|
مردم ایران به تنگنا رسیدند یا باید مرگ تدریجی را بپذیرند یا سر به شورش زنند. اگر وضعیت اقتصادی به همین صورت پیش رود و روند بی ارزشی پول ملی ایران ادامه یابد قطعاً مردم در مقابل مرگ تدریجی، شورش را بر می گزینند حال می خواهد در شکل انقلاب باشد یا قیام اما حتمن چنین قیام یا انقلابی که از سر فقر و گرسنگی باشد با عصبانیت مردم همراه خواهد بود در اینصورت گزینه و گذار می تواند بر محوریت شخص کاریزما یا رهبر ناجی قرار گیرد در حالیکه رهبری و مدیریت جمعی گذار، در مخالفت با هر نوع نظام تئوکراتیک و ایدئولوژیک و متعهد به منافع و مصالح ملی ایران و اعلامیه جهانی حقوق بشر، می تواند بر هر نوع رگه ای از نمود دیکتاتوری پس از فروپاشی نظام دینیِ جمهوری اسلامی، فائق آید.
| |
نظام دینی ایران بر لبهء پرتگاه فروپاشی ست. برحسب اعتراف وابستگان و هواداران این نظام، هفتاد درصد مردم ایران جمهوری اسلامی را نمی خواهند و از نظر اپوزیسیون سکولار ایران این درصد فراتر بوده و به مرز نود درصد می رسد. اگر میان آن و این درصد، بر سر هشتاد و پنج درصد که جمهوری اسلامی را نمی خواهند صحه نهیم رأی براندازان را حدوداً معلوم کرده ایم.
هیچیک از ستون های چهارستونی این نظام از سستی ناشی از موریانه زدگی در امان نمانده تا به خیال سازندگان آن بتوان نظام را شده یک ستونی استوار نگهداشت. باید در عالم خوش خیالی و رویا سیر و سیاحت کرد اگر پنداشته شود که به جای چهار ستون می توان با یک ستون بنیادی را ایستاده نگهداشت. نه اصولگرایش و نه اعتدال گر و اصلاح طلبش هیچیک، چه بالحاظ اعتقادی و چه بالحاظ برنامه و مدیرت سیاسی و اقتصادی ستون هایی نیستند که توانایی بار مطالبات اقتصادی و سیاسی امروز جامعه ایران که همگی نیازمند راه حل سکولار هستند را داشته باشند. به باورم در چنین وضعیتی از زخم خوردگی این نظام است که خطرآفرینی هایش را دوچندان کرده و کلیت جغرافیایی ایران را در معرض تهدید قرار داده است؛ تشدید اعدامهای جمعی در منطقه کردستان و موشک باران به مقر احزاب کردی و همچنین تشدید دخالت و جنگ در سوریه و عراق گواه بر امریست که جمهوری اسلامی به خیال خود می خواهد نارضایتی و اعتراضات عمومی مردم ایران را منحرف و نتیجتاً منکوب کند. عواقب خطرناک تشدید سرکوبی ها در داخل و راه انداختن جنگ یا تشدید دخالت در امور کشورهای منطقه در راستای انحراف افکار عمومی ناراضی و معترض نباید بر کسی پوشیده باشد. فقدان اپوزیسیون سکولار مسالمت جو نیز آن فقدانی ست تا نظام اسلامی سهل تر بتواند کل ایران را به سپر بلای بلندپروازی های شیعی خود تبدیل کند. رفع این خطر تنها با یک نیروی بزرگ سکولار که مبتنی بر همبستگی ملی و متعهد به اعلامیه جهانی حقوق بشر و همه مواد آن باشد، امکانپذیر است.
بنظرم تلاشهای اپوزیسیون ایرانی در این چهار دهه همواره بر فرقه گرایی مبتنی بوده و هرکس در خواب خرگوشی فرقه خود چمباتمه می زند. تلاشهایی که در این سال ها در راستای اتحاد اپوزیسیون پیگیری شد و صورت گرفته باز هم از لولیدگی در خود و خطای فرقه گرایی در امان نبوده نمونه اش از یک سو تلاشهای شهریار آهی و دوستانش و اسماعیل نوری اعلا و دوستانش از سوی دیگر است. هر دو جریان دغدغه منافع و مصالح ملی ایرانیان را دارند اما متأسفانه قادر نشدند تا در کنار هم به روند تشکیل اتحادی با مضمون همبستگی ملی در مقابل حکومت دینی کمک کنند. و نیز نمونه ای چند دیگر از این دست گروهای سیاسی که در چنین وضعیت رقت انگیزی قرار دارند. به باور من پانزده امضاء کنندهء بیانیه رفراندوم نیز بایست راهکاری بیابند تا خود را از فرقه گرایی مصون داشته و شخصیت های سیاسی شناخته شده بیشتری را جذب کنند تا امکان یک مجمع ملی سکولار یا هر نام دیگر با مضمون دفاع از منافع و مصالح ملی ایرانیان فراهم شود.
وضعیت در طیف جمهوری خواهان نیز کم و بیش به همین صورت است. آرزوی شکل بخشیدن به بلوک و طیف گسترده جمهوری خواهی از طرف جمهوری خواهان ایران به چه منظور است؟ آیا غیر از این است که جمهوری خواهان سکولار به جایگزینی می اندیشند؟ هواداران جمهوری خواهان و مشروطه خواهان هر دو آرزوی جایگزینی در سر دارند اما هیچکدام به تنهایی نمی توانند در روند و پیامد فروپاشی نظام اثرگذار باشند. با اتحاد این دو طیف در یک تفاهم ملی، آن نیروی اجتماعی ای را می توان بسیج کرد که آگاهانه سدی شود در مقابل خطر احتمالی برای کشور ایران. تاریخ رویدادهای دور و نزدیک ایران گواه بر این است که روند فروپاشی یک نظام بدون حضور یک آلترناتیو جایگزین، خطر حداقلی اش این خواهد بود که نوع نظام پیشین احیا گردد.
نفی آگاهانه نظام اسلامی/دینی ایران یعنی قبول ارزشهای سکولار در جامعه و نظام سیاسی مختص به آن. ما چنین ارزشهایی را در حکومت رضا و محمد رضا شاه داشتیم با همه معایب آن خصوصاً در زمینه مشارکت سیاسی. اما امروز به دلیل برخی آگاهی ها و نیز قرار داشتن در شرایط نوین می توان با ساخت مجمع ملی ایرانیان در مقابل این نظام دینی، از هم اکنون معایب پیشین را در یک نظام سکولار نوین جبران نمود. بی تردید با این وفاق ملی، مدنیتِ دمکراتِ خود را به نمایش در خواهیم آورد و این آن نکته ای ست که می تواند آینده آزادی و دموکراسی ایران را تضمین کند. واقعیت امروز نشان از آن دارد که چهل سال است همهء جناح های حکومت اسلامی بر طبل ضدیت با سکولاریسم را کوبیده و می کوبند و در این راستا از تلاش بی امان و بی وقفه در اتهام زنی به خاندان پهلوی ابایی نکرده و رضا پهلوی را در حیطه چنین جو مسموم و مشمومی معرفی کرده و متأسفانه برخی از شخصیت های اپوزیسیون نیز در دام این جو قرار گرفتند و این یک دلیلی شده برای همکاری نکردن با ایشان. اما به باور من در همکاری با رضا پهلوی بعنوان یکی از مدیران گذار و نیز شناخته شده در نزد مردم ایران نسبت به سایر شخصیت های سیاسی، در مجمعی ملی، می توان خطر بقایای هر نوع رهبری ناجی و کاریزما که رو به سوی ایجاد دیکتاتوری داشته باشد را خنثی کرد. رضا پهلوی را بعنوان یکی از شخصیت های سیاسی که بالحاظ آزادمنشی، دمکرات و سکولار بودن هیچ کم و کسری نسبت به دیگران ندارد بپذیریم و گره این معضل را در ایجاد اتحاد بزرگ اپوزیسیون سکولار بعنوان آلترناتیو نظام دینی، بگشاییم. شرایط وقوع چنین امری می تواند از گره خوردن روند فروپاشی نظام دینی و کشور ایران بهم، سد ایجاد کند و ایران را از شّر این نظامی شیعی که جامعه ما را به شبه جامعه تبدیل کرده، رهانید.
مردم ایران به تنگنا رسیدند یا باید مرگ تدریجی را بپذیرند یا سر به شورش زنند. اگر وضعیت اقتصادی به همین صورت پیش رود و روند بی ارزشی پول ملی ایران ادامه یابد قطعاً مردم در مقابل مرگ تدریجی، شورش را بر می گزینند حال می خواهد در شکل انقلاب باشد یا قیام اما حتمن چنین قیام یا انقلابی که از سر فقر و گرسنگی باشد با عصبانیت مردم همراه خواهد بود در اینصورت گزینه و گذار می تواند بر محوریت شخص کاریزما یا رهبر ناجی قرار گیرد در حالیکه رهبری و مدیریت جمعی گذار، در مخالفت با هر نوع نظام تئوکراتیک و ایدئولوژیک و متعهد به منافع و مصالح ملی ایران و اعلامیه جهانی حقوق بشر، می تواند بر هر نوع رگه ای از نمود دیکتاتوری پس از فروپاشی نظام دینیِ جمهوری اسلامی، فائق آید.
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد