logo





آزادی لازمه اش دیالوگ و لازمهء این هر دو، همبستگی ملی ست

جمعه ۱۶ شهريور ۱۳۹۷ - ۰۷ سپتامبر ۲۰۱۸

نيكروز اعظمى

nikrouz-azami4.jpg
محال است اگر نیروی شناخت و آگاهی نسبت به علت وقوع یک پدیده اجتماعی در یک جامعه یا یک فرهنگ موجود نباشد اما نیروی استفاده از آن حی و حاضر باشد. نمونه اش همین واژه و مفهوم اجتماعی آزادی ست که مدام از زبان مان تکرار می شود در حالیکه نه علت نداشتنش را در فرهنگ بومی خودمان می دانیم و نه علت داشتنش را در فرهنگ غربیها. هر گاه اگر بفهمیم آزادی از فلسفه(به مثابه عقلی اندیشیدن) است و نه دین(که خیال می کنیم تحقق آن در حاکمیت دین ممکن می شود) تازه اول کاریم و کار بعدی ما درک چنین امری ست که در این حالت می توان مدعی شناخت و آگاهی از پدیده اجتماعیِ آزادی شد. من خیال می کنم در فرهنگ ما نسبت به مفهوم آزادی، نه فهم وجود دارد و نه درک. چونکه حداقل بر حسب بینش دینیِ خواص امروز ایران، آزادی در اصلاح یک حکومت دینیِ اصلاح ناپذیر ممکن می شود در حالیکه مادر آزادی که فرهنگ غرب است، با زاییدن تفکر اصلاح دین (و نه اتلاف وقت و نیرو در ناممکنیِ اصلاح حکومت دینی) و بی رمق کردن قدرت دینی، امکان آزادی را فراهم نمود.

کانون اصلی فرهنگ ما را دین می سازد و بر مبنای این کانون، انقلاب اسلامی مان را با سرخوشیِ ساده دلانه به مقصد رساندیم و امکان ایجاد همبستگی مستحکم ملیِ ایرانی را ساقط کرده و جای آن همبستگی اسلامی را رسمیت دادیم و در تداوم چهل ساله اش مطلقاً نحیف شده و دیگر نایی برایمان نمانده و این را می توان از طریق انفعال خواص مان در حیطه محافظه کارانهء همبستگی اسلامی به رهبری همه جناح های حکومت اسلامی به وضوع دید که قادر نیست پایش را از گلیم اش آنطرف تر نهد. با این احوال اما اگر بخواهد پرسشی مطرح باشد اینست آیا آزادی در یک انسجام آگاهانه ملی شانس تحقق دارد یا در وازدگی اسلامی؟ مردمانی که همبستگی ملی سرزمینی نداشته باشند یا آن را از کف داده باشند یا راه و رسم آن را نشناسند، با تکیه بر کدام بنیان می توانند این شبه جامعه حاصل عمل جمهوری اسلامی را بگونه ای انسجام بخشندکه بتواند به وضعیت نرمال بازگشته که تا از قِبل آن و متکی بر آن، موضوع دیالوگ در راستای مدیریت خلاقانه جامعه ضرورت پیدا کند؟ اگر با دیالوگ بنیادین شده در جامعه، آزادی سر بر می آورد اما بدون انسجام و همبستگی ملی بر سر منافع و مصالح مشترک سرزمینی بعنوان نقطه بنیادینِ آغاز حرکت، هیچ یک از این دو امر محقق نمی شوند. بی تردید میان همبستگی ملی، دیالوگ و آزادی تمایز قائلم اما، در وضعیت فعلی ایران تقدم و تأخری مابین شان نمی بینم بلکه تحقق هر سه را یکجا چاره ساز می دانم.

پس از اسلام خواهی و برآمدن سیاست اسلامخواه تر از عرب در کانون فرهنگ ما، که حقانیت این روند در همین آخرین دسته گُل به آب دادن ما نمایان گشت، دیگر در این زمینه شک و شبهه ای وجود ندارد که همبستگی اسلامی ما جایگزین همبستگی ملی پیش از اسلام شده. ملازمهء همبستگی ملی ایرانیان، دولت و ملت بود که ایرانیان باستان از آن برخوردار بودند. اما ورود اسلام و همبستگی اسلامی، آن ملازمه خروج کرد و بتدریج و گام به گام در نقش امت اسلامی ظاهر شدیم و خود را لایق و سزیده چنین ماهیتی دانستیم و بدین منوال پیش آمدیم تا آن هنگام که، با وجود پنج دهه مدیریت اجتماعی سکولار، شبه دولتِ فقیهانه را به ثمر رساندیم. و بدینسان بر زمینه های استقرار آزادی که می بایست از همبستگی ملی کشوری محقق می شد و نه بالعکس، خط بطلان کشیدیم. و بر اثر چنین بینش و رفتاری شدیم کشوری سست و از هم گسسته بر لبه پرتگاه سقوط. یکی نجات را در اصلاح طلبی دینی می بیند و در توهم «پروتستانیسم» اسلامی بسر می برد و حریت دینی را همان آزادگی غربی می فهمد و دیگری نجات را در گستردگی جمهوری خواهی و برخی دیگر نجات را در «کاریزمای» رضا پهلوی و هر سه در ارادهء ایجاد آگاهانهء همبستگی ملی مغفولند. اخلال در روند همبسته شدن بر سر منافع و مصالح کشور ایران، هنگامی ست که از منظر فرقه گراییِ محافظه کارانه گفته شود «عیسی به دین خود موسی به دین خود». تو گویی معنای آزادی یعنی هرکس به دین خود بدون زمینه های آگاهی در همبستگی ملی سرزمینی و ایجاد آن بعنوان اهرمی برای زبان دیالوگ! آزادی لازمه اش دیالوگ و لازمهء این هر دو همبستگی ملی ست.

آزادی، اگر موضوع و دغدغه جدی ما باشد و دارای اهمیت پس باید آگاهانه از همبستگی اسلامی و دایره تنگ جمهور دینی که در ضدیت با آن است بیرون آمده و با آفتاب تموز همبستگی ملی، قالب های یخی آنها را ذوب کرد. مردمانی که راه همبستگی ملی را نتوانند بجویند و بدان آگاه نباشند، نه اینکه فقط نتوانند ره به آزادی برند بلکه اساسی وجود نخواهد داشت تا با تکیه بر آن، دیالوگ، این زمینه آزادی را فراهم کنند.

«سوریه زاسیون» شدن ایران، موانع آزادی ایران، ورشکستگی اقتصاد ایران، و بطورکلی خطر فروپاشی ایران، از ناتوانی مدیریت سیاسی/اسلامی حاکم برکشور سرچشمه می گیرد. ناکارآمدی اصلاح طلبان دینی تا کنون نتوانسته کمترین تأثیر در رفع چنین خطری گذارد پس تا دیر نشده و تا ایران از هم نپاشیده، اپوزیسیون ایرانی بایست دست از فرقه گرایی و یک تنه به مصاف حکومت دینی رفتن که حاصلی جز انفعال نیست برداشته و با ایجاد همبستگی ایرانیان، مرحله گذار از جمهوری اسلامی را مدیریت کرده و مسالمت آمیز به پیش برد.

طیف اپوزیسیون جمهوری خواه یا مشروطه خواه هر چقدر هم در نفس گروهی خویش گسترده شوند اما قادر نمی شوند تا خلاء همبستگی ملی را در مقابل حکومت دینی ایران پُر کنند و اصولاً نمی توانند چنین هویتی یابند. حیطه عمل همبستگی و اراده ملی، فرا گروهی و در ضدیت با فرقه گرایی ست و این اساسی ست برای نجات ایران از مرز فروپاشی، مرزی که جمهوری اسلامی بر آحاد جامعه و کشور تحمیل نمود و اصلاح طلبی اش هم، به دلیل معذوریت دینی نتوانست مانع آن شود.

همه قرائن و شواهد از ایرانِ تحت سیطره نظام دینی، بوی فروپاشی این نظام به مشام می رسد. فقط با یک اراده و همبستگی ملی که در برگیرنده دفاع از منافع و مصالح ملی ما ایرانیان باشد می توان بر فقدان جایگزینی فائق آمد. هر لحظه از تداوم عمر این حکومت، ایران از خطر فروپاشیدن در امان نخواهد بود.بنابراین گذار مسالمت آمیز از جمهوری اسلامی و رفع خطرات فروپاشی اجتماعی، نیازمند وسیعترین شکل اتحاد اپوزیسیون است و این اتحاد، اتحادی نیست جز اراده و همبستگی نیرومند ملی ایرانی که بستر مناسبی ست برای یادگیری نحوهء دیالوگ داشتن و بتبع فراهم شدن زمینه های آزادی و آزاد زیستن.


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد