logo





بگومگوهای آق جواد(۴)

جمعه ۲۳ آذر ۱۳۹۷ - ۱۴ دسامبر ۲۰۱۸

علی اصغر راشدان

Aliasghar-Rashedan05.jpg
« مبایل شو درآورد، صاف تلفن کردپلیس! »
« تو اهل خلافکاری نبودی، تاحالام گذارت به پلیس نیفتاده بود! »
« الانم واسه خلاف نکردن، باپلیس درگیرم کرد، بی حیا! »
« کجاخلاف نکردی وباپلیس درگیرشدی؟ »
« صداشودرنیاری، آبرومون میره توجماعت! »
« خیالت تخت باشه، سینه م صندوق گنج اسراره. »
« آره تونمیری، فرداتموم حرفام تیترسایتاوروزنامه هاوفیسبوکه! »
« برو سراغ اصل قضیه، مثل توشل چونه نیستم! »
« پاک خودمو باختم، پریدم تورخت کن، هنوز لباسامو نپوشیده بودم که یه جفت پلیس غول پیکردو طرفم وایستاده بودن، پلیسه پرسید: چی شکایتی ازش داری؟ زنه گفت: به فیمنیسمم نگاکرده! پلیسه گفت: واسه چی به فیمنیسمش نگاکردی؟ گفتم:تویه حموم، استخر، سوناوجکوزی مختلط زن ومردکه ورود با شورتم ممنوعه، چشامومی بستم، میخوردم زمین، دست وپایاسروگردنم می شکست که! صدنفراون تو هستن وهمدیگه رونگامی کنن. اونم به ضدفیمنیسم من نگامی کرد، منم ازش شکایت دارم! پلیسه ازش پرسید: واسه چی به ضد فیمنیسمش خیره شده بودی؟ گفت: ازحقوق اولیه یه جامعه متمدن پیشرفته س که به ضدفیمنیسم هرکی دوس داشته باشی، خیره شی! پلیسه گفت: اینم همون حقو داره، چی شکایتی ازش داری؟گفت: من ضدفیمنیسم شو نگا کردم، بهش نگفتم ازت خوشم نمیادکه، اون فیمنیسم منو نگاکردو بهم گفت ازت خوشم نمیاد!واسه این ازش شکایت دارم! پلیسه گفت : واسه چی گفتی ازت خوشم نمیاد؟ گفتم: دستمو گرفت، خواست منو بکشونه یه گوشه تاریک، یاببره خونه ش، منم گفتم ازت خوشم نمیاد. شانس آوردم، پلیسه آدم خوبی بود، سرشوتکون داد، خندید، کنار گوشم گفت:
یارو انگاریه چیزیش میشه، سریع جیم شو تاکاردستت نداده!. مثل تیر زدم بیرون، تااینجایه نفس دویدم، میترسیدم پلیسه پشیمون شه، اصلاحوصله هلفدونی رفتن ندارم، سگام در به درمیشن واز بین میرن! »
« هدایتای من نبود، سگدارنمی شدی وتوولایت غربت ازتنهائی مزده بودی، آجواد! »
« کم مونده ازدست هدایتای صدتایه غازت، خودمو حلق آویز کنم! »
« بازجوش آوردی، بیا این گیلاس آب حیاتوبنداز بالا، عینهو آبیه که بریزی رو آتیش، یه دقیقه نگذشته، ریلاکس کامل! بعدبااعصاب آروم درداصلیتو بگو. »
« گفتی واسه از تنهائی دراومدن، یه سگ واسه خودم بیارم. »
« بددیدی؟ اگه آدمیزاده وفای سگو داشت، قرنها پیش دنیا گلستون شده بود، آجواد.»
« درست میفرمائی، مرشد بزرگ! »
« کدوم مرشد ومرادنادرست گفته که من دومیش باشم! »
« بعله، منتهی به جای من، سگه دوست پسر پیدا کرد، حالاسه تاتوله رو زانو م گذاشته!»
« همه شونوببر تحویل موءسسه حمایت سگابده، »
« میگن خارج نشینی آدمو سنگ میکنه، حالاجلو چشمم می بینم، چی جوری ازخودم دورشون کنم، پدرسگاخیلی قشنگن، نگاشون که میکنم، پیرهن پیر هن گوشت به تنم اضاف میشه! »
« کیف دنیا رو میکنی، بازم از هدایتای من گله داری. »
« شهرداری صدو پنجاه چوق مستمری ماهیونه شونو نمیداد، دو ماه
سگدو زدم تا ازخرخره شون کشیدم بیرون. »
« حرف وگپ شون چی بود؟ »
« می گفتن هرماه واسه خرج یه سگ صدو پنجاه چو ق میدیم، خرج سگ وتوله هاش میشه شیشصدچوق، نمیدیم، توله هارو بده اداره مربوطه، »
« گفتم این توله سگارگ زندگیمن، رگمو بزنین ازخودم جداشون نمی کنم، ایناتعلیم وتربیت لازم دارن، بایدببرمشون « کینترگارتن » مخصوص خودشون که خیلی چیزارو یادشون بدن، تازه ازشیرورشون داشته م، واسه م کلی خرج دارن، بایس ازگلوخودم بزنم واداره شون کنم. پدرم دراومدتاوادارشون کردم ماهی شیشصد چوقوبدن. »
« حالا کجان؟ »
« گذاشتم شون همین « کینتر گارتن »رو به روئی، الانم دلم واسه شو ن پرمیزنه! بانگاهاورفتاراشون، بیچاره م کردن! »
« پس دردت چیه که اینقده جوشی شدی؟ »
« من همیشه همینجوریم. زنه بی حیا، پکرم کرد، بایدبااین آب انگور خستگی درکنم.»
« ترسیدم، ازراه که رسیدی. »
- ازبس حرف توحرف آوردی، قاطی کردم و افتادم رو یه ریل دیگه. »
« قضیه دیگه ت چی بود؟ »
« تازگی فکرائی به کله م زده و پکرم کرده، اومدم بپرسم، شاید بتونی راهنمائیم کنی. »
« درخدمتم، آجواد گل! »
« پریروزاتویه مجله، خاطرات « وارن بیتی» هنر پیشه داستان وست سایدرومیخوندم. نوشته بودباهشتادتادوست دخترباکره خوابیده. »
« تو این دوره زمونه بحث ازاین جورچیزاخنده آوره دیگه، غروبا ی شنبه که توبلویو راه میفتی، ده- بیستادختر پونزده ساله تازن شصت ساله، دنبالت میافتن، رو به روخونه م کلوب شبو نه ست، موزیک زنده وپیست رقص داره، شنبه شبا دخترای حول و حوش پانزده ساله، دور- اطرافش جمع می شن، واسه یه گیلاس شراب دستتو میگیرن ومی کشو نن اون تو، بعدشم تاخروسخون رودستت موندن. »
« حرفم یه چیز دیگه ست، واسه چی به « وارن بیتی » نمی کن خرت به چند، اما « رومن پولانسکی » رو به جرم تجاوز به دختری توسی سال پیش، محاکمه ومیندازن توهلفدونی؟ »
« این قضیه ریشه تو سیاست داره آجواد، چرا میری سراغ سی سال پیش؟ همین پریروزا یارو، رهبرسوسیالیستای فرانسه که میخواست کاندیدای ریاست جمهوری شه، به جرم قصد تجاوزبه پیشخدمتی که نگاش میکنی تهوعت میگیره، چه جنجال وآبروریزئی راه انداختن؟ ژولیان آسانژرو میخوان به جرم تجاوزبه دختر ی توسوئد، تحویل آمریکا بدن. امیر پرویز پویان ودوستاشوکه ساواکیاتوتهران نوقتل عام کردن، تو روزی نامه هاباعکس وتفصیل نوشتن اینجاخانه فسادبوده، یه عده دختروپسربی دین شبامینوشیدن، دراگ می کشیدن ورو هم می پریدن. الانم انقلابیون روبه جرم اوباشگری، شرب خمروتجاوزبه عنف به چوبه دارمیاویزن، تهمت جنسی زدن به مخالفینم دیگه خیلی نخ نما شده، آجواد گل. »
« برم دیگه، دلم واسه شون یه ذره شده، توله سگ نگو، ماه!....»



نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد