logo





ارتش در شهر! شهر من زنجان (۵)

يکشنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۷ - ۱۸ نوامبر ۲۰۱۸

ابوالفضل محققی

abolfazl_mohagheghi_0.jpg
کسبه سنتی اعتراض داشتند.اما جرئت نمی کردند بیان کنند. بخشی از بازار داشت خود را تکان می داد! رخت های کهنه گشته سنت و رسم قدیم را دور می ریخت! سیمای خود را مدرن می ساخت. بازار داشت رونق می گرفت. دیگر گذاشتن تکه گج روی میز های کوچک ته دکان موقع نهار که گوئی پنیر است منسوخ می شد.

غذا خوری های جدید باز می شدند. افتتاح نخستین ساندویچی در شهر حادثه ای بسیار مهم وعجیب بود. هنوز بسیاری از اهالی این نوع غذا را ندیده وتجربه نکرده بودند. رفتن به ساندویچی وخوردن یک ساندویچ عملی مدرن بود ونوعی تغیر ذائقه غذائی که خوش آیند قهوه خانه های سنتی و جگرکی ها وکبابی ها نبود.

آمدن ارتش به آن بزرگی حمام ها را از پر مشتری کرده بود طوری که کفاف نمی داد. حمام رفتن سرباز ها برایم بسیار جالب بود ! عصر ها دسته دسته سربازان جوان قدم رو زنان با بقچه هائی در بغل به حمام ها می رفتند ،سرود می خوانند ! دختران جوان را با اشتیاق نگاه می کردند ودختران شوخ زنجانی هم چیزی از ناز وکرشمه شهرستانی خود فرو گذار نمی کردند. چه آه هائی که در فضا نمی پیچید وچه رویا ها که در حمام ها نمی چرخید!

دیگر حمام سنتی جواب خانم های افسران را نمی داد. نخستین حمام دوش دارشهر "گرمابه خصوصی شهرداری" به سرعت ساخته شد. حمامی در مرکز شهر با دیوار های مرمری سفید در امتداد خیابان ذوالفقاری . پنجره دوش ها همگی از بالا ترین قسمت دیوار به طرف خیابان باز می شدند. دائما بخار گرمی همراه صدای مبهم دوش ها وگریه بچه ها از لای پنجره ها ی نیمه باز بیرون می زد. گاه لات های زیر پنجره ها چمباتمه می زدند و در حین سیگار کشیدن گوش به صداهای داخل حمام می سپردند.

فردای افتتاح حمام شهرداری آخوند های مخالف این تحولات فرصت را غنیمت شمرده ، دسته بزرگی از کسبه ، لات ها ، شیره کش ها وبچه هیئتی ها راه انداختند وبا سنگ وچماق به حمام حمله کردند. می گفتند آب این حمام نجس است !کر نیست !کسانی که به این حمام می روند نجس هستند. در گیری مختصر! دستگیری یک تعداد وختم غائله.

هم زمان نخستین سینمای سرپوشیده شهر سینما "ستاره آبی " افتتاح شد با مدیریت مهندس کوشان وهمسرش که تهرانی بودند. سپس هتل بیمه ساختمانی با نمائی مرمری و طرحی مدرن و با سالن وباری بطرف حیاط! که از پشت پنجره های بزرگ آن می شد مهمانان نشسته در بار را دید. جذاب برای جوانان ودرد آور برای متعصبین شهر . هر سه مکان جدید چسبیده به هم بودند و نخستین نماد های مدرن شهر بامعما ری تازه و متفاوت.

رفتن به حمام شهرداری وساعت ها در انتظار نشستن نشانه تجدد و دور شدن از زندگی بسته وسنتی بود. انتظاری که گاه ساعت ها طول می کشید تا یکی از دوش های بیست ویک گانه خالی شود و تو وارد حمام جدیدی بشوی که تا آن روز ندیده بودی . نوعی حمام خانگی که تو چند ساعتی مالک آن می شدی ! به درستی گرمابه خصوصی !

باشگاه افسران در نزدیکی راه آهن داشت به سرعت ساخته می شد. باشگاهی بزرگ که بعد از تمام شدن جائی برای برگزاری جش های بزرگ گردید. جشن هائی که تا آن روز شهر خوابیده در اعماق ما ندیده بود.

صدای مدام موسیقی از داخل آن شنیده می شد. جشن هائی که اکثرا شب ها برگزار می گردید و زنان خانواده های ارتشی دست دربازوی شوهرانشان مهمانان این قصر رویائی بودند! رفتن ومهمان شدن در آن جا یکی از آرزوهای جوانان آلامد آن روز زنجان بود.

زنان ودختران شهر در تقابلی اعلام نشده با زنان افسران ودرجه داران قرار گرفته بودند.از یک طرف حسادت می کردند ، از طرفی دیگر آرزو داشتند که مانند آن ها بپوشند ، راه بروند ودلبری کنند.

بازار چادرهای نازک گلدار مخصوص زنجان داشت کساد می شد. دیگر آن پیچ تاب های عشوه گرانه زیر چادر چندان خریداری نداشت! اما کنار گذاشتنشان نیز به سرعت امکان پذیر نبود.

خانه های کنار خیابان ها بسرعت سیمای خود را عوض می کردند ، شهری که هیچوقت سنت اجاره دادن خانه نداشت ،اکنون داشت یاد می گرفت که بخشی از خانه خود را با آن دیوار های بلند که اورا به گونه ائی سال ها از دنیای بیرون جدا می کرد واستقلال می داد ، در مقابل پولی که ان روز ها بسیار زیاد به نظر می رسید اجاره دهد.

چنین شد که در ها باز شدند دیوار های کاهگلی کوتاه و آجری گشتند . تمامی آن همه افسر ودرجه دار به نسبت وضع مالی خود دراین خانه های مشترک با زنجانی ها قرار گرفتند!

عزاداری ها کمتر شده بود. قمه زنی ممنوع تنها در خارج شهر ، بلند گوهای هر تکیه ، هیئت ، مسجد دیگر نمی توانستند مانند گذشته وقت ونا وقت با صدای گوش خراش خود آسایش از مردم سلب کنند !حال در هر خیابان ومحله ائی سرهنگی سرگردی زندگی می کرد که دیگر زور هیئتی ها به او نمی رسید .

چه روزهای پر تحرک وشادی بودند. عصرهای پنجشنبه دسته موزیک ارتش در سبزه میدان برنامه موزیک زدن داشت.جماعتی انبوه از گوشه کنار شهر می آمدند و دور میدان جمع می شدند ، گوش به آهنگهای مختلف می سپردند .

هر کسی که کوچکترین تماسی با مهمانان جدید شهر داشت تلاش می کرد به فارسی صحبت کند. اوایل خنده دار به نظر می رسید! اما رفته رفته داشت جا می افتاد وعادی می شد.

روزهای بیست ویک آذر سان ورژه وسیع در مرکز شهر ابهتی خاص داشت .فرمانده موتوری سرگرد کردستانی را بیاد می آورم که همسایه ما بود با ابهت سوار بر اولین جیب می ایستاد با سلام نظامی پیشاپیش گردان موتوری حرکت می کرد. او برایم خدای مجسم بود. فکر می کردم قوی ترین مرد زنجان است.

اما زمانی که گماشته او چو انداخت که سرگرد از دست زنش کتک می خورد و در آخرین کتک کاری زنش با شانه پیشانی اورا شکافته است .تمامی آن ابهت فروریخت .همسایه ها به شوخی می گفتند باید زنش سان ببیند. من هر وقت اورا می دیدم بی اختیار به پیشانی او نگاه می کردم.

رفیق شدن با بچه های ارتشی مزیتی شمرده می شد. پسری در کلاس داشتیم که زال بود موی سر،ابرو وپلک به تمامی سفید ،با چشمانی کهربائی وروشن ، به گونه ائی شبیه امریکائی ها ! بچه ها سربه سراو می نهادند. "امریکائی ! پیر مرد!" اوهراسان از این همه سربه سرنهادن گوشه اختیار می کرد وکمتر هم بازی می شد. تا این که روزی یک افسر امریکائی یک کلاه سفید وعینک به او هدیه داد. وضع عوض شده بود حال هم آرزوی موی سفید داشتند و شبیه شدن به امریکائی ها که کلاهی ،عینکی هدیه بگیرند!

بچه ها دنبال افسران آمریکائی که ستادشان کنار مدرسه بود می افتادند و هلو ، هلو می کردند. معلم قران می گفت" نباید با این ها سلام وعلیک کرد گناه است ! یک بار یکی از آن ها به من سلام داد در جوابش گفتم سام یعنی برو گم شو !" شما هرگز به آن ها سلام ندهید !

اما جذبه آن لباس ها و خنده افسران بیشتر بود. فضا از بوی تحول آغشته بود. بازاریان متعصب ، آخوندهای مخالف وروضه خوان که حالا بسیار محتاط شده بودند در خفا هیئت های خود را گسترش می دادند. بی صدا! ترس از جذب شدن بچه ها به این دنیای جدید.از حمام دوش دار گرفته تا سینمای مدرن ،رفاقت با بچه های خانواده های ارتشی تا رسیدن به سروضع خود وبی چادر شدن دختران مدارس ! آن را به شدت نگران کرده بود.

بچه بازاری ها فعال شده و یار گیری می کردند. جنگی اعلام نشده بین جوانان به اصطلاح متجدد ، روشنفکران شاغل در ادارات، به دانشگاه رفته ها که برای تعطیلات به زنجان بر می گشتند،با طرفداران متعصب مذهبی وسنتی های شهر در جریان بود .انجمن حجتیه بسیار فعال تر شده بود. ادامه دارد

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد