مثل ما
نه این جاییست
و نه آن جایی
همه کس هست
و هیچ کس نیست
معماست
دانه دانه
ذره ذره
پراکنده در خاک
اشباع از ما
و ما از او
بیوجودی است
در وجودِ ناموجود ما
در حافظه و زبان پریشان
در خوابهای آشفته
در خواب و خوراکمان
با طعم ادویههایی
که از آنور آب رسیدهاند
ما نیز در اوییم
بیزمان و مکان
در این معما
بیپاسخ و دادخواه
همهی ما
که انقدر بیهمیم و تنیده
در ریشههای نامرئیش
در بندبند نسوج
در رخنههای وجودِ بیوجودش
مانند زخمی باز
در پوست و مو و احساس
چسبیده به پرزهای زبانش
در لهجهی غریب
در تلخی ته حلق
و مغز استخوانش
که مدام تیر میکشد
دراین غریبهی غریبتر از ما
این توامان
که هیچ کس ما نیست
و همه کس ما شده است
چرا که پراکنده
ما از اوییم
و او پراکنده در ما
پراکنده و معلق
چون ذرهای از نیستشدگان
در خاکِ خاوران
ذره ذره
دانه دانه
ما و او از سر اجبار
پاشیدهایم
در هم
انگار که از نمکدان و فلفلدان
تا به خوردمان برود
زندگی بیمزهی اینجا
و نرفتهایم
به خورد هم
معلقیم
همه از هیچ
هیچ از همه
معلق و اشباع
فریادی برنیامده
از ته حلقِ هم
مشکل ما
این جایی و آن جایی نیست
ماییم که به اجبار
به خوردمان دادهاند او را
و به خوردِ زندگی نمیرویم
ما که نه این جاییم
و نه دیگر
آن جایی میشویم
مایی که فریادی همچنان
پاسخخواه و بیداد
از تبارِ بیتبارانیم
همچو این گمشدهی گمگشته
در گمگشدگی ما
مشکلِ ما مای اوست
و اوی ما
این دو حفرهی سیاهِ معلق
در هم
این دو ناموجود
در یک معما
که موجودیتی جز هم ندارند
مشکل ما
مای آویزانِ ماست
از اوی آویزان آویزان
مشکل ما
اشباعِ کوانتومی هیچ در همه
و همه در هیچ
دانه دانه
ذره ذره
آویزان و پراکنده
چون این خاکِ دادخواه
همچنان معلق
در نازمان و مکان.
/
نیلوفر شیدمهر
ونکوور
۳ اکتبر ۲۰۱۸
Website:
https://nilofarshidmehr.com/