وقتی که ابر می چکد از سقف آسمان
یعنی بدون چتر بیا و ترانه خوان
پروا مکن که خیس کنی جان و جامه را
وقتی فراهم است بزن یک دو استکان
امروز را بدون تکلّف به سر ببر
تن را به رقص آور و تا می شود بخوان
پَس کوچه های کودکی ات را ربوده اند
چیزی بجا نمانده از آن کوچه ها نشان
اخبار بد چو می رسد آسان ز هر طرف
فرقی چه می کند که کجایی در این جهان
بر چینی شکسته زدی بند ؟ آفرین
بندی زدی که نَشکَنَد از ضربه ی زمان؟!
نزدیکتر از این بکجا میروی،چرا؟
پیداست انتهای سفر از همین مکان
دیدی اگر غریبه یی از راه می رسد،
آنک تویی که می رسی از راه بی گمان
************************************************
سحرگاه 21 آوریل 20169-مریلند