|
نزدیک به چهار هفته از اعلام نتایج انتخابات می گذرد. روزهائی را پشت سر گذاشته ایم که در تاریخ سی سال گذشته ایران بی سابقه بوده است. مردم در ابعاد میلیونی به خیابان ها آمدند و رای خود را طلب کردند. وقتی که این مطالبه به مذاق رهبران کودتا و مجریان آن خوش نیامد، به سرکوب این حق طلبی پرداختند و درگیری های خیابانی، سرکوب و کشتار، تنها پاسخی بود که خامنه ای و احمدی نژاد به مطالبه به حق مردم دادند و نه تنها آن ها را سرکوب کردند، بلکه مسئولیت کشتار و درگیری ها و خرابی ها را نیز به عهده نامزدهای رقیب و تمام کسانی انداختند، که مردم را به مقاومت مدنی دعوت می کنند.
هنگامی که علیرغم سرکوب شدید، کشتار و دستگیری های دسته جمعی، اخراج خبرنگاران خارجی، مسدود کردن بسیاری از سایت ها و وب لاگ ها، از کار انداختن سیستم تلفن و پیام کوتاه، اعتراضات ادامه پیدا کرد و مخالفین حاضر به پذیرش نتیجه اعلام شده و مخدوش انتخابات نشدند و همچنان بر عدم مشروعیت رئیس جمهور منتصب اصرار ورزیدند، سناریوی نخ نماشده اعتراف گیری، آغاز شد و جالب این بود که بسیاری از مصاحبه شوندگان یک حرف را می زدند و آن هم این که "رادیو بی بی سی و رادیو آمریکا آن ها را تحریک به شرکت در تظاهرات و خرابی اموال عمومی کرده اند". به دنبال این سناریوسازی ها هم، دستگیری بعضی از اعضای سفارت انگلیس در تهران و نیز شهروندان دیگر کشورهای اروپائی به اتهام جاسوسی و شرکت در تظاهرات یا تشویق به برگزاری تظاهرات شروع شد. همه این اتفاقات در طول نزدیک به چهار هفته در جریان بوده و هست. شدت و تحول این حرکات آن چنان است که بسیاری از تحلیل گران و سازمان های سیاسی را دچار بهت، ندانم کاری و بی سیاستی کرده است. بسیاری از این سازمان ها که قبل از انتخابات شعار تحریم آن را دادند، پس از انتخابات با شگفتی زیاد با شرکت وسیع مردم، آچمز شده و نمی دانستند که چه موضعی بگیرند. بسیاری از این جریان ها در دوره انتخابات بر سر موضع "تحریم" یا "شرکت" با بحران داخلی مواجه شدند. و پس از آن اعلام نتیجه انتخابات و مقاومت مدنی مردم، با غافلگیر شدن دوباره در مقابل جنبش مردم، اختلافات آنها عمیق تر گشت و حتی به تغییر موضع اعضائی از آن ها منجر شد. این اولین بار نبود که حرکت مردم، اپوزیسیون خارج از کشور را غافلگیر می کرد. این تحول از ۲ خرداد ۷۶ با پیروزی بی نظیر خاتمی آغاز گشت. بحث همراهی با اصلاح طلبان برای شعارهای اصلاح طلبانه به عنوان یکی از راهکارهای ممکن برای به پیش بردن مبارزات مردم در راه احقاق آزادی های سیاسی، از همان زمان در اپوزیسیون آغاز گشت و از جمله به ایجاد جنبش های جمهوری خواهی در خارج از کشور " اتحاد جمهوریخواهان ایران" و نیز "جنبش جمهوریخواهان لائیک- دمکرات" منجر شد، که در آن مرزهای حزبی و سازمانی برای اولین بار از بین رفت و بسیاری از افراد از سازمان های مختلف با توجه به مواضع خود در یکی از این اتحادها مشغول فعالیت شدند. امری که به اختلافات داخلی در بعضی از این سازمان ها دامن زده، انتقادات تند از اعضای سازمان ها را برای این شرکت و همکاری خارج از چارچوب سازمانی به همراه داشت. از سوی دیگر همان زمان بحث عدم کارآئی اشکال تاکنونی سازمانی و ذوب شدن در این اتحادها نیز مطرح بود، که از آن جا که نتوانست نظر موافق اکثریت این تشکل ها را به دنبال داشته باشد، عملی نگشت. امروز نزدیک به ۵ سال از تشکیل این اتحادها می گذرد. در کنار این اتحادها، سازمان ها و احزاب قدیمی ایرانی نیز هم چنان به فعالیت ادامه می دهند. بعضی هم چنان با شعار سرنگونی رژیم و بعضی طرفدار اصلاحات و ادامه آن و تغییر از طرق قانونی و مبارزه مسالمت آمیز علنی، با درخواست به رسمیت شناختن حق فعالیت تشکل هایشان. اما آن چه که نقطه مشترک همه این سازمان ها، احزاب و اتحادها است – و این متاسفانه یک نقطه اشتراک در ضعف و نه در قوت است- این است که هیچ کدام از آن ها قادر به پاسخگوئی به نیازهای این جنبش نبودند و همگی غافلگیر آن شدند. نقطه اشتراک همگی در این بود که هیچ کدام در برخورد به آن متشکل و منسجم نبودند. در هر یک از این تشکل ها و سازمان ها همه نوع نظری از چپ ترین تا راست ترین ( اگر هنوز این واژه ها درست باشند) به چشم می خورد و از آن جا که توافق بر سر هیچ چیز امکان پذیر نبود، آن ها به بی عملی منجر شده و پس از مدتی حداکثر به حمایت از جنبش مردم – و بعضا" با چاشنی کردن حکم و نظر خود و بیان نظرات و شعارهای خود از قول مردم- و نه دخالت فعال در آن پرداختند. چه آن ها که ۳۰ سال شعار "سرنگونی جمهوری اسلامی" را سر می دهند، چه آن ها که خواهان رفرم و اصلاحات هستند، نتوانستند به عنوان یک تشکل و با موضع روشن وارد صحنه شوند. تنها اعضای این تشکل ها و سازمان ها، به طور فردی بنا به موضعی که شخصا داشتند؛ یا شرکت فعال در این حرکات را پیشه کردند و یا به تماشای آن نشستند و هم چنان منتظر زمانی هستند که مردم نیز شعار "سرنگونی.." بدهند و آن ها هم بتوانند وارد صحنه شوند. بعضی از این سازمان ها برخا" فقط در بحث های داخلی خود گفتند و هنوز می گویند که این اختلافات فقط دعوای بین دو جناح رژیم و دعوائی خانوادگی است – همان چیزی که بعضی از سران جمهوری اسلامی نیز می گویند- و ما باید منتظر رادیکال شدن جنبش شویم و آن گاه می توانیم وارد میدان شویم. بعضی از فعالین این سازمانها به همین جهت از شرکت در تظاهرات خودجوشی که به حمایت از کاندیداهای همچنان معترض آقایان موسوی و کروبی برگزار شد، و در آن رای دهندگان با شعار "رای من کجاست" به میدان آمدند، شرکت نکردند، یا شرکت خود را مشروط به این کردند که کسی از کاندیداهای معترض حمایت نکند و آن ها بتوانند صف مستقل خود را و شعار خود را سر دهند. در این روزها در تظاهراتی که در خارج از کشور برگزار می شود شاهد این بودیم که در عین این که جمع چندهزار نفره شعار " رای من کجاست " سر داده اند، عده ای با سردادن شعار " مرگ بر جمهوری اسلامی" یا " مرگ بر دیکتاتور" از یک سو و عده ای با گرفتن پرچم شیر و خورشید از سوی دیگر، تلاش در پیشبرد شعارهای خود داشته اند. امری که در بسیاری مواقع موجب خشم اکثر تظاهرکنندگان شده، و گاهی به عدم شرکت بعضی از آن ها در تظاهرات بعدی منجر گشته است. جالب این جاست که در شعار "مرگ بر.." به یک باره مجاهدین خلق، سلطنت طلبان و متاسفانه بعضی سازمانهای چپ و دمکرات همزبان شده اند و تحولی را که از راه پیشبرد مبارزه جاری برای طلب آزادی ها می شود و پایه رژیم استبدادی را به لرزه درآورده است، و می تواند به بنای جامعه ای مدنی منجر شود، نمی بینند. ما همگی سی سال پیش با شعار "مرگ بر شاه" به میدان آمدیم و با انقلابی که بر نفی نظام استبدای بنا شده بود، شاه را سرنگون کردیم. اما "مرگ بر.." به شاه محدود نشد، بلکه اطرافیان شاه نیز بدون داشتن دادگاه و وکیل و یا با محاکمه های کوتاه مدت، شبانه به جوخه اعدام سپرده شدند و این تازه آغاز کار بود. دامنه اعدام ها کم کم هر کس را که مخالف فرقه مذهبی تازه به قدرت رسیده بود، گرفت. اعدام دگراندیشان، فعالان سیاسی تا پیروان مذاهب و ادیان دیگر و در یک کلام همه کسانی که در "تخت پروکرست" حکومتگران جدید جا نگرفتند را دربرگرفت و به دستگیری ها، زندان و شکنجه و اعدام نسل بزرگی از فرهیختگان کشور و دست آخر به کشتار دسته جمعی سال ۶۷ انجامید، که قتل های زنجیره ای سال ۶۸ حلقه ای از آن بود. این تجربه می تواند درس های زیادی برای همه ما داشته باشد. از جمله درس های آن این است که امروزه بخش وسیعی از روشنفکران چه مذهبی و چه غیرمذهبی، خواهان لغو اعدام و جدائی دین از دولت هستند. اما قبل از همه تاکید بر این واقعیت است که جنبش سیاسی ایران باید به جای غرق شدن در شعارهای نفی وضعیت موجود و بی توجهی به آینده، شعارهای اثباتی و مثبت خود را پرچم حضور خود کند. فقط گفتن این که ما چه نمی خواهیم کافی نیست، مهم تر این است که بگوئیم ما چه می خواهیم که وضعیت موجود فاقد آن است. ما باید یاد بگیریم که شعار «مرگ بر» های کینه توزانه و ویرانگر را به «زنده باد» های سازنده و متحد کننده نیروی بازسازی آینده تبدیل کنیم. ما به جای آرزوی "سرنگونی"، باید در فکر بنای ایرانی مدنی و مدرن از همین امروز باشیم. این بنا را باید قدم به قدم، در هر حرکت به ظاهر کوچک مدنی جست. "رای من کجاست" یک خواست مدنی به ظاهر پیش پا افتاده است. ولی امروز با همین خواست، میلیون ها تن از مردم به خیابان می آیند، و حاضر نیستند تا پس گرفتن رای خود، از مبارزه دست بردارند. برای آن حاضرند هزینه هم بپردازند و تا به حال نیز بهائی سنگین پرداخته اند. آن ها راه های مختلف از آمدن به خیابان تا تحریم خرید کالاهائی که از صدا و سیما تبلیغ می شود را بر گزیده اند. آقای بازرگان یک بار در اوان انقلاب گفت: «ما باران می خواستیم، سیل آمد». من در آن زمان فکر می کردم، این حرف اشتباهی است. اما امروز که به آن دوباره فکر می کنم، می بینم چه حرف درستی بود. سیل نه تنها سیراب نمی کند، بلکه ویرانی هم می آورد. اما باران می تواند به دانه ای کوچک، زندگی سبز ببخشد. بنابراین بگذاریم باران مبارزه مدنی مردم بر این جنبش ببارد و هر روز آن را بارورتر کند. بگذاریم تا ریشه های درخت تنومند زندگی هر روز با رشد برگ سبزی، عمیق تر در خاک ایرانمان راه خود را پیدا کند. ما خواهان زندگی باشیم و نه مرگ حتی دشمن امروز خود. بسیاری از کسانی که در بنای جمهوری اسلامی نقش داشتند و دیروز در جبهه مقابل ما بودند، امروز شعار آزادی می دهند، و به کمرنگ شدن نقش «جمهوریت» و رای مردم در تعیین حکومت و تبدیل آن به حکومت اسلامی معترف و معترض اند. مخالفان ما چه تعداد آن ها اندک و چه زیاد باشد، حق انتخاب دارند و جزو آحاد این ملت اند. ما نباید شعار مرگ بر کسی، حتی مخالف خود را سر دهیم. آزادی زمانی معنا دارد که آزادی مخالف و "زنده باد مخالف من" را هم در برگیرد. مرز آزادی «من» آن جاست که آزادی «دیگر»ی را زیر سوال نبرد. "ایران برای همه ایرانیان"، باید در همه حرکات و شعارها و فعالیت های ما خود را نشان دهد و در حد یک شعار باقی نماند. من هم مثل بسیاری دیگر از دوستانمان هرگز تصور نمی کردم که انتخابات این گونه تمام شود. ابعاد کودتا و ابعاد مقاومت مدنی، مرزهای تصور ما را درنوردید. نه فقط در داخل ایران، بلکه در خارج از کشور نیز ما شاهد حضور بی سابقه ایرانیان و تظاهرات چند هزار نفره در شهرهای مختلف هستیم، که باعث شور و شعف همگی ماست. اعتماد، دوستی و یکپارچگی بین ما دوباره زنده شد. ما خود را و چهره جدید خود را باز یافته ایم، همچون سی مرغ که "سیمرغ" را بازیافتند. برخلاف موضع رسمی بعضی از سازمان های اپوزیسیون خارج از کشور، بسیاری از اعضای آن ها، حتی کسانی که سال ها از بازگشت به میهن شان محروم بوده و امکان رای دادن را هم نداشتند، از شرکت مردم در انتخابات حمایت کرده، همزبان با بسیاری از مهاجرین، جوانان و دانشجویان ایرانی، در تظاهرات وسیع و بی نظیر خارج از کشور، فعالانه شرکت نموده اند. آن ها در عین حفظ نظر و عقیده خود، با جنبش مردم همراه شدند و همراهی شان را نه فقط در شعار، که در عمل نشان دادند و برای دفاع از مبارزات آزادیخواهانه، هیچ قید و شرطی برای قبول شعارهایشان از طرف جنبش مردمی قائل نشدند. تجارب و ظرفیت های بی شمار، شور و انرژی و امید برای دستیابی به ایرانی آزاد، اراده مشترک خود را به نمایش گذاشت. بنای جامعه ای مدنی و ایرانی مدرن، یک شبه امکانپذیر نیست. مطالبات مردم تومار بلندی است که برای رسیدن به آن باید مبارزه ای درازمدت، مدنی و متشکل با شرکت و همراهی اقشار وسیع مردم از هر جنس، ملیت، مذهب، عقیده را تدارک دید و این وظیفه ای است که در پیش روی همه ماست و تشکل های سیاسی موجود به هیچ وجه پاسخگوی چنین نیازی نیستند. دوستان، روزهائی که ۳۰ سال منتظر آن بودیم فرا رسیده است. آیا زمان آن نرسیده که بازنگری به افکار و عقاید خود، به تشکلهای خود و اهداف خویش کنیم و به دنبال راه کارهای جدید و کارساز باشیم؟ نظرات خوانندگان:
نظر شما؟
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد |
|