logo





این پیر ، آن جام، این پیاله

سه شنبه ۲۹ خرداد ۱۳۹۷ - ۱۹ ژوين ۲۰۱۸

بهمن پارسا



به یاد دارم، و به روشنی به یاد دارم؛
آنروزها جامِ جهان نما بود
جامِ جهان نما به وسعت یک روزنه
با آیینه یی کِدِر و دود گرفته
گویی لوله ی "لامپا" بود!
لوله ی دود اندود ِ گرد سوز ِ روی رَف.
امّا میشد دید و بعضا خیال کرد که :می بینی
بعضی چیزها و آدمها بر آن آیینه در حرکتند!
این بود و جامی به وسعت جهانی که من ارزنِ کبوترانش بودم
به جرعه یی از آن جام نعره زنان و بال کشان تا اوج میرفتم
و به جرعه یی دیگر ،
سقوط به قعر سکوت و شکستنِ بُغضی در خِلوَت
تا کس نداند آن جرعه تلخ بود.
ندانستم کی امّا
تا بخود جنبیدم جام ِ جهان نما زلال تر بود
وتصاویر را به وضوح میشد دید.
دیگر بار جامی به وسعت جهان
ودیگربار من و جرعه نوشی و فراز و فرود!
واین مثل ترجیع بند شعری در زندگی به روالی مکررمیشود
و حالا از پی" سی و اندی" در غربت
-غربتی که گویا ابدی است-
جام ِ جهان نما از جهانِ پیرامون واضح تر است
و جامی به وسعت جهان
پر و پیمان تر،حضورش را به رُخ میکشد!
وامّا نه این تن آن تن است
و نه این جان آن جان
و این اشتها آن اشتها که بود!
نه شوق نوشیدن از این "پیاله" است
و نه شراب این پیاله تلخ است و گَس .
خوشا آنان که که کام از این جام میگیرند.
وقت است تا من مالیات عمر بپردازم وچشم از جام ِ جهان نما برگیرم
و جامی را که به وسعت جهان است زمین بگذارم
پیش از آنکه بار دیگر- نمیدانم چرا به چه دلیل- گریه کنم.
آن جام شکست و این پیاله مرا حتّی شنگول هم نمیکند، مستی بس دور از دسترس است!

************************
18 ژوئن 2018 مریلند




نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد