logo





خدامراد فولادی

رژیم ِ اسلامی بر تخت ِ پروکرست ِ چپ!

سه شنبه ۱۰ دی ۱۳۹۸ - ۳۱ دسامبر ۲۰۱۹

پروکرست ِ افسانه تختی داشت با طول و عرض ِ معیین و همیشه همان که آدم ها ی با قد و قامت ِ متفاوت- بلند یا کوتاه- را بر روی ِ آن می خواباند و آنها را به اندازه ی تخت ِ خود می کرد. یعنی یا پای آدم های بلندقد را با اره می برید، یا افراد ِ کوتاه قد را آنقدر می کشید تا به اندازه ی تخت ِ او شوند. چپ ِ ایرانی ب ارژیم ِکوتوله و عقب مانده ی اسلامی چنین برخوردی دارد. به این ترتیب که این کوتوله ی سیاسی- اقتصادی را آنقدر می کشد و بزرگ می کند تا آن را به اندازه ی تختی نماید که با معیارهای معمول ِ تاریخی دورانی ِ دولت های لیبرال دموکرات ِ اروپایی همتراز نماید، با این هدف که با این همتراز سازی ِ ذهنی و اراده مندانه هم جامعه ی عقب مانده را پیشرفته جلوه دهد، و هم قدرت طلبی ِ خود را به مثابه ِ نماینده و قییم ِ جامعه و جایگزین ِ پسا رژیم توجیه پذیر کند. در این همتراز سازی ِ پروکرستی اما، چندین ناسازنمایی ِ سیاسی و اقتصادی وجود دارد که چپ ِ فرقه گرای قدرت طلب یا از آن آگاهی ندارد، یا آگاهی دارد اما آنها را عمدا و به صرف ِ کسب ِ قدرت نادیده می گیرد. به این معنا که چپ ِ پروکرست اندیش ِ اراده گرا، از یک طرف جامعه را پیشرفته و حکومت را لیبرال دموکرات می نامد، و از سوی دیگر برای آن که سرکردگی ِ قیم مآبانه اش ب رجامعه را مقبول جلوه دهد جامعه را نیازمند ِ یک تشکیلات ِ آگاه تر از خود ِ جامعه به نیازهای اش و خود را تامین کننده ی این نیازها قلمداد می کند. از یک سو حکومت را لیبرال، یعنی برآمده از سازوکارهای نظام ِ پیشرفته ی سرمایه داری می داند، و از سوی دیگر با نقیض گویی ِ آشکار و با تبلیغات ِ ضد ِ سرمایه داری می خواهد « راه ِ رشد ِ غیر ِ سرمایه داری» یعنی سرمایه داری ِ انحصاری رانتی با حکومتی نظامی پادگانی ِ یک دارودسته ی حزبی ِ بوناپارتیستی ِ تمام طبقاتی یا در واقع غیر ِ طبقاتی و فراطبقاتی را در آن پیاده و بر آن حاکم نماید. از یک سو ادعا می کند نظام ِ حاکم نظامی لیبرال با کرد و کارهای تولیدی مناسباتی ِ این دوران است، و از سوی دیگر و با تناقض گویی می گوید نیازی به نیروهای مولد پیشرفته و مناسبات ِ دموکراتیک ِ آن نیست، وقتی ما قدرت ِ سیاسی را تصاحب کردیم هم نیروهای مولد را رشد می دهیم و هم دموکراسی ِ بهتر از این دموکراسی را- که خودشان همین الآن چه در اروپا و چه در آمریکا به قدر ِ نیاز خود و تشکیلات شان از مزایای ِ این و آن برخوردارند- به جامعه خواهیم داد. چپ ِ اراده گرا، با این معجون ِ ناساز نمای پر از ضد و نقیض گویی، خود را در مقابل ِ چندین سوآل ِ پاسخ نگرفته ی تاریخی قرار می دهد، و نشان می دهد با این همتراز سازی ِ غیر ِ علمی، اراده مندانه، و در واقع خیالبافانه، برخلاف ِ تمام ِ ادعاهای‌اش کم‌ترین شناختی از مارکس و مارکسیسم و خصوصا ماتریالیسم ِ تاریخی ندارد. یا اگر هم دارد، بر خلاف ِ این تئوری ها ایده سازی می کند و عمل می نماید. یک خطای مهم ِ تئوریک ِ این چپ همین لیبرال نامیدن ِ استبداد ِ حاکم است. به این معنا که، لیبرال نامیدن ِ دزدان و مصادره کنندگان ِ اموال و دارایی ها و مالکیت ِ تاریخی ِ صاحبان ِ سرمایه در یک چشم به هم زدن بدون ِ هیچ زحمت و تلاشی و با تکیه بر چوب و چماق ِ روستاییان، یک خطای بزرگ ِ نظری و در واقع به رسمیت شناختن ِهرگونه کودتای نظامی است که به زور ِ اسلحه یک شبه مالک ِ تمام ِ دستآوردهای تاریخی ِیک طبقه ی اجتماعی می شود. چرا که هم مالکیت ِ سرمایه دارانه بر ابزار ِ تولید و هم بهره کشی از نیروی کار که محصول ِ دراززمان ِ تاریخی است موجب ِ رشد ِ کمی و کیفی ِ کارکرد ِ سرمایه و در نتیجه آنتاگونیستی شدن ِ بیش از پیش ِ همستیزی ِ کار ِ اجتماعی و مالکیت ِ خصوصی شده و جامعه و طبقه ی کارگر را در آستانه ی انقلاب ِ اجتماعی قرار می دهد. در حالی که کودتا و حاکم شدن ِ یک دار و دسته ی یونیفورم پوش و یونیفورم اندیش ِ نظامی یا شبه نظامی همچون رژیم ِاسلامی که با یک شبیخون ِ راهزنانه این‌همه دستآورد را یکجا تصاحب کرده توانش ِ ایجاد ِ چنین رشد ِ کمی و کیفی را نداشته و فقط قادر به اتلاف ِ و نابود سازی ِ حتا همین دستاوردهای در مقایسه با کشورهای پیشرفته عقب مانده خواهد بود. یعنی همان کاری که این رژیم در این چهل و یک سال حاکمیت ِ سرکوبگرانه اش کرده که نیروهای مولد را نه تنها رشد نداده بلکه با انحصار طلبی و تمامیت خواهی ِ فئودال منشانه اش به مانع ِ اصلی ِ رشد و تکامل ِ این نیروها و روابط ِ تولیدی- طبقاتی ِ جامعه نیز تبدیل گردیده است.
چپ ِ اراده گرا با قراردادن ِ چنین رژیمی در تخت و چارچوب ِ توهمات اش در واقع می خواهد همان راهی را برود که رژیم رفته است. به این دلیل که برخلاف ِ تمام ِ ادعاهای اش، همتراز سازی ِ رقیب ِ در حاکمیت اش با حکومت های لیبرال، یک قرینه سازی ِ صوری و ذهنگرایانه است که هیچگونه پایه ی مادی و واقعیت ِ تولیدی- مناسباتی ندارد، بلکه تمام ِ شواهد حاکی از نبود ِ آن بنیادها و نهادهای مادی- اجتماعی ِ پیشرفته ای است که عوامل ِ فرابرد ِ جامعه به مرحله ی عالی تری از تکامل ِ اجتماعی است. به عنوان ِ مثال و به ویژه در وجه مناسباتی، این چپ ، وعده ی دموکراسی بعد از این ِ خود را به شهروندانی می دهد که خواهان ِ برقراری ِ فوری و بی قید و شرط ِ آزادی های سیاسی اند. اما دموکراسی بعد از این ِ آنان چه نوع دموکراسی یی و تا کنون در کدام کشور و جامعه عملی شده و به تجربه در آمده است؟ پاسخ، هنوز در دیدرس و چشم انداز ِ ما هم به لحاظ ِ تاریخی و هم به لحاظ ِ تقویمی هست: دموکراسی بعد از این ِ چپ ِ فرقه گرا چیزی نیست جز همان «دموکراسی» یی که در« شوروی ِ سوسیالیستی» ، « جمهوری ِ خلق ِ چین»، کره ی شمالی، کوبا و اروپای شرقی حاکم بود یاهست. « دموکراسی» یی که عملکردش کشیدن ِ دیوار ِ آهنین به دور ِ کشور و جامعه است تا هیچ کس نتواند از « مزایای » آن گریخته و به دیکتاتوری ِ لیبرال ونئولیبرال های کشورهای اروپا و آمریکا پناه ببرد! دموکراسی یی که ما هم اینک نمونه اش را در ایران داریم که چندین میلیون ایرانی و از جمله چپ ِ ضد ِ دموکراسی را به همان کشورها و دولت ها کوچ داده است!
اما، صرف نظر از این طنز ِ واقعیت ستیز به شیوه ی چپ ِ وارونه گو، و به رغم ِ توهمات و تبلیغات اش، همان قدر که دموکراسی و لیبرالیسم ِ بورژوایی جزء جدایی ناپذیر و نهادی ِ نظام ِ سرمایه داری برای محافظت از مالکیت ِ خصوصی و بقای نظام است، به همان اندازه استبداد و سرکوب نیز جزء جدایی نا پذیر ِ حکومت های کودتایی و نظامی پادگانی ِ دار و دسته های کیش ِ شخصیتی برای حفظ ِ آنها از تعرض ِ غیر ِ خودی ها و از جمله دو طبقه ی اصلی ِ این دوران- بورژوازی و پرولتاریا-ست. خود ِ خیزش ِ عمومی و میلیونی را انقلاب ِ ضد ِ سرمایه داری نامیدن در حالی که هیچ یک از مختصات ِ چنان انقلابی را ندارد، هم نشان از فقر ِ تئوریک ِچپ ِ پروکرست اندیش دارد، وهم هنوز به قدرت نرسیده نشان از انحصارطلبی و تمامیت خواهی ِ فرقه گرایانه اش.
تازه ترین نمونه ی این درک و برداشت ِ فرقه محور، وارونه نما و خلافگویانه ای را ما در تحلیل های همه ی فرقه سازان ِ چپ از خیزش ِ آبان ماه شاهد بودیم، و دیدیم که هر دار و دسته ای درک و انتظار ِ خاص ِ خود را از خیزشی دارد که مهم ترین هدف اش زدن و به زیر کشیدن ِ استبداد ِ فردی و کیش ِ شخصیتی است. و دیدیم کیش ِ شخصیت گرایان ِ چپ چگونه با تردستی و چشم بندی با بزرگنمایی ِ شعارهای چپ ِ هم ایدئولوژی ِ خود در یک مراسم ِ دولتی ، شعارهای میلیون ها معترض علیه ِ استبداد ِ ولایتی خلافتی ِ حاکم را نادیده گرفته و هدف ِ خیزش را به شعارهای عمدتن فرقه گرایانه ی چند دانشجوی چپ ِ علنی در مراسمی کاملن مجازوعلنی در حضور ِ رییس ِ قوه ی قضاییه ی رژیم، تنزل دادند. یعنی همان برخوردی که رژیم در خیابان با گلوله، و در رسانه ها و روزنامه های اش با صرفا اقتصادی و معیشتی خواندن ِ اعتراض ها با هدف ِ به حاشیه راندن ِ شعار ِ مرگ بر دیکتاتور با دموکراسی خواهان داشت، چپ ِ فرقه گرا نیز در دانشگاه یا در سایت های تبلیغاتی اش از همان دیدگاه و با همان استدلال ِ تقدم دهنده به مطالبه ی معیشتی بر دموکراسی و آزادی های سیاسی- که تا این نباشد آن هم برآورده نخواهد شد- چنان برخوردی کرد. یعنی به شیوه ی پروکرست ِ حاکم، با زدن ِ سر و گردن ِ مطالبه و مطالبه گران، خیزش را از محتوای تاریخی دورانی ِ آن تهی و منحصر به در خواست ِ معیشتی، و این را هم موکول به نابودی ِ نظام ِ سرمایه داری و قدرت یابی ِ خود نمود. با چنین نگرشی است که رژیم حاضر است انواع ِ یارانه های پولی و معیشتی را از کیسه ی خلیفه بدهد اما یک ذره از استبداد و سرکوبگری اش کوتاه نیاید. استبداد ِ نظامی پادگانی ِ تک سالار ِ دموکراسی ستیز باید از چنین چپی سپاسگزار باشد که هم حکومت را لیبرال و همتراز ِ دولت های سوئد و نروژ ودانمارک و آلمان به شمار می آورد و هم علیه لیبرال ها و نولیبرال های خارج از حاکمیت اش شعار می دهد و خواهان ِ نابودی ِ آن ها می شود. استبداد ِ فردمحور ِ پدرسالار و مردسالار باید از چپ ِ همنظر و هم کردارش سپاسگزار باشد که به شیوه ی او مخالفان ِ عقیدتی سیاسی ِ خود را نوکر و جیره خوار ِ امپریالیسم می نامد تا برای خود وجهه ی دروغین کسب نماید.
مخالفت یا در واقع رقابت ِ این چپ با این حاکمیت، بر سر ِ جامعه سالاری و دموکراتیسم ِ طبقاتی ِ این دوران نیست، بر سر ِ قدرت ِ سیاسی است و این که کدام یک تاریخ ِ کارکردش در سرکوب ِ مقدم ترین مطالبه ی این جامعه به سرآمده و کدام یک کارآمدتر و قبراق تر از آن دیگری می تواند تا سال ها به همان شیوه و با همان اولوییت و تقدم و تاخرهای بی نیاز از تولید و مناسبات ِ پیشرفته، آن نیاز ِ تاریخی را با لیبرالی ونولیبرالی و امپریالیستی خواندن ِ آن، سرکوب نماید. یعنی آن چیزی که برای میلیون ها شهروند ِ ایرانی یک امکان ِ تاریخی و راهبردی تکاملی ِ تحقق نیافته است، برای راست ِ در قدرت و چپ ِ در کمین ِ قدرت یک هدف و آماج ِ اتهام و سرکوب است.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد