عشق پایان سرگشتگی شد.
نقطه ای در زمان-مکان،
شد آغاز لانه و راه زندگی.
در این نقطه آرامش یافتم.
تلاش من و تو تنیدن پیله ما بود.
در این پیله با آسایش کنار هم، روز و شب
دست بر کمانه های تمنا،
در نجوای خواست و برخاست-
سال برف و باران
توالی ثنویت من و تو بود.
بوسه های تو آفتاب گرما بخش تن من بودند.
نسل آینده را آوردیم.
خیال راحت شد-
در دایره مینا، گردنه پیچیان، به جلو رفتیم.
با تو راه پایان یافته؛
ولی راه نو رو به آفتاب رفت.
151219
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد