نقل از: مجله تاریخ- هلند
در خلال انقلاب آمریکا چه اتفاقی افتاد؟ سیاست مداران و شهروندان در ایالات متحده اغلب پدران بنیادگذار مشهوری چون جرج واشنیگتن را که « بی باکانه» جنگ علیه « استبداد» سرزمین مادری بریتانیا را رهبری میکرد تحسین میکنند. انقلاب نزد عموم مردم شکوه مبارزهای بینظیر را داشته و شورشگران آمریکایی در خاطره جمعی بدون خودخواهی صرفا مبارزان راه آزادی هستند. مورخین در این باره چه میگویند؟ *ادئوارد فان د بیلت داستان واقعی را جستجو پیگیری میکند.
انقلاب آمریکا به طور مختصر: سیزده مستعمره بریتانیا در آمریکای شمالی سال ۱۷۷۵ علیه سرزمین مادری بپا خاستند. در اینجا شکلی از دموکراسی محلی وجود داشت. زیرا دولتهای مستعمره نشین به طور اخص متکی به خود بودند. بدهیها و عوارض به طور یک جانبه از طرف لندن تعیین میشدند. بین سالهای ۱۷۶۴ تا ۱۷۷۴ مالیاتهای جدید زیادی وضع شد. به عبارتی خزانه پادشاه جرج سوم پس از یکسری جنگها علیه فرانسه بخاطر قدرت مستعمراتی در آمریکای شمالی ته کشیده بود. توافقنامه صلح در سال ۱۷۶۳ امضاء شد و از آن پس لندن تلاش کرد تا به لحاظ سیاسی و مالی بیشتر به قلمرو عظیم بریتانیا در آن سوی دریاها چنگ بیاندازد. نمایندگان مستعمره نشینهای آمریکایی، مردان مرفه، از سال ۱۷۷۴ به طور مرتب در کنگره قارهای در فیلادلفیا گرد هم میآمدند تا پیرامون سیاست گفتگو کنند، اما در پارلمان بریتانیا هیچ نمایندگی مستعمراتی وجود نداشت. پس مجبور بودند عوارض را بالا بکشند. شرایط موجب خشم بسیار شد و لذا سال ۱۷۷۵ در لگزینگتون و کنکورد خصومتها علیه نیروهای مستعمراتی بریتانیا آغاز گشت. ابتدا اعتراض بالاخص علیه قوانین مالیاتی بود، ولی به سرعت شکل جنگ استقلال به خود گرفت. انتشار جزوه آتشین جمهوری خواهی عقل سلیم توماس پین در ژانویه ۱۷۷۶، که جرج سوم را یک «گستاخ سلطنتی» خطاب کرد، انگیزه مهمی برای این تفکر بود که گسست از این «ستمگر» و سلطنت او موجه و حتی لازم است. ظرف چند ماه ۵۰۰۰۰۰ نسخه از آن به فروش رفت.
در تاریخ ۴ جولای ۱۷۷۶ مستعمرات اعلام استقلال کردند. ارتش و شبه نظامیان ایالات متحده جدید تحت رهبری فرمانده ارشد جرج واشینگتن علیه بریتانیاییها جنگیدند. آنها از فرانسه، جمهوری هلند و اسپانیا که با به رسمیت شناختن آمریکا امیدوار بودند تا انگلیس دشمن بزرگ را مغضوب نمایند کمک گرفتند. پس از پیروزی آمریکای در یورکتاون به سال ۱۷۸۱ ارتش بریتانیا تسلیم شد. اما در دریا مبارزه قدرت بین ابر قدرتهای اروپا کماکان ادامه یافت. کمکهای خارجی به همراه ارتقاء فنون و مهارت نظامی شورشگران آمریکایی و فقدان بینش از جانب بریتانیاییها نتیجه نبرد را تعیین کرد. در سال ۱۷۸۲ پارلمان در لندن شیر پول را چرخاند و بست و جنگ به پایان رسید.
پدران بنیانگذار مشهور سال ۱۷۸۷ در فیلادلفیا بر پایه اصول روشنگری قانون اساسی را که هنوز پا برجاست تواما با لایحه حقوق اتباع آمریکایی (۱۷۹۱) که شالوده دستگاه سیاسی و قضایی آمریکاست را پیشنهاد کردند، در اولین انتخابات ریاست جمهوری، سال ۱۷۸۹ جرج واشنیگتن برنده شد.
کلید باستیل
تاریخ آمریکا مدتهای مدید مایل بود تا این رخدادها را بی همتا و شکوهمند اعلام نماید. بلافاصله پس از جنگ، تجلیل از انقلاب و مهمترین نمایندگان آن با انتشار دو بیوگرافی از جرج واشینگتن آغاز شد. نمایندگان دیوان عالی کشور جان مارشال و دیوید رمزی، سیاستمدار و مورخ از کارولینای جنوبی، در شرح زندگی خودشان به ترتیب در ۱۸۰۴ و ۱۸۰۷ او را یه عنوان رهبری بزرگ معرفی میکردند.
سال ۱۸۲۶ به نظر میرسید که ایالات متحده حتی برای بت پرستی سیاسی آماده میشود. در تابستان دو نفر دیگر از پدران بنیانگذار درگذشتند. جان آدامز و توماس جفرسون. آنها هردو دقیقا در روز پنجاهمین سال پس از صدور اعلامیه استقلال در ۴ جولای ۱۷۷۶، که برای افکار عمومی آمریکا نشان نیات خداوندی برای سرزمینشان بود درگذشتند. در آنجا یک «دین مدنی» با پیش فرض الهی آیندهای باشکوه برای ایالات متحده به عنوان ایمان و پدران بنیانگذار به عنوان الگوهایی جهت نسلهای بعدی سیاسیون رشد یافت. آمریکا استثناء بود، اما انقلاب به قول خود آمریکاییها در عین حال جذابیت بینالمللی هم داشت: به نظر بسیاری از معاصران، انقلاب آنها و رهبرانش راه را به تمام جهان غرب نشان دادند.
این امر تا حدی درست است. همانند توماس پین، که در انگلیس زاده شد اما از ۱۷۷۴ در محافل انقلاب آمریکا فعال بود. به هنگام انقلاب فرانسه ژیروندنها در فرانسه نمایندگی مردم را بدست گرفتند. جان آدامز به عنوان سفیر آمریکا شخصیت مورد علاقه میهن پرستان هلندی بود و به عنوان مثال با سیاستمدار ضد سلطنتی یوآن فاندر کاپلن، نویسنده جزوه جمهوریخواهی «به مردم هلند(۱۷۸۹) » ارتباط داشت. توماس جفرسون در شروع انقلاب فرانسه توسط اشرافی چون مارکیز د لافایت، سفیر آمریکا در پاریس بود تا به تدوین پیش نویس اعلامیه حقوق بشر و شهروندی آنها یاری برساند. لافیت به علاوه خود کمی پس از اعلام استقلال آمریکا به ایالات متحده رفت که به شورشیان خدمت کند؛ او ابتدا آجودان واشنگتن شد و بعدا پس از به رسمیت شناخته شدن آمریکا توسط فرانسه علیه بریتانیاییها جنگید. جرج واشینگتن، و همچنین پدر بنیانگذار جیمز مدیسن ، در خلال انقلاب ۱۷۸۹ فرانسه لقب شهروند افتخاری فرانسه را گرفتند. واشینگتن حتی کلید باستیل را دریافت کرد: لافایت، که حال رئیس گارد ملی فرانسه بود، اجازه داد با کمک دیگران این گوهرگرانبها به مناسبت جشن پیوند دو انقلاب توسط تام پین تحویل شود.
ویلم فان اورانیه یک واشینگتن «زود هنگام»
سیاستمداران آمریکایی، به هر حال، به دلیل نیازشان به دیدن نسخه هایی از نمونه درخشان خود در همه جا، اغراق میکنند. هر جنبش استقلال خواهی در اروپا و آمریکای جنوبی در قرن نوزدهم به نظر آنها رد پای ایشان دنبال میکند. اگر جایی موقعیت پادشاهی یا اشرافی زیر سوال رفته، آمریکاییها به این امر مساعدت کردهاند: جدایی مکزیکیها از اسپانیا در ۱۸۲۱، تلاش یونانیها برای خودمختاری در سالهای ۱۸۲۰ و انقلابات اروپا در ۱۸۳۰ و ۱۸۴۸. مورخین مختلف نیز اجازه میدهند که سیمای گذشته آنها تحت تاثیر افکار خوب و زیبا پیرامون عملکرد محوری ایالات متحده قرارگیرد. بدین نحو ویلم فان اورانیه به نظر تاریخ نویس قرن نوزدهمی اهل بوستون، جان لوتروپ موتلی یک واشینگتن «زودهنگام» بود. و هنگامی که اتو فون بیسمارک در ۱۸۷۱ آلمان را متحد کرد، مورخ پیشرو آمریکایی جرج بانکرافت این صدر اعظم پروسی را یک جرج واشنگتن «دوم» دید. رابرت. آر. پالمر در کتاب دو جلدیاش بنام عصر انقلاب دموکراتیک(۱۹۵۹ و ۱۹۶۴) می بیند که تا سال ۱۸۰۰ چگونه با انقلاب موفق آمریکا به عنوان نقطه شروع از طریق موفقیتهای گوناگون، موجی از دموکراتیزه کردن، جهان غرب را فراگرفت،
متفکر سیاسی هانا آرنت در اثر خود پیرامون انقلاب(۱۹۶۳) مطرح میکند که انقلاب آمریکا به عنوان یک چرخش و دگرگونی کاملا موفق، تاکنون رادیکالتر از سایر انقلاباتی چون انقلاب کبیر فرانسه(۱۷۹۸)، روسیه(۱۹۱۷) و چین(۱۹۴۹) است. همه اینها استبدادی را جایگزین استبداد دیگری کردند. به قول آرنت، اما دگرگونی آمریکا درست ساختار جدیدی ایجاد کرد که هرکسی میتوانست وارد عرصه سیاست شود.
جنسیت گرایان و نزاد پرستان
گوردون وود در اثرش به نام رادیکالیسم انقلاب آمریکا(۱۹۹۲) بحث آرنت را مبنی بر این که پس از ۱۷۷۶ در آمریکا جامعهای دموکراتیک وجود داشت تکرار میکند، اما به هر صورت کاملا زمانه دیگری بود. ستایشهای حماسی آن کلا متفاوت از صداییهای هستند که در جهان آکادمیک به گوش میرسند. از زمان حضور تاریخ زنان و تاریخ سیاهان در سالهای ۷۰ میلادی پدران بنیانگذار گوناگونی بودند همچون جنسیتگرایان و نژاد پرستان که به ذهن متبادر میشوند. جفرسون، مدیسون و واشینگتن البته بردهدارانی بودند با دیدگاههای تردید آمیز در باره سیاهان، و زنانی که قطعا ضعیف بودند: قانون اساسی ملی جمهوری جدید(۱۷۸۷) به آنان حق انتخاب نداد. اتفاقا قانون اساسی فدرال به ایالات اجازه داد که دقیقا باید به چه کسی رای دهند: مردان سفید پوست با سرمایه.
حال رویکرد جدید دیگری در برابر منحصر بفرد بودن و هنجارهای انقلاب آمریکا علامت سوال میگذارد. جاناتان اسراییل با اثرش به نام سایه در حال گسترش. چگونه انقلاب آمریکا جهان را به آتش کشید، ۱۷۷۵- ۱۸۴۸(۲۰۱۷) و جانت پولاسکی با اثرش انقلاب بدون مرز. فراخوان به آزادی در جهان آتلانتیک(۲۰۱۵) اجازه می دهند این حقیقت روشن شود که چگونه پدران بنیانگذار آمریکا و ناشرینی چون تام پین در اواخر قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم بخشی از یک شبکه ترانس- آتلانتیک از متفکرین فعالین را سازمان میدهند. تنها آمریکاییهای نبودند که به طور طبیعی پرسشهایی را پیرامون سلطنت به مثابه شکل رژیم و قدرت اشراف مطرح کردند. بلکه کسانی نیز بودند که تلاش کردند تا ورود به عرصه سیاست را برای «مردم» فراهم کنند.
نهایتا ماهیت فراگیر انقلاب آمریکا در حال حاضر نیز به چشم انداز تبدیل شده است. با سپاس از مطالعاتی چون انتقامجویان جهان نو. داستان انقلاب هائیتی (۲۰۰۵) اثر لارنت دوببویس، مورخی مطرح میکند که قیام آمریکا در حال حاضر مخالف اانقلاب سال ۱۷۹۱-۱۸۰۴ هائیتی است. تحت رهبری توس سنت لاورچر بردگان بپا خاستند، خود را آزاد از دست اربابان و مستقل از سرزمین مادری فرانسه اعلام کردند. در اینجا سیاهان به قدرت رسیدند، در حالی که تا اجرای قانون حق رای ۱۹۶۵ قبل از این که سیاهان در ایالات متحده حق رای به دست آورند و واقعا به یک جمهوری دموکراتیک تبدیل شود نیم قرن طول کشید، بدین خاطر، کرگ گراندین در میان چیزهای دیگر در آثارش امپراطوری ضرورت، بردگی، آزادی، و فریب دنیای جدید(۲۰۱۴) میگوید، انقلاب هائیتی رادیکالترین انقلاب آتلانتیک در پایان قرن هجدهم بود.
عطر و رایحه پراکنی
اصول پایهای اتقلاب برای هم عصران خارج از معبد معمول پدران بنیانگذار چه بودند؟ راسل شورتو در اثرش آهنگ انقلاب (آمبو/آنتوس،۲۰۱۷) طرحهای بیوگرافیک یک سرخپوست، یک زن، یک برده، یک سفیدپوست عوامگرا، یک نجیب زاده بریتانیایی، وجرج واشینگتن را به صورت یک مجموعه و تصویری چند بعدی از آزادی خواهان در هم آمیخت، تاریخ آزادی آمریکا، این است زیرنویس کتابش، اما او گرایش به تحسین وشکوهمندی فردگرایی تقریبا منسوخ شده دارد. به علاوه کسانی که جرج واشنگتن را به عنوان فرمانده ارشد یکی از طرفین درگیری مسئول جنایات این مبارزه میدانند، درکتاب شورتو به طور عادی او را فقط به عنوان کاندیدایی شایسته محاکمه در دادگاه جنایات جنگی همچون دادگاه لاهه میدانند.
این که این جنگ درست مانند همه جنگها جنایت آمیز و کثیف بوده، و این که رهبرانی چون واشینگتن دستانشان آغشه به خون بود تقریبا پیش از این روشن به تصویر کشیده شد. اگر چنین اتفاق افتاده، همیشه با الهام از بالا بوده، اغلب نیت خیر الهی که جنگ بدان خاطر بوده است: مبارزه علیه استبداد مستعمراتی بریتانیا. توماس جفرسون طی نامهای در ۱۷۸۶ به وضوح چنین می نویسد:«درخت آزادی هر از گاهی باید با خون میهن پرستان و مستبدین آبیاری شود».
رنجی که قبلا بویژه نظر تاریخ شناسان را به خود جلب کرد، نگرانی از قربانی شدن سربازان آمریکایی و بالاخص رهبرانشان بود. این در مورد آبی جیل و جان آدامز چنان عمیق و گسترده است، که وقتی جان در فیلادلفیا عضو کنگره قارهای شد و مدتی طولانی سفیر خارج کشور بود خیلی دلشان برای هم تنگ میشد، حال آن که شرکت کشاورزیاش به کار خود ادامه میداد،
جرج واشینگتن که وظایفش را به عنوان فرمانده کل قوا انجام میداد، متوجه شد که مزرعهاش در خلال غیبت او به وضع نامطلوبی اداره گردیده و لذا جیبش بخاطر هزینه برای مبارزه و سیاست خالی شده است.
با این حال به جای این عطر و رایحه پراکنیها مطالعات اخیر وقت خود را بیشتر صرف توجه به این واقعیت میکنند که همه ساکنان مستعمرات از شورش علیه انگلیس و خون ریزی و عواقب ناخوشآیند دیگر برای جمعیت حمایت نکردند. و همچنین آن چه که جدید است: تشخیص سوءاسنفادههای طرف آمریکایی است.
قحطی
واقعیت چه بود؟ آنهایی که در ارتش جرج واشینگتن خدمت میکردند، سختیها بیشتری را نسبت به وی و افسرانش تحمل نمودند. صحبت پیرامون معافیت از پرداخت سر رسید بود، اما این بزرگترین مشکل نبود. سربازها قبل از هرچیز میبایست زنده می ماندند، هم درجنگ و هم در زمان شرایط بدبختی پس از آن. مواد غذایی مشکل دایمی بود. به نظر نمی رسید که هر مقیمی حاضر به ارایه کمک غذایی یا تامین سرپناه برای نیروهای رزمنده جرج واشینگتن باشد، علیرغم همه نطقهای بلند بالای بعدی پیرامون اتحاد ضد بریتانیایی. همه خواهان شرکت در جنگ و همراهی با طرف آمریکایی نبودند. و بنابر این واشینگتن جهت تامین مواد غذایی نیروهای رزمندهاش، خود را مجبور به شدت عمل دید، وی درمورد اعمال سختگیری و بی رحمیها خیلی بد و بی ملاحظه نبود، حتی به هنگامی که به سربازان اضافی نیازی نداشت و جاسوسان را کیفر میکرد. درست به همان سان که گاهی بریتانیاییها با اسرایشان بد رفتاری میکردند، آمریکاییها نیز چنین میکردند؛ آنها همچنین روستاها و زمینها و مراتع مخالفان و خانههای مهاجرین مستعمره نشین «بی طرف» را به آتش کشیدند و آگاهانه و عمدی موجب چنین قحطی شدند.
جنگ برای ایجاد دولتی لیبرال و آزاد به سوی داستانهای قهرمانی رفت، اما رهبران نظامی واشینگتن و مردانش آن چه را که امروز حقوق بشر می نامیم زیر پا گذاشتند. این شامل ساکنین اصلی کشور نیز میشد. هر دو طرف تلاش کردند که سرخپوستان را متقاعد نمایند تا طرف آنها را بگیرند، گاه چنانچه در این مورد موفق نمیشدند کار به دشواری میکشید، به کشتار. سرخپوستان اغلب در برابر پیروزی شورشیان آمریکایی، که بخاطر غوطهور شدن کشورشان در گرسنگی آنها را تهدید به عبور از رشته کوههای آپالاچی و مصادره سرزمینهای سرخپوستان میکردند بازنده بودند.
بریتانیاییها به سرخپوستان به درستی وعده داده بودند که آمریکاییها را سر جایشان در منطقه شرقی کوهستانها زمینگیر خواهند کرد..
این بود یکی از دلایلی که مستعمره نشینان آمریکایی در مقابل قدرت بریتانیا دست به شورش بزنند. جنین سناریویی کاملا در مورد بردگان نیز اتفاق افتاد. بریتانیاییها در قبال جنگیدن آنها در طرف خودشان به آنها وعده آزادی میدادند؛ انقلابیون آمریکایی بالاخص برای سربازهای سیاه پوست چنانچه به چنگشان میافتادند تنبیه و کیفرهای سختی را وضع میکردند.
جنگ داخلی غم انگیز
سیمای انقلاب آمریکا به مثابه قیامی یگانه و بی نظیر به نام آزادی و دموکراسی مایه حقارت است. هم اکنون بیشتر پژوهشگران تاکید دارند که هاله قدیم ناعادلانه است: یک جنگ داخلی غم انگیز پر از خشونت غیرقانو.نی بود. نبردی حماسی نبود، بلکه کثیف بود. رهبران انگلیسی هم مانند آمریکاییها تلاش میکردند با نوعی تبلیغات جنگی گروههایی از جامعه را به جان یکدیگر بیاندازند. برای مردمی که از شورش پشتیبانی نکردند، در پایان نبرد وضعیت خیلی نا امن به نظر میآمد: حدود ۱۰۰۰۰۰ نفر از مردمی که در سمت استعمار- بریتانیایی باقی مانده بودند (چیزی بین ۳ تا ۴ درصد جمعیت)، از ملت جدید «آزاد و برابر» گریختند. در میان آنها حدود ۳۰۰۰ نفر بردگان آزاد شده یا نشده بودند. آنها همراه با ارتش بریتانیا این باصطلاح وفادارها را رها و به مقصد کانادا، پادشاهی متحد انگلیس و جاهای دیگر ترک موطن کردند.
اصلاحات معنیدار و درست در سیمای انقلاب آمریکا بسیار متقاعد کنندهتر از آن هستند که بتوان در برابر قهرمان سازی از چهرههایی مانند جرج واشینگتن، بدون نفرین فرستادن برآنها علامت سوالی بگذاریم. همچنان که جوزف الیس در اثرش جرج والا مقام به توانایی واشینگتن به عنوان رهبر نظامی در زمان خودش تردید داشت اما وی کاملا از پایه سقوط نکرد. خوانندگان جدی آمریکایی دیگر نمی توانند نادیده بگیرند که: دیدگاه «استثناگرایی» آمریکایی به طور کامل ملغاء و بی اعتبار شده است. « بنیانگذاران ایالات متحده به شبکه بین المللی خیلی گستردهتری تعلق داشتند و قهرمانانی استثنایی نبودند که نگاهی ناسیونالیستی به آنها داشته باشم. جنایات در آمریکا نیز بستگی به شرایط روز داشتند؛ جرایم جنگی موجب این انقلاب شدند. و درست همانند سایر درگیریها سالهای متمادی پیش از آن که قربانیان در پژوهشهای تاریخی مورد توجه قرار گرفته و به حساب آیند طول کشیدند – همان طور که الساعه اتفاق میافتد. این بدین معنا نیست که مطالعات اخیر پیرامون انقلاب آمریکا کاهش یافتهاند. با توجه به گرایش تمرکز بیشتر بویژه روی جنبههای منفی مبارزه ، بگذارید که گاهی تازیخ نگاری جدید یکی از مهمترین پرسشها را در ارتباط با پدران بنیانگذار مطرح نماید:
مردم واقعا چرا مبارزه کردند؟ حمله به «استثناگرایی» آمریکایی بحث حائز اهمیتی را پیرامون نمایندگی سیاسی و دموکراسی پیش کشید، که در واقع بخشی از مبارزه بود، بازگشت به پیشینه.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*ادئوارد فان د بیلت مدرس تاریخ آمریکا در دانشگاههای آمستردام و لایدن است. او در میان سایر آثارش « بی اعتمادی عاقلانه: توماس پین، و اعلانیه انقلاب جهانی» را در عقل سلیم، توماس پین را نوشت. عقل سلیم، خطاب به اهالی آمریکا (ماتریکس، ۲۰۱۴) و «به مردم هلند» را نوشت. سوء ظن، آدامز و فاندر کاپلن، در پیتر فان دام ئی .آ(رد.) ، ناراحتی در پولدر و هلند درجنگ از ۱۷۹۵ (آیوپ۲۰۱۴) را نوشت.
تارنما:
http//besthistorysite.net/American-history/revolution-independence/
سامان
دسامبر۲۱۰۸- هلند