دزد آمده . . . ،
دزد آمده . . . ،
مشعل بگیرانید،
جار بردارید،
فریاد،
هیاهو،
بر تشتها بکوبید،
به کوچهها بریزید،
همسایگان را بیدار کنید،
ناتور دشت را صدا کنید
دزد آمده . . . ،
دزد آمده . . . ،
کمین کرده پشت پردهها ،
در گوشهیی تاریک،
سه کنج اتاق،
ته آغل،
پشت دیوار
از راه رودخانه باید آمده باشد،
زمین آیشِ پشت قلعه،
باغستانِ نزدیک
از در،
یا از پنجره،
بیصدا،
بیخبر،
آمده است برای خالی کردن خانه
بردن هرچه در این سالها اندوختهایم
در این مختصر کلبه
هشدار . . . ،
هشدار . . . ،
هستیِ ما را به تاراج خواهد برد
و یک چهار دیواری بجا خواهد گذاشت
خالی . . . ،
تَرَک خورده
که آنهم تا بخود بیاییم
فرو خواهد ریخت در خود
فریاد . . . ، فریاد . . . ،
خبر کنید هرکه را میشناسید
کسی جلودار او نمیشود
دزدیست ناشناس
نقاب بر چهره،
با جامهی سیاه،
خونسرد،
بیتفاوت،
نرم در خانهها میخزد
در دل شب
و در کمین مینشیند
ساکت،
منتظر فرصت،
برای خالی کردن خانه
و ربودنِ دار و ندارِ ما
سپس نرم از خانه بیرون میخزد
و ناپدید میشود با اموال دزدی،
در بوتهزاران
زیر آسمان پرستاره
انباشته از آواز زنجرهها
و صدای رود خروشان
که موج بر موج می غلتد
پیچ میخورد میان کشتزاران
و در نهایت خود را به دریا می رساند
در آن دور دورها
دزد آمده . . . ،
دزد آمده . . . ،
لقمان تدین نژاد
آتلانتا، ۱۲ آوریل ۲۰۱۹
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد