logo





ابراهیم کاراجا

آسمانِ هفت رنگ

بهرام غفاری

سه شنبه ۳۰ بهمن ۱۳۹۷ - ۱۹ فوريه ۲۰۱۹

ebrahim-karajca.jpg
هر روز
گذر از محله یِ پُر گل و لای
کوچه هایِ سنگلاخ...
و حسرتِ سفره ای که در دور دست هاست.
برده گیِ مقدس،
کارگرِ معدن در طبقه یِ هفتمِ زیرِ زمین
گوشتِ بدنِ خود را می خورد.
ای اتاق هایی که گرم نمی شوید
بیغوله های بی نور
راهرو بیمارستان ها
بیمارانِ به رهن در آمده
سخن گفتن از شما را
ادبیاتِ فقیرانه نامیده اند.

زنگها برای چه به صدا در آمده اند؟
خورشید می چرخد
و زندگی برای ما هر روز
از محله های حاشیه نشین شروع می شود.
ای خشم، ای مقاومت، ای درد
کی، تاوان می دهد بجایِ کی؟
کی به جلادِ خود ثنا می دهد...




زندگی کودکانِ ما را
زود بزرگ می کند
بسیارند از این کودکانِ بزرگسال
در چشمانشان هفت رنگِ آسمان.
روزهایمان تیره در میانِ مِه
ولی ماه زاده می شود از تاریکی ها
عمرما از آنِ شماست بچه ها.

بنامِ وطن، در آغوش گرفته اند
عکسهای جوانانشان را
ای مادرانی که فرزندانِ خود را
از دست داده اید
می دانم به من نزدیک هستید
به اندازه ی امیدم
خیالم، و اشکِ چشمانم
بگذار سنگین ببارد برف
با دستِ پُر خواهد آمد بهار.

در گرمترین نقطه سینه مان
سپردیم کشته گانمان را
اینک نگاه کن دانه را
اولین تخم برزمین افتاده
ببین جوانه را
خاکِ سیاه پوش
امیدهایِ سپید را رویانده
دیگر جای قایم شدن بر خدایگان نمانده.

بگذار شب با هیاهو خود را بگستراند
آتشِ شعله ور در دستان ماست...

بخشی از منظومه بلندِ " هفت رنگ آسمان "






نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد