید بوده ام .

***

اکنون زمان آن ست ،
که تاریخ مان را از نو بسازیم ..
ودرکرداروگفتار ،
به سطح مدنیت برسیم .
زمان آن ست که صلح را ،
به دشمنان بقبولانیم ..
تا که درسی باشد ،
به عنوان تنها راه حل .
تمام راه های گریز از صلح را
می بندم تا به آن تن دهند .
چه می خواهد این دشمن ؟
چه چیزی را ؟
نمامی خاک فلسطین را ؟
بفرما .. پیشکش ..
صحرای سینا را ..
تندیس ٌ ابوالهول ٌ
- این ترفند باز زمانه – را ..
یا ارتفاعا ت جولان را ؟
بفرما .. پیشکش ..
رود خانه های لبنان را می خواهد ..
یا تعدیل قران عثمان را ؟
تصرف بابل را ،
که تندیس ٌ بخت النصر ٌ را ،
به اسارت برد ؟
بفرما .. پیشکش .
هرچه بخواهد و نخواهد
به او می دهم ،
تا به صلح برسم .
صلح ، پایدارتراز زمین ست ..
و گرانبها تر از آن .

***

برای صلح ، سربازان را
از پادگان ها به پایخت می آورم ..
وازآنان پلیس امنیتی را ،
در برابر اراذل واوباش ،
سازمان می دهم ..
وبرای رویارویی با گرسنگان ..
وجلوگیری از گسترش خطاکاران .
صلح با دشمن ، به معنی چشم پوشی
ازمخالفین خشمگین داخلی نیست .
به هیچ گروه و سازمان چپ ،
اجازه ی فعالیت نمی دهم .
تکه تکه می کنم انان را ..
ومحروم می کنم ، کینه توزان را ،
از روشنائی روز.
در زندان های من ،
جای کافی برای همه هست :
از شیرخواره تا پیر ..
از سندیکایی .. تازنان خدمت کار .
صلح با دشمن ، چشم پوشی از آنان نیست .
این جا تنها اطاعت ست و پیروزی ..
تا استقرار صلح دائمی .

***

واما آنان که از خاطرات
وآرمان های ما دفاع می کنند ،
گناه وثواب شان با خدای شان .
گذشته ها ، گذشته ..
وآن که مرد ، مرده .
سرانجام ، برخاطرات پیروز می شویم .
مراسم روز شهدا را ملغی می کنم ..
تا حقد وکینه به فراموشی سپرده شود .
گورستان غمین شهدا را ویران می سازم ..
استخوان ها یشان را در آورده ،
هریک رادر جایی دگر چا ل می کنم .
درنظام من حق گردهمایی ،
برای زنده یا مرده ، نخواهد بود ،
که موجب ٌ فتنه ٌ شود .
نباید که مرگ ادامه یابد ..
وبه فراموشی مان آسیب رسد .
همه ی سنگرها را ویران می کنم ..
تا به لانه ی کبوتران بدل شود .
خاطره ی جنگ را محو خواهم کرد .
پس ، بخوابید .. چون همیشه .
بخوابید .. به امید فردایی ،
که نان وبرکت به دست آرید .
فردا به بهشت من خواهید آمد .
آسوده با شید و بخسبید .
زنده باد صلح .. زنده باد نظام .

-------------------------------------------

* از مجموعه ی ٌ خطبه های موزون یک دیکتاتور ٌ از محمود درویش .
این مجموعه – که شاعر، ان را در ردیف شعر ندانسته – ابتدا در 1968 و بعدها در 2011 در مجله ی فرهنکی ً الکرمل الجدید ٌ به چاپ رسید . درویش باشیوه ی کمدی- انتقادی وطنزی نیشدار، دیکتاتور را به چالش کشیده. از آن جا که با گذشت چند دهه هنوز به روز ست ، آن را – خلاصه و با ترجمه ی آزاد - مناسب چاپ ونشر دانستم . حسن عزیزی .






نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد