ناگفته پيداست كه وجود تشكيلاتي سراسري در خارج از كشور كه بتواند محل تجمع همهي ايرانيان دمكرات، جمهوري و آزاديخواه، براي رساندن صداي مردم و مبارزان در ايران به جهانيان باشد و بتواند نيروي متشكل اين سازمان را در دفاع از مبارزات و مبارزان در ايران در برابر افكار عمومي، دولتها و نهادهاي بينالمللي از طريق سازمان دادن تظاهرات عظيم مركزي در پايتختها و شهرهاي بزرگ اروپا و آمريكا با شعارها و خواستهاي واحد به نمايش گذارد و استمرار فعاليتي از روي برنامه، استراتژي و تاكتيك عاقلانه و مناسب را تامين و تضمين كند، صد بار بهتر و مؤثرتر است از فعاليتهاي پراكنده، تصادفي و گسسته. | |
m.rassekh@t-online.de
آغاز، گسترش و شدت جنبش اعتراضي به نتايج دهمين دورهي انتخابات رياست جمهوري، چون آذرخشي در آسمان بيابر، جهان را دستخوش شگفتي كرد.
اعلام شتابزده و احمقانهي نتيجهي انتخابات توسط خامنهاي، پيش از آن كه طبق قوانين خود نظام، مراحل »قانوني« طي شود، يعني بررسي و تاييد صحت جريان رايگيري و اعلام آن توسط »شوراي نگهبان«، تاييد اين امر بود كه نتيجهي اين انتخابات نيز، مانند 9 انتخابات پيش از آن از پيش تعيين شده بود و بار ديگر جناح حاكم نامزد مورد نظر خود را از صندوق آرا بيرون آورد.
آن چه غير منتظره بود عكسالعمل شديد ميليونها پير و جوان و زن و مرد به نتيجهاي بود كه به روشني حكايت از تقلبي آشكار، رسوا و مفتضحانه ميكرد. عكسالعمل مردم حتا خامنهاي و مافياي حاكم را نيز غافلگير كرد. آنان نيز انتظار اعتراضي اين چنين شديد و دامنه دار را نداشتند. چون شايد اگر آن را پيشبيني ميكردند چه بسا كه به جاي احمدي نژاد، مير حسين موسوي، برندهي ظاهراً واقعي انتخابات را به عنوان رييس جمهور جديد اعلام ميكردند. زيرا او نيز، همان طور كه بارها تكرار و تاكيد كرده است، خود را متعهد به نظام جمهوري اسلامي ميداند و از سوي ديگر در چارچوب اين نظام كه تصميم نهايي در مسايل اساسي با خامنهاي است، او نيز مانند خاتمي نميتوانست كاري كند كارستان.
از آنجا كه در اين بيست و چند روزي كه از اعلام نتيجهي انتخابات و انتصاب احمدي نژاد به رياست جمهوري به دست خامنهاي مي گذرد، دربارهي نتايج انتخابات، چگونگي تقلبات، جنبش اعتراضي مردم، نحوهي مقابلهي بسيج و سپاه با اين جنبش، سركوب وحشيانهي حركتهاي مسالمتآميز مردم، گزارشهاي خبري و تصويريِ ضرب و شتم و كشتار مردم و نماد آن، ندا آقاسلطاني، در كليات و جزييات آن، از طريق رسانههاي تلويزيوني، به ويژه صداي آمريكا و بيبيسي، به اطلاع مردم ايران و جهان رسيده است، ديگر نيازي به تكرار آن در اينجا نيست.
آن چه در اين نوشته مورد نظر من است بررسي اين موضوع است كه اكنون كه به نظر ميرسد فاز اول مبارزهي مردم با رژيم اسلامي به پايان رسيده يا در حال به پايان رسيدن است و در حال گام گذاشتن به فاز دوم اين مبارزه، كه فازي طولاني و پر پيچ و خم است ميباشيم، ايرانيان خارج از كشور در قبال جنبش در ايران، كه به ظاهر جنبشي اعتراضي به نتيجهي انتخابات ولي در واقع آغاز مبارزهاي است براي برچيدن بساط نظام فاسد، بيكفايت، مصيبتبار و مصيبتآفرين جمهوري!؟ اسلامي كه در نتيجهي سي سال فساد و خودكامگي ايران را بورطهي نابودي فرهنگي، اقتصادي، سياسي و اجتماعي سوق داده است، چه دِين و وظايفي دارند و چگونه و از چه راههايي ميتوانند به آن جنبش ياري رسانند.
همينجا براي اطمينان خاطر »عقلا« و »خوشنيتان« بگويم كه البته سرنوشت مبارزه در ايران تعيين خواهد شد و ايرانيان خارج از كشور ميتوانند، اگر درست و عاقلانه عمل كنند، تنها نقشي كمكي به عنوان پشت جبههاي محكم و مطمئن در رابطه با مبارزات و مبارزان در ايران داشته باشند.
خيزش مردم در ايران و در پيشايش آن جوانان و زنان و مقاومت و جانبازيهاي دلاورانهي آنان در برابر وحشيگري عملهها و مزدوران سركوب و كشتار (بخشي از بسيجيها، پاسداران، وزارت اطلاعات و دستگاه قضايي) چنان اميدها و احساسات ايرانيان خارج از كشور را در اين روزها برانگيخت كه به طور خود به خودي صدها و هزاران ايراني و به ويژه جوانان و دانشجويان در سراسر جهان از استراليا گرفته تا كانادا از طريق تجمعها، تظاهرات و راهپيماييها پشتيباني و همبستگي خود را با مبارزان درون كشور از يك سو و از سوي ديگر انزجار و نفرت خود را از نظام جمهوري اسلامي به جهانيان و ضرورت پايان دادن به حيات آن را با شعارها و خواستهاي خود به گوش جهانيان رساندند.
ولي هم جنبش در ايران و هم جنبش ايرانيان در خارج از كشور كمبودهايي اساسي دارد كه بدون رفع آنها ادامهي فعاليت و دستيابي به هدف نهايي يعني پايان دادن به حيات جمهوري اسلامي را اگر ناممكن دستكم بسيار مشكل ميسازد و دستيابي به هدف را به تعويق مياندازد و هزينهي مبارزه را به گونهاي غير ضروري سنگين ميكند. عمدهترين اين كمبودها فقدان رهبري روشن و سازماندهي مبارزه در ايران و فقدان تشكلي سراسري در خارج از كشور براي سازمان دادن و تامين و تضمين استمرار در پشتيباني از جنبش در ايران است.
فكر ميكنم نيازي به اثبات ضرورت وجود رهبري سياسي و سازماندهي در سطوح مختلف سياسي صنفي و اجتماعي براي پيشبرد مبارزه براي براندازي نظام استبدادي اسلامي در ايران نباشد. فقط از اين طريق است كه ميتوان نيروي مردم را به طور سازمان يافته متشكل ساخت و از روي برنامه و اتخاذ استراتژي و تاكتيكهاي لازم و استفاده از انواع و اشكال گوناگون مبارزهي اجتماعي، سياسي و اقتصادي از نافرماني مدني گرفته تا اعتصابهاي رشتهاي و عمومي و از همه مهمتر، تامين و تضمين استمرار و ادامهي مبارزه، حاكمان جبار و مزدوران آنان را به زانو درآورد و اين نظام فاسد و منفور را برانداخت و با يك جمهوري مدرن و دمكراتيك بر اساس جدايي دين از دولت جايگزين ساخت. بايد در نظر داشت كه دشمن، يعني حكام جبار و آدمكش جمهوري اسلامي، از تشكلي منسجم و هرمي برخوردارند و سلطهي آنان را به طور پراكنده، تصادفي، بدون داشتن تشكل، برنامه، استراتژي و تاكتيك نميتوان به چالش طلبيد. البته فعالان سياسي در ايران به اين امر واقفند و به موقع به اين نيازها پاسخهاي لازم را خواهند داد. و در رابطه با همين امر و ايجاد زمينهها و فضاي سياسي مناسب در داخل كشور براي تسهيل انجام اين امور، ايرانيان خارج از كشور ميتوانند نقشي مهم، اساسي و ضروري ايفا كنند.
ضرورت وجود تشكيلاتي سراسري در خارج از كشور
ناگفته پيداست كه وجود تشكيلاتي سراسري در خارج از كشور كه بتواند محل تجمع همهي ايرانيان دمكرات، جمهوري و آزاديخواه، براي رساندن صداي مردم و مبارزان در ايران به جهانيان باشد و بتواند نيروي متشكل اين سازمان را در دفاع از مبارزات و مبارزان در ايران در برابر افكار عمومي، دولتها و نهادهاي بينالمللي از طريق سازمان دادن تظاهرات عظيم مركزي در پايتختها و شهرهاي بزرگ اروپا و آمريكا با شعارها و خواستهاي واحد به نمايش گذارد و استمرار فعاليتي از روي برنامه، استراتژي و تاكتيك عاقلانه و مناسب را تامين و تضمين كند، صد بار بهتر و مؤثرتر است از فعاليتهاي پراكنده، تصادفي و گسسته.
در اين رابطه، براي كساني كه كه اين تز را ميپذيرند و اين ضرورت را قبول دارند، و به نظر ميرسد تعداد آنان در سطوح مختلف روز به روز افزايش مييابد، اين پرسش مطرح ميشود كه چه شكلي و چه نوعي از سازمان ميتواند به اين نياز مبرم پاسخ دهد. براي پاسخ به اين پرسش لازم است به طور كوتاه به بررسي اشكال متفاوت تشكلهاي سياسي- اجتماعي بپردازيم.
به طور كلي چهار گونه سازمان ميتوان تشخيص داد:
۱) احزاب و سازمانهاي سياسي. وجه مشخصهي اساسي چنين سازمانهايي اين است كه خواهان به دست گرفتن قدرت سياسي يعني تشكيل دولت به تنهايي يا در ائتلاف با احزاب ديگرند،
۲) سنديكاها. اين تشكلها چنانكه از نام آن برميآيد سازمانهايي هستند كه براي تشكل افراد حرفهي معيني به منظور فعاليت جمعي در جهت تامين منافع مشترك اعضايشان فعاليت ميكنند،
۳) سازمانهاي تودهاي و دمكراتيك. اين تشكلها در رابطه با موضوع خاصي مانند مبارزه براي صلح و عليه جنگ؛ خلع سلاحهاي اتمي؛ سازمانهاي حقوق بشري و مانند آنها بوجود ميآيند،
۴) گروهها و انجمنهاي خاص مانند گروههاي فرهنگي- ادبي، شطرنج بازان، كوهنوردي و غيره
ناگفته پيداست كه از چهار نوع سازمانهاي فوق، فقط نوع سوم يعني سازمان تودهاي و دمكراتيك ميتواند تشكل مورد نظر ما باشد. پس كمي بيشتر به توضيح آن ميپردازيم.
سازمان تودهاي و دمكراتيك به طور عمده داراي مشخصات زير است:
۱- فاقد ايدئولوژي مشخصي است. اين امر آن را از احزاب و سازمانهاي سياسي متمايز ميسازد،
۲- خواهان به دست گرفتن قدرت سياسي يعني تشكيل دولت يا شركت در آن نيست. بنابراين، نيازي به داشتن برنامههاي سياسي، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي ندارد. اگر برنامهاي داشته باشد آن برنامه به طور مشخص در رابطه با اهداف جزيي و مشخص آن است.
۳- چون تشكلي است فراطبقاتي و قشري، پس نه بر اساس اهداف و خواستهايي كه بر اساس منافع متفاوت طبقاتي و قشري متمايز كننده و متفاوت است بلكه بر اساس اهداف و خواستها و نكات مشترك ميان افراد متفاوت از خواستگاههاي طبقاتي و قشري متفاوت تشكيل يافته فعاليت ميكند. هر كسي كه حاضر است براي اهداف و خواستهاي محدود آن فعاليت كند ميتواند به عضويت آن درآيد.
۴- هيچ شرط خاصي براي عضويت در آن وجود ندارد.
از اين گونه تشكلها در سطح كشورها و جهان هم اكنون فراوان وجود دارد. تمام تشكلهاي حقوق بشري. امنِستي اينترنشنال و مانند آنها.
اين شكل از تشكل مناسبترين شكلي است كه با آن ميتوان حداكثر تعداد ايرانيان جمهوري و آزاديخواه را در خارج از كشور كه حاضرند در همبستگي با جنبش و مبارزان درون كشور به طور سازمان يافته فعاليت كنند، متشكل ساخت.
چنين تشكلي چه كارهايي ميتواند انجام دهد
قدرت هر تشكل تودهاي و دمكراتيك، همان طور كه از صفت آن بر ميآيد، تودهاي، در كميت آن است. چنين تشكلي هر چه از پشتيباني بخشهاي گستردهتري از مردم برخوردار باشد قدرت عمل و تاثيرگذاري آن بيشتر است. به همين دليل، هدفها و خواستهاي مشتركي را در رابطه با علت وجودياش به عنوان موضوع فعاليت خود برميگيزند كه بتواند گستردهترين تعداد را بسيج، جلب و متشكل سازد.
پس از اين توضيحات كلي، اكنون ميپردازيم به چند موضوع مشخص در رابطه با چنين تشكلي: 1) اهداف و خواستها 2) چگونه ميتوان چنين تشكلي را بوجود آورد 3) نقش افراد، فعالان و سازمانهاي سياسي در اين راه.
۱- اهداف و خواستها
اهداف چنين تشكلي دوگانه است. طبيعي است كه هر تشكلي در خارج از كشور كه در رابطهي مستقيم با جنبش در ايران فعاليت ميكند و از آن الهام ميگيرد بايد در خارج از كشور اهداف و خواستهاي جنبش را در ايران، منعكس نمايد. ولي نيك ميدانيم كه در شرايط خفقان، ترور، سركوب و وجود قوانين ظالمانه، دستكم در اين مرحلهي ابتدايي از جنبش نوين، مبارزان در ايران فقط خواستها و شعارهايي را ميتوانند طرح كنند كه د رچارچوب نظام باشد. ولي ضروري نيست كه در خارج از كشور ما خود را فقط به آن خواستها، شعارها و اهداف محدود سازيم.
هر چند جنبش نوين در رابطه با تقلبات در انتخابات اخير رياست جمهوري پا به عرصهي حيات سياسي گذاشت، ولي اين امر عاملي بيش نبود. علت واقعي آن مجموعهي شرايط اقتصادي، سياسي، فرهنگي و اجتماعي است كه سي سال حاكميت نظام اسلامي در ايران بوجود آورده است. ديناميسم و منطق درونيِ روند جنبش كنوني، فقط ميتواند در يك جهت سير كند: انقراض جمهوري اسلامي و استقرار يك دمكراسي در الگوي دمكراسيهاي موجود در اروپا و آمريكا.
نظام اسلامي از همان آغاز تولد تضادي بنيادي را در خود حمل ميكرد: تضاد ميان جمهوريت و استبداد ولايت فقيه. دو سويهي اين تضاد در اين سي سال، كجدار و مريض در كنار هم به صورت مسالمتآميز عمل ميكردند. ولي اين تضاد آشتي ناپذير نميتوانست براي زماني طولاني ادامه يابد و ميبايست روزي به سود يكي از دو سويه، حمهوريت يا استبداد مذهبي حل شود. چنين نظامهايي يا هستند و حكومت ميكنند يا نابود ميشوند. بديل سومي وجود ندارد.
جريان معروف به اصلاح طلبي در درون نظام، از دوم خرداد 76 با انتخاب خاتمي به رياست جمهوري كوشيد تا جنبهي جمهوريت را در برابر استبداد ولايت فقيه تقويت كند. ولي هشت سال رياست جمهوري خاتمي ثابت كرد كه در اين نظامِ مبتني بر دكترين ولايت فقيه، مانند هر نظام ديگري كه بر اساس دكتريني بنا شده باشد، چون »سوسياليسم واقعاً موجود« يا نظامهاي فاشيستي، انجام هر گونه رفرمي در جهت باز كردن فضاي باز و آزاد سياسي و اجتماعي غير ممكن است- تجربهي گرباچف در روسيه.
انتصاب احمدي نژاد در ۱۳۸۴ و انتصاب مجدد وي در انتخابات اخير به رياست جمهوري كوششي بوده است تا اين تضاد را به سود استبداد مذهبي حل كند و مانع تكرار مجدد رخداد درد سر سازِ دوم خرداد ۷۶ شود. در لحظهي كنوني با سركوب جنبش اعتراضي به نتايج انتخابات، به نظر ميرسد كه استبداد ولايت فقيه بر جمهوريت پيروز شده است. ولي اين پيروزي دولت مستعجل است و گذرا. با زدودن ظواهر جمهوريت از نظام اسلامي و نفي كامل آن و تبديل تمام ارگانهاي جمهوريت مانند مجلس و غيره به زايدههاي »بيت رهبري«، جناح حاكم به اقليتي كوچك تشكيل يافته به بخشي از وزارت اطلاعات، پاسداران و بسيج تبديل خواهد شد كه به ناگزير مجبور است در برابر مقاومت مردم و نيروهاي دروني و تشديد بحران اقتصادي روز به روز بر شدت و دامنهي ترور، سركوب و زندان بيافزايد و از اين راه به طور فزاينده خود را در برابر اكثريت قريب باتفاق مردم ايران و افكار عمومي جهان قرار دهد.
جامعهي ايران به شدت قطبي گرديده و هم اكنون به دو بخش تقسيم شده است كه در برابر يكديگر صف آرايي كردهاند. يك بخش اكثريت مردماند كه سعادت و رستگاري خود و كشور را در انقراض نظام اسلامي ميبيند و بخش ديگر را حاكمان و وابستگان به آن تشكيل ميدهد. شايد اين گفته مبالغه نباشد كه در اين روزها در ايران به ندرت بتوان كسي را يافت كه به يكي از اين دو بلوك تعلق نداشته باشد. سرنوشت نهايي اين نبرد از هم اكنون روشن است. هيچ حاكميتي در دراز مدت نميتواند در برابر خواست و ارادهي مردم در قدرت باقي بماند. روند حوادث در نتيجهي تشديد و گسترش ديكتاتوري، زور و بيقانوني، عميقتر شدن بحران اقتصادي و توسسعهي بيكاري و... در نهايت به سرنگوني نظام خواهد انجاميد.
اگر در نتيجهي تشديد بحران و فشارهاي داخلي و جهاني، حاكمان مستبد براي حفظ نظام مجبور به عقب نشيني و دادن امتيازاتي به اصلاح طلبان شوند، مانند استعفاي داوطلبانهي احمدي نژاد و تجديد انتخابات با نظارت بينالمللي، يا ترور وي يا عزل خامنهاي يا مرگ وي، در نتيجهي نهايي تغييري روي نخواهد داد. در هر دو صورت اين نيز به ناگزير به انقراض نظام خواهد انجاميد. زيرا تجربههاي تاريخي نشان داده است كه هر عقب نشينيِ نظامي استبدادي كه در نتيجهي مبازرات مردم باشد اعتماد به نفس و عزم و ارادهي مردم را در مبارزه با استبداد براي سرنگوني نهايي آن نيرومندتر ميكند و روند تزلزل و تجزيه و ريزش را در درون حاكميت تشديد ميبخشد. بنابراين، با اطمينان ميتوان گفت كه نظام اسلامي وارد آخرين مرحله از حيات خود شده است.
ولي اين آرزو و خواست همگانگي به سادگي و آساني بدست نخواهد آمد. حاكمان كنوني و نيروهاي ضربتي آن بخشهايي از وزارت اطلاعات، بسيج و پاسداران كه درسايهي اين نظام به امتيازات عظيم اقتصادي، سياسي و اجتماعي دست يافتهاند به سادگي اين حكومت و اين امتيازات را رها نخواهند كرد. تحقق خواست و آرزوي ديرينهي مردم ايران براي استقلال و آزادي، پيشرفت و رفاه و ترقي و استقرار نظامي مبتني بر آزادي و دمكراسي كه اكنون بيش از صد سال است براي دستيافتن به آن مبارزه ميكند و فراز و نشيبهاي زيادي را پشت سر گذاشته و در اين راه قربانيهاي فراواني داده است، ميرود كه با برچيدن بساط استبداد و خودكامگيِ نظام اسلامي سرانجام به نتيجه برسد و نسل كنوني ميوهي شيرين مبارزات طولاني نسلهاي پيشين را بچيند. بنابراين، هدف مبارزه روشن است. ولي مشخص كردن هدف بدون مشخص كردن راه رسيدن به آن و گامهايي كه بايد در اين راه برداشته شود چيزي جز يك ايدهي انتزاعي نيست.
هر چند هر يك از ما وظيفه دارد در بارهي حل معضلات و مشكلات سياسي و سازماني مبارزه در ايران نيز بيانديشيد و راه حلهايي براي آنها بيابد ولي، ميدان بلاواسطهي عمل ما در خارج از كشور است و در وحلهي اول و به ويژه در اين مرحله وظيفه داريم براي معضلات و مشكلاتي كه در برابر ما قرار دارد راه حلهاي مناسب بيابيم.
راهها و گامهايي را كه بايد برداشته شود شرايطي تعيين ميكند كه ايرانيان خارج از كشور در آن زندگي ميكنند. زمينهي فعاليت ما را در خارج كشور از يك سو مبارزهي مردم در ايران و از سوي ديگر افكار عمومي در جهان و به طور عمده افكار عمومي در اروپا و آمريكا تعيين ميكند. در نتيجهي حوادث پس از انتخابات در ايران و عملكرد رژيم در سالهاي اخير، افكار عموميِ برانگيخته شده در اروپا و آمريكا زمينهي مناسبي را براي فعاليت و اِعمال فشار به حاكمان ايران فراهم آورده است. وسايلي كه ميتوانيم بر زمينهي افكار عموميِ خارج براي وارد آوردن فشار به حكومت در ايران از آنها استفاده كنيم به طور عمده عبارتند از نهادهاي رسمي، دولتي و غير دولتي، مانند سازمان ملل، احزاب، مطبوعات، وسايل ارتباط جمعي، صليب سرخ، امنستي اينترنشنال، كانون جهاني وكلا، سازمان جهاني سنديكاي كارگري، كميسيون حقوق بشر سازمان ملل، نهادهاي NGO مانند پزشكان بدون مرز، ديدبان حقوق بشر و غيره. براي مثال ميتوان از اين نهادها خواست كه هياتهايي به ايران اعزام دارند تا به وضعيت زندانيان سياسي و خانوادههاي آنان رسيدگي كرده گزارش خود را منتشر سازند. ميتوان از كانون جهاني وكلا خواست تا هياتهايي را براي شركت در دادگاههاي متهمان سياسي بفرستند و اساساً دربارهي چگونگي وضعيت قضايي در كشور و رعايت قوانين داخلي و معيارهاي جهاني در اين رابطه تحقيق كنند. و خواستي ديگر ميتواند تامين آزادي رفت و آمد گزارشگران و خبرنگاران نشريات و وسايل ارتباط جمعي خارجي باشد. در صورت امتناع دولت ايران از دادن ويزا و اجازه به فعاليت آزاد و بدون سانسور گزارشگران خارجي ميتوان از دولتهاي خارجي خواست كه سفراي خود را از ايران فرابخوانند و سفراي ايران را از كشورهاي خود اخراج كنند. و دهها رشته از خواستها و فعاليتهاي ديگر.
هم اكنون نيز از جانب گروههاي مختلف چنين خواستهايي مطرح ميشود. ولي تا زماني كه چنين خواستهايي به صورت پراكنده و تصادفي از جانب اين گروه يا آن گروه مطرح ميشود تاثير و برد آن محدود و ناچيز است. اپوزيسيون آزادي و جمهوريخواه زماني ميتواند با قدرت در صحنه ظاهر شود، به اين خواستها نيرو بخشد و زمينهي تحقق آنها را فراهم آورد كه به صورت شخصيت واحد حقوقي و با صدايي واحد در برابر اين مجامع ظاهر شود و خواست خود را مطرح كند و در عين حال توانايي آن را داشته باشد كه براي تقويت بخشيدن به خواست خود با نشان دادن نيروي خود در سراسر جهان از طريق پشتيباني فعال ايرانيان در خارج از كشور از اين خواستها، مقامات جهاني مربوطه را وادار سازد كه اين خواستها را جدي گرفته و به آنها پاسخي در خور داده اقدامات لازم را انجام دهند. مثلاً براي نيرو بخشيدن به خواستي مطرح شده ميتوان در روز معيني در اروپا و آمريكا در پايتختها و شهرهاي مهم تظاهرات متحدالشكلي را با شعارها و خواستهاي همانند برگزار كرد و از ايرانيان در ايران و خارج از كشور خواست كه با ارسال پست الكترونيكي به مقامات مورد نظر در تاييد و پشتيباني از خواست مورد نظر به آنان در جهت اقدام مثبت و مورد نظر فشار آورد، يا دست به اعتصاب غذاي محدود زد و غيره. فقط در صورت وجود يك تشكل سراسري تودهاي و دمكراتيك كه بتواند هماهنگي و استمرار را در امر مبارزه و فعاليت تامين و تضمين نمايد، انجام چنين اقداماتي را ممكن مي سازد.
۲- چگونه ميتوان چنين تشكلي را ايجاد كرد
بدون ترديد براي ايجاد چنين تشكلي ميتوان راههاي گوناگوني را تصور كرد. در اين جا من به يكي از راههاي ممكن اشاره ميكنم.
از آنجا كه چنين تشكلي بايد از پايين و به طور افقي ايجاد شود، بايد ابتدا هستههاي اصلي آن در شهرها به صورت تشكلهاي شهري بوجود آيد. در بسياري از شهرها هم اكنون تشكلها و انجمنهاي گوناگون وجود دارد. ولي براي اين تشكل بهتر است در هر شهري واحد خاص آن تشكيل شود. براي مثال ميتوان تشكل يا سازماني را در هر شهري با عنوان »كميتهي همبستگي با جنبش مردم ايران براي آزادي و دمكراسي« سازمان داد. از مجموع واحدهاي شهري در هر كشوري سازمان سراسري آن كشور پديد ميآيد و از سازمانهاي كشوري سازمان جهاني. براي هماهنگ كردن كارها ميتوان سايت ويژهاي براي اين جريان ايجاد كرد تا از طريق آن ميان فعاليت و اقدامات كميتههاي شهري در هر كشوري و ميان كميتههاي كشوري هماهنگي ايجاد شود و كميتهها در جريان كار يكديگر قرار گيرند. بديهي است براي انجام كارهاي روزمره، جلسات مجمع عمومي و نحوه تصميمگيري و مانند آنها نياز به داشتن آييننامهي موقت است كه هر كميتهي شهري و سازمان كشوري ميتواند آن را براي خود تدوين نمايد.
۳- نقش افراد، فعالان و سازمانهاي سياسي در اين راه
جنبش اعتراضي مردم در ايران، جنب و جوش بي سابقهاي را در خارج از كشور ميان ايرانيان بوجود آورده است. خيزش مردم در ايران روح تازهاي در جان خستهي آنان دميد و سرخوردگي و ياس سالها را به اميد مبدل ساخت. اميد به اين كه مردم ايران و در پيشايش همه، جوانان و زنان بار ديگر اراده كردهاند تا سرنوشتشان را خود در دست گيرند و نظام ولايت فقيه را چون تجربهاي تلخ در تاريخ درازشان به بايگاني تاريخ بسپارند. هزاران ايرانيِ مقيم خارج از كشور كه به نظر ميرسيد در زندگي شخصي و خصوصي خود فرو رفتهاند و آنانرا با ايران كاري نيست، به ناگهان فعال شدند، به صحنه آمدند و با شركت خود در تظاهرات و راهپيماييهاي گوناگون همبستگي خود را با مردم ايران و در اعتراض به جمهوري اسلامي به جهانيان اعلام داشتند.
در اين ميان در برخي از شهرها مشاهده شد كه برخي از سازمانها و نيروهاي چپ نظرات و مواضعي انحرافي و نابجا ابراز داشتهاند. به طور خلاصه تز اين افراد اين است كه در جنبش كنوني، چپ بايد »مهر خودش را بر جنبش بزند« و به اين منظور با دادن شعارهاي چپروانه و طرح خواستهاي سوسياليستي و غيره متاسفانه در صف متحد تظاهر كنندگان، تفرقه و درگيري ايجاد كرده و بزعم خود خواستهاند جنبش را راديكال كنند. راديكالترين شعار و خواست در شرايط كنوني همان خواست و شعار «مرگ بر ديكتاتور» ، «مرگ بر جمهوري اسلامي» و « مرگ بر خامنهاي است». شعار و خواست سرنگوني جمهوري اسلامي خواست و شعار اين مرحلهي تاريخي است.
نگاهي به تركيب نيروهاي اجتماعي شركت كننده در جنبش كنوني از يكسو و تكليفي كه در اين مرحله از جنبش در برابر ما قرار دارد آشكار ميسازد كه چنين نظراتي چيزي بيش از چپروي به واقع كودكانه نيست. نيروي اصلي جنبش كنوني را طبقات و قشرهاي متوسط شهري تشكيل ميدهند كه از آن چنان آگاهي اجتماعي برخوردارند كه در دستور كارشان به هيچوجه نميتواند خواستها و برنامههاي سوسياليستي قرار گيرد. اتفاقاً اكثر بسيجيها و پاسداران و نيروهاي انتظامي، يعني ماموران سركوب نظام، از طبقات و قشرهاي پايين جامعه ميآيند. طبقات و قشرهايي كه قاعدتاً بايد مخاطبان سازمانها چپ باشند. ولي اكنون و در شرايط فقر عمومي و بيكاري كه جمهوري اسلامي و نظام «مستضعفان» بر ايران حاكم كرده است اينان به لومپن پرولتارهايي مبدل شدهاند كه همواره در تاريخ نيروي ضربتي ارتجاع را تشكيل دادهاند و در ايران امروز نيز با دريافت امتيازهاي مالي و اجتماعي تبديل به مزدوراني شدهاند كه به مثابه نيروهاي ضربتي نظام ولايت فقيه در سركوب جنبش و مبارزان عمل ميكنند. شما را رجوع ميدهم به نوشتهي ماركس »هيجدهم برومر لويي بناپارت« كه وي در آن نقش لومپن پرولتارياي پاريس را در كودتاي 1852 لويي بناپارت به روشني و تفصيل توضيح داده است.
در خارج از كشور نيز اكثريت بسيار بزرگي از ايرانياني كه در تظاهرات و فعاليتهاي اخير شركت كردهاند و بويژه جوانان و دانشجويان نيز به دنبال پروژه چپ يا سوسياليستي نيستند و نميخواهند نظام اسلامي را با نظامي سوسياليستي از نوع «سوسياليسم واقعاً موجود» جايگزين كنند.. البته اگر ميخواهيد آنان را از خود برانيد طرح چنين مسايلي در اوضاع و احوال كنوني بهترين وسيلهاي است كه ميتواند شما را به اين مقصود انقلابي و سوسياليستي برساند!!
طبق آمار موجود گويا بيش از ۶۰ در صد از جمعيت ايران را افراد زير سن سي سال تشكيل مي دهند و نزديك به 50 در صد از جمعيت را جوانان زير ۱۸ سال و اينان نيروهاي اصلي مبارزات كنوني ميباشند. از اين جمعيت ميليوني تعداد كثيري بيكار است. يعني در فعاليت اقتصادي شركت ندارد. آن چه آنان در اين مرحله از فعاليت و مبارزه ميخواهند سوسياليسم نيست بلكه رهايي از پنچهي استبداد و فساد نظام اسلامي و دست يابي به آزادي، دمكراسي و اعمال حق خويش است در تعيين سرنوشتشان به اميد فراهم آوردن زمينهاي مناسب براي آيندهاي بهتر. كسي كه در اين رؤيا به سر ميبرد و گرفتار اين فكر سمج است كه از نظام جمهوري اسلامي به طور مستقيم پا به نظام سوسياليستي نهد نه از مبارزهي اجتماعي و سياسي چيزي فهميده است و نه از سوسياليسم. مگر آن كه سوسياليسم مورد نظرش همان »سوسياليسم واقعاً موجود« باشد كه در بارهي آن نوع سوسياليسم نيز تاريخ و زندگي حكم خود را صادر كرده است.
البته بديهي است كه اين افراد نيز حق دارند كه مانند سلطنت طلبان، مجاهد و فرقههاي ديگر صف خود را تشكيل دهند و خواستها و شعارهاي خود را مطرح سازند. ولي مستقل از صف جمهوريخواهان و آزاديخواهان كه مرحلهي كنوني را مرحلهي مبارزهي مشترك براي انقراض جمهوري اسلامي و استقرار نظامي دمكراتيك در ايران ارزيابي ميكنند. اين مسايل را بايد به دوران پس از حل مسئلهي نظام اسلامي و استقرار نظامي دمكراتيك كه در آن طرح گستردهي مسايل مربوط به جنبش كارگري، جنبش سوسياليستي و سوسياليسم و مبارزه براي آنها و ايجاد تشكلها و سازمانهاي مربوطه ممكن گردد موكول ساخت. منظور اين نيست كه بايد اين كارها را تا آن زمان تعطيل كرد. بلكه منظور اين است كه اين امور فعلاً جايي در طرح خواستها و شعارهاي مشترك در مبارزهي مشترك براي سرنگوني نظام جمهوري اسلامي ندارد.
سازمانهاي سياسي در ايجاد چنين تشكلي ميتوانند نقشي سازنده و مؤثر ايفا كنند. ولي شركت و فعاليت آنان در چنين تشكلي بايد به صفت فردي باشد.
در فعاليتهاي اين روزها در خارج از كشور نيز مانند درون كشور، پيشتازان آن اعم از زن و مرد جوانان بودند. ولي در جريان اين فعاليتهاي مهم، با ارزش و با شكوه با كمال تاسف برخي پديدههاي ناگوار نيز مشاهده شد. يكي از اين پديدهها مقابلهي نسلها با يكديگر بود.
در بسياري از شهرها مشاهده ميشد كه نسل جوان از همكاري با نسلهاي پيش از خود در برگزاري تظاهرات و سازمان دادن مشترك آن امتناع ميورزيد و سعي داشت به طور انحصاري كارها را رتق و فتق دهد. طبيعي است كه در هر مبارزهي اجتماعي جوانان بازوي قوي مبارزه و فعاليتاند. ولي از تجربيات گرانبهاي نسلهاي پيشين كه با پرداخت بهايي گران در مبارزه بدست آمده است نبايد و نميتوان صرفنظر كرد. و بايد به ياد داشت كه در سالهاي انفعال عمومي و صبر و انتظار و وارسي اشتباههاي گذشته اين همان نسل انقلاب و حتا نسل پيش از آن بود كه در تاريكي ياس و سكوت مشعل مبارزه را روشن و افراشته نگاه داشت و با انتقال تجربههاي خوب و بد خود از طريق انبوهي از نوشتهها، كتابها، ترجمهها، فيلمها و... در اين سالها در ارتقا سطح دانش و آگاهي عمومي و نسل جوان نقشي تاريخي و ارزنده ايفا كرد.
وانگهي مگر مير حسين موسوي و كروبي كه در اين مرحله به هر دليلي در رهبري جنبش اعتراضي در ايران قرار گرفتند و برخي از آقايان در خارج از كشور حتا در پيامي از موسوي تقاضا كردند كه »شما فرمان دهيد تا ما اجرا كنيم« به كدام نسل تعلق دارند؟ ما براي رسيدن به اهداف خود، آزادي و دمكراسي، به همكاري و مبارزهي مشترك همهي نسلها نياز داريم. از انجام و تكرار كار سخيفي كه حاكمان جمهوري اسلامي سالهاست انجام دادهاند و مورد اعتراض و اننزجار افراد آزاديخواه و دمكرات است يعني تقسيم مردم به خودي و غير خودي پرهيز كنيم و به تقسيم مردم به اين و آن نپردازيم.
نتيجهگيري: ايرانيان خارج از كشور براي كمك مؤثر به مبارزه و مبارزان درون كشور در جهت برچيدن بساط نظام جمهوري اسلامي نياز به ايجاد تشكلي تودهاي، دمكراتيك، واحد و سراسري دارند كه در اين نوشته در حد مقدور توضيح داده شد. با ياري، همكاري و باتفاق يكديگر براي ايجاد آن دست به كار شويم.
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد