باران امروز قدمزنان
بالا میرود از خیابان «دِی وی» ونکوور
که در آخرین دیدار
از آن گذشتیم
و در هر قدم
به هم میدوزد
تقاطعهای بریدهی ارتباط را
چند چهارراه بعد اما
روبه روی رستورانی که در آن
ناهار خوردیم پا سست میکند
مرورکنان
یادهای آن روز دور را
که با هم گذرانیدم و دیری نپایید
افسوس!
به این جا که میرسد باران
آه میکشد و دوباره
به راه میافتد تا ادامه میدهد
بافتن خاطرات دیدارهای مجازی را
و وصله پینهی
فصلهای تکافتاده گفتگو را
قبل مکثهای مکرر تو
امروز هر چه میرود باران
عجیب سختتر راهی میشود
مانند مادری پرکار او
مدام می دوزد
شریانهای قطع شده پیوند را به هم
مدام میتاباند
رشتهی تماسهای پراکنده را درهم!
باران امروز باز مادری
صبور شده است
مادری که با اشتیاقی بیوقفه
این خیابان بلند جدایی را دخترم
چندباره و چندباره
قدم به قدم با تو
گز میکند
و بند نمیآید!
/
نیلوفر شیدمهر
۱۹ دسامبر ۲۰۱۸