پسرم حسن جان ِ فیروز، سر لشگر بسیج من! نامه ات دیروز در میان انبوه نامه های متقاضیان که هرکدامشانیک درد بی درمانی داشتند به دفترم رسید. قبل ازهمه به رئیس دفترم روح الله، خمینی بت شکن سابق شما، کهمدتی ست کارهای دفتریم را انجام میدهد و نامه های مهم را ازمیان هزاران نامۀ رسیده هر روز برایم با صدای بلند می خواند. گفتم: روح الله قبل از همه نامه پسرم حسن را بخوان، البته اینرا هم اضافه کنم روح الله عربی که نمی داند حالا هم پس از صد وبیست سال عمر، بلد نیست درست فارسی بخواند یا حرف بزند. شما ها که بهتر میدانید دهاتی حرف می زند جملاتش نه فعل دارد و نه فاعل.
یک جای نامه ات همان سطر های دوم یا سوم اشاره کردی به نائب روح الله، سید علی ... که دیگه تنها نیست وبسیج با اوست. آفرین پسرم حسن می خواهم چیزی به تو بگویم این سید علی ِ یک دست ازچشمم افتاد سالها ست کارهای عوضی دوُضی می کند شما هم زیاد جدی اش نگیرید تا من فکری به حالش بکنم. باور کن سرم حسابی شلوغه وقت نمی کنم یه لقمه غذای درست وحسابی بخورم. یه بار من به این محمود، گفتم دلم برای چلوکباب شمشیری تنگ شده یک پرس سلطانی بیار جمکران این خره باوجودیکه هر شب جمعه وقت ِ دعای کمیل منومی بیند باز نمی داند که من کوبیده دوست ندارم هرروز برایم کوبیده سفارش می دهد. چندین باربرایش پیغام فرستادم من کوبیده بخور نیستم انگار نه انگار، نمی شنود همانطور که صدای مردم را نمی شنود. وقتی که داستان هاله نور راگفت به او گفتم مگر خُل شدم میان آن همه کفار بشکل نور ظاهر شوم. ظهور نمی کنم مگر با شمشیرم. توهم اینقدر چرند نگو تا باعث خنده دیگران نشوی دیدی با همان هاله نور چطور برسرت کوبیدند در تمام دنیا برایت شعر ساختند.
راستی حسن، چند چیزرا باید این روزها مواظب باشی اولاً این مردم دیگر آن مردم ِ دوره پنجاه وهفت نیستند راحت نمی شود سرشان کلاه گذاشت باید تعدادی بسیجی با قیافه همین دخترها و پسرهای امروزی درست کنید بفرستید در تجمعات اعتراضی خراب کاری کنند و نگذارند جوانان جلوی ماشینهای آب پاش را بگیرند مجبورشان کنند تا آب تانکرهارا روی کف خیابان ها خالی کنند ثانیاً باطوم هایشان راچند دور محکم با طناب به شلوارشان ببندندتا مردم نتوانند از دستشان در آورند الا با پایین کشیدن شلوارشان که دراین صورت معلوم می شود چقدر بی عرضه اند و حقشان است مردم با همان باطوم بیافتند به جانشان.
دریایان به مرتضوی اوین بگو عج... گفته احمق تو فکر کردی مردم مثل تو بی شعورند.
کشته ها رو یا سربه نیست شان کن یا بدل بزن برو از دانشگاه امیر کبیر شهدای قلابی را بکش بیرون و شایعه پراکنی کن. بگو این مردم با سلاح های اروپایی به جان بسیجی های ما افتادند و تو هم شهید بساز. چند نکته دیگر دارم در نامه بعدی تذکر می دهم. راستی تا یادم نرفته مدتی بود می خواستم یک چیز خصوصی به تو بگویم.
چرا اینقدر پرخوری می کنی شدی عینهوخرس قطبی از شکمت خجالت نمی کشی وقت رژه از خودت دومتر جلو تره. واقعاً مصداق "پای تا سر شکمان ِ" «نیمای مازندرانی» شده ای، با این قیافه می خواهی به استقبال من بیایی؟ زنت فاطمه خانم پس راست می گفت حسن سیرمونی نداره شش تا کاسه آش رشته رو با پنجاه سیخ جگر می خوره باز میگه من سیر نشدم. اینقدر پرخوری نکن آخه تو ناسلامتی سر لشگری. تو اگر هر کجای جهان در ارتش خدمت می کردی بخاطر شکم گنده ات درجا اخراج می شدی. فعلاً تا اطلاع ثانوی جانت در کف باشد.
والسلام علیکم عج...
خبر های کوتاه اما تازه :
جای خرس، کفتار نشست: محسن اژه ای جانشین شاهرودی در قوه قصابان، هیولایی جای جانوری دیگر...
آش چقدر شور است 56 نماینده مجلس ملی اتریش هم با مردم ایران همصدا شدند! یکی نیست ازاین قهرمانان تاریخ اتریش بپرسد شما تا دیروز کجا تشریف داشتید؟ که در مورد قتل دکتر قاسملو ویارانش خفه شده بودید و صدا یتان در نمی آمد قاتلین را یواشکی فراری می دادید و پشت دست در زدوبند بودید.
با این که دیر آمدید اما خوش آمدید گور پدر تسویه حساب های شخصی...
کاوه مظفری: مرغ عزا و عروسی، مدام دارند سرش را می برند. تاب شنیدن حرف هایش را نداشتند وبلاگ ش را شش میخه کردند. بردند بقول خودشان گوشمالی دهند! هنوز مرکب امضای 50 میلیون وثیقه حشک نشده باز بردنش. اینبار برای چقدر وبه کجا؟ نمی دانم ...
سه شنبه 14 یولی 2009
23 تیر 1388 هشدر خان آلمان
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد