logo





داستان مرگان شوستر
و اولتیماتوم روسیّه - بخش چهارم و پایانی

شنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۷ - ۱۶ ژوين ۲۰۱۸

بهزاد کشاورزی



ادامۀ وقایع غم انگیز سال ۱۲۹۰ ش. جنایاتی که در این سال ارتش روسیّه در ایران کرد.

هیچ ستم چون این ستم که بر ما می رود ندیده ام، بر ما ستم می کنند و از ما می خواهند بر ستمی که بر ما می رود شکر گزار باشیم.
« امام محمد غزالی ۴۵۰ – ۵۰۵ هجری قمری »

داستان مرگان شوستر
و اولتیماتوم روسیّه

بخش چهارم (بخش های ۱، ۲و ۳)

عدم پذیرش التیماتوم دوم بوسیلۀ مجلس و نتایج آن

عليرغم خشم و اعتراض مردم، كار مي بايستي از راه قانوني انجام بگيرد و لازم بود كه هرچه زود تر، يعني قبل از پايان چهل و هشت ساعت، جواب روس ها داده شود و به همین دلیل روز شنبه نهم آذر، یک ساعت قبل از ظهر، روز تصمیم گیری مجلس بود. محوطه و عمارت پارلمان از انبوه مردمِ منتظر و مضطرب، پر بود. گروهی از اعضاء و مأموران سفارتخانه ها نیز جزو تماشاچیان مجلس دیده می شدند. همانطور كه انتظار مي رفت، مجلس شوراي ملي براي تصميم گيري تشكيل جلسه داد. جوّ مجلس پرالتهاب بود. برای نمایندگان، لحظات حیاتی در پیش بود. قبول نکردن «اخّاذی» های روسیه برای کشور به همان اندازه خطرناک بود که قبول کردن آن ها! زیرا قبول نکردن اولتیماتوم، منجر به ورود نیروهای نظامی روس به تهران می شد و به طوری که د یدیم هیچکدام از کشورهای پیشرفتۀ دنیا نیز در این معامله از ایران حمایت نکرده بودند. در چنین صورتی استقلال ده ها قرنی کشور ما پاک ازدست می رفت. اما قبول کردن این «قلدری» نیز برای هیچ ایرانی خوش آیند نبود. غرور ملی برای هیچ ملتِ سرفراز اجازه نمی دهد که به پابوسی چکمه های نظامیان بیگانه تن دهد. وکلای مجلس از این دو راه حل، روش غرور و شرف ملی را برگزیدند و با شجاعت و قاطعیت تمام، به اولتیماتوم روسیه جواب «نه» دادند.

ملکزاده که در آن جلسه به عنوان تماشاچی حضور داشته است در مورد شهامت یکی از مجلسیان چنین می گوید:

«حاجی شیخ محمدحسن استرآبادی از جای برخاست و چون مجسمۀ تقوی در پشت تریبون مجلس قرار گرفت و این جملۀ تاریخی را ادا کرد: شاید خداوند خواسته آزادی ما را بزور از میان بردارد ولی ما نباید با دست خود آن را از میان برداریم ... »[۱]

شوستر نیز در این باره می نویسد:

«...چند دقیقه قبل از ظهر رأی عمومی گرفته شد، یکی دو نفر که بسیار جبون و کم جرأت...بودند، خود را پنهان نموده...و بی خبر از مجلس خارج شدند. چون اسامی وکلا خوانده شد، هریک در جای خود ایستاده و رأی خود را علنآ اظهار نمود. وقتی که فهرست اسامی تمام وکلا خوانده شد، تمامآ، از پیشوایان روحانی و سایر طبقات، از جوان تا پیر هشتاد ساله ... به هیئت اجتماع جواب داده و اولتیماتوم روسیه را رد نمودند. »[۲]

حمایت مرد م از مجلسیان

ملکزاده می نویسد:

« به محض این‌که مردمی که اطراف مجلس را احاطه کرده بودند مطلع شدند که نمایندگان، التیماتوم روس را رد کرده اند، فریاد زنده باد نمایندگان ملت چون غرّش توپ در صحن بهارستان طنین انداز گردید و بی اختیار برای در آغوش گرفتن و بوسیدن نمایندگان هجوم بردند و هر یک را چون حلقۀ انگشتر احاطه کرده و از تمجید و تکریم آنان چیزی فروگزار نکردند. »[۳]

تظاهرات بانوان تهران بر علیه التیماتوم

بانوان تهران نیز نسبت به این «التیماتوم» عکس العمل نشان داده دست به تظاهرات زدند و وکلای مجلس را به ایستادگی و جوانان را به مبارزه فراخواندند. ملکزاده می نویسد:

«...بر خلاف انتظار، هزارها بانوی ایرانی برضد استیلای روس ها قیام کردند و در متینگ و اجتماعات شرکت نمودند و حتی بعضی از بانوان در حالی که از چادر سیاه و روبنده مستور شده بودند، کفن به گردن انداخته روی کرسی خطابه رفتند و نطق های باحرارت و مهیج ایراد کردند و مردم را با ادای جملۀ یا مرگ یا استقلال به فداکاری در راه وطن و بذل جان و مال تشویق نمودند. در یکی از همان روزهای پرآشوب یک ستون، مرکب از پانصد نفر بانو با نظم و ترتیب چنانکه گوئی مشق نظامی آموخته اند به بهارستان رفتند و از رئیس مجلس ملاقات خواستند واز او تقاضا نمودند که مجلس و نمایندگان در مقابل دشمن غدار استقامت کنند و مرگ با شرف را به زندگانی بندگی اجانب ترجیح دهند. اکثر این بانوان مسلح شده بودند و بسیاری از آن ها شش لول و موزریه بسته بودند و قطار و فشنگ در روی چادر حمایل کرده بودند. »[۴]

تلاش برای پیداکردن راه حلّ

روز ۲۴ آذر سفارت روسیه به اطلاع دولت ایران رسانید که اگر تا شش روز دیگر کلیّۀ در خواست های روسیه پذیرفته نشود چهار هزار نظامی ساکن در قزوین عازم تهران خواهند شد[۵]. روز ۲۷ آذر دولت به مجلس پیشنهاد کرد که یا به دولت اختیار تصمیم گیری بدهد و یا این که کمیته ای از پنج تن وکلا انتخاب و رشتۀ این امر را به دست آن کمیته بسپارد. لیکن مجلس هر دو پیشنهاد را رد کرد. با این‌همه خود مجلس نیز از هرگونه تصمیم گیری در این مورد ناتوان بود. لذا به پیشنهاد گروهی از نمایندگان، مجلس دوازده نفر از وکلای منتخب را به دیدار نایب السلطنه (ناصرالملک) فرستاد و آنان را مختار کرد که از طرف مجلس به وی اختیار کامل بدهند تا با روس و انگلیس مذاکره کرده و هرطور که خود صلاح می داند تصمیم بگیرد. آن نیز بی فایده بود زیرا ناصرالملک جبون تر از آن بود که در چنین روز مبادا شهامت تصمیم گیری را داشته باشد[۶]! در این مدت روس ها مرتب نیروی نظامی وارد ایران کرده و در رشت و قزوین مستقر می ساختند[۷]. البته تبریز هم از دوسال پیش بوسیلۀ نیروی نظامی آن کشور اشغال شده بود. این امر نشان از این داشت که حکومت روسیّه نقشه های دور و درازی در بارۀ استقلال ایران کشیده است. بدبختی ایرانیان در این بود که حکومت انگلستان در این میان از هرگونه همکاری با روسیّه در مورد اشغال ایران کوتاهی نمی نمود. شوستر می نویسد که گروهی از نظامیان روسی وارد تهران شده و به همراهی قزاقان در اطراف پارک شعاع السلطنه گردش می کردند و مستحفظین پارک را تهدید می نمودند. شب ها نیز در نتیجۀ درگیری ها، صدای گلوله از هر سو شنیده می شد[۸]. از سوی دیگر سران چهار حزب سیاسی مجلس[۹] برای چارۀ این مشکل جلسه ای تشکیل دادند تا بلکه بتوانند نیروهائی تهیه و در مقابله با دشمن به دفاع برخیزند. آنان با شوستر نیز در این باره به سخن نشسته بودند لیکن دومی آنان را از هرگونه اقدام نظامی برحذر داشته و گفته بود:

«...اگر قشون ایران مختصر قدمی در شمال تهران، برخلاف قشون روس بردارد، بعد از آب شدن برف ها، یعنی بهار آینده، پنجاه هزار نفر قزّاق روس، داخل ایران شده و شرارۀ آزادی و استقلال ایران را پایمال خواهد نمود، نه یک بیوه زن و نه یک طفل یتیم را باقی خواهند گذاشت که بر قبرهای سربازان فدائی ایران ماتم سرائی کنند.»[۱۰]

وضع نظامی کشور در مقابل نیروهای روسیّه یأس مطلق بود. در این‌جا برای پژوهشگر این پرسش مطرح است که به کدام دلیل کشور ما در تاریخ مورد بحث، از حدّاقل نیروی دفاعی مملکت محروم بود و در مقابل قوای دشمن از هیچ‌گونه آبرو و اعتباری برخوردار نبود؟ به کدام دلیل سران کشور ما تا آن تاریخ به تقویت بنیۀ نیروی نظامی نپرداخته بودند. مگر نه این است که اولین قدم حفظ امنیت و استقلال کشور داشتن قدرت نظامیِ مهم و معتبر است؟ این درحالی بود که هشتاد و چند سال پیش از آن تاریخ، در طول جنگ های ایران و روس، عباس میرزا(نایب السلطنه و فرماندۀ قوای جنگ ها)، ارتش مدرن و نیرومندی را در کشور سر و سامان داده بود[۱۱]. این ارتش در آن تاریخ به کمک مشاوران و متخصصان فرانسوی و انگلیسی، صاحب کارخانه های فشنگ سازی و توپ ریزی و تفنگ سازی و غیره شده بود[۱۲]. در آن ارتش، نظم و انظباتی به سان ارتش های نیرومند اروپائی برقرار شده بود[۱۳]. هرچند که آن ارتش در مقابل حملۀ نظامیان روسیه از هم پاشید و شکست خورد، با این‌همه ارتش فوق در همان جنگ ها توانست آبرو و اعتبار نیز برای خویشتن کسب کند. به طوری که:

«... چند بار توپخانۀ ایران لشگر روس را درهم شکست...همچنین در آخرین نبرد ایران با عثمانی ( ۱۲۰۱- ۱۲۰۰ش ) لشگر سه چهار هزارنفری عباس میرزا، سپاه سی یا چهل هزار نفری ترکان را تار و مار ساخت.»[۱۴]

در سال های بعد، در حکومت مستعجل امیرکبیر (۱۲۳۰- ۱۲۲۷) نیز روش عباس میرزا جهت تقویت ارتش، ادامه پیدا کرد. اگر حکومتگران بعدی نیز به همان ترتیب، اقتدار نظام را حفظ می کردند، شاید در تاریخ مورد بحث، مملکت از نیروی نظامی بهتری برخوردار بود و می توانست در مقابل دشمن، حداقل مقاومت را داشته باشد. ولی چه سود که « خورد و خواب و خشم و شهوت ... » فرصتی باقی نگذاشته بود که سران و رجال مملکت به فکر فردای کشور باشند. و لذا تمام سرمایه و همتی که عباس میرزا و امیرکبیر و سپس میرزا حسین خان قزوینی (سپهسالار) برای تقویت نیروهای نظامی کشور به کار برده بودند، از نیمۀ دوم پادشاهی ناصرالدین شاه به بعد دود شده و به هوا رفته بود! تا آن‌جا که در اواخر سلطنت این پادشاه، نظامیان کشور برای کسب هزینۀ زندگی به کار گِل می پرداختند[۱۵].

وضع نظامیان آن دوره را با روایت فرازی از خاطرات کلنل «کاسایوفسکی» ( فرماندۀ روسی هنگ قزاقان دورۀ ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه) به خوبی می توان درک کرد. او در خاطرات روز ۶/۴/۱۲۷۵ هجری می نویسد:

« ... امروز در راه صاحب قرانیه، سلطان (سروان) فوج بهادران را سواره بر قاطرِ پشم آلودی جل پوشاندۀ بدون زین ملاقات نمودم. روی همان قاطر در تَرک وی سربازی از همان دسته نشسته و با دو دست خود هیکل ثمین (ارزشمند – م) سلطان خود را در آغوش گرفته بود. فرمانده و سربازش با کفش های پاره و تمبان از پارچۀ نخی در عین حال ملبس به نیم تنۀ نظامی و کلاه مزیّن به شیروخورشید بودند. در اثر سواری، تمبان هر دو، تا زانوان بالا رفته و ساق پای پشم آلود سرباز نمایان بود و سلطان هم از پاچۀ شلوارش زیر شلواری چهارخانه اش دیده می شد. با دیدن من سلطان لگام را به دست گرفت و سرباز با دست چپ فرماندۀ خود را چسبید آن‌گاه هر دو سلام نظامی دادند: سلطان با دست چپ و سرباز همراهش با دست راست. »[۱۶]

در دورۀ مورد بحث ما، مجموع تعداد نیروهای مسلح تهران (که در صورت حملۀ روس ها می بایست به مقابله برخیزند)، عبارت بودند از: دوهزار نفر سوار بختیاری، سیصد نفر مجاهد ارمنی، با چند توپ مسلسل ماکزیم، هزار و یکصد نفر ژاندارم خزانه و تقریبآ سه هزار فدائی (مجاهد) داوطلب بودند[۱۷]. روشن است که اگر جنگی در می گرفت، نظامیان ما در مقابل ده ها هزار نفر نظامی حرفه ای روسیّه که به بهترین و پیشرفته ترین اسلحه ها نیز مجهّز بودند، توان کمترین مقاومت را نداشتند. به هر حال سران مملکت، (آنان که حد اقل مسئولیتی در مقابل کشور احساس می کردند)، به دنبال راه حل می گشتند.

تعطیل خانۀ ملت به زور چکمه و سرنیزه! و برقراری دوبارۀ استبداد!

کشور در بحران شدیدی فرورفته بود. در همین تاریخ، رشت و تبریز نیز درگیر جنگ های خونینی با قوای اشغالگر روسیه بودند. این خود موجب وحشت سران کشور شده بود. لذا هر یک از آنان به این نتیجه رسیده بودند که تنها راه نجات استقلال کشور، پذیرفتن التیماتوم می باشد. نایب السلطنه ( ناصرالملک )، به عنوان بالاترین مقام کشور از ابتدای امر، جنگ با قوای روسیه را بیهوده می دانست و برای پذیراندن التیماتوم تلاش می کرد[۱۸]. صمصام السلطنه (رئیس الوزرا) و برادر کهترش سردار اسعد، که سران قوای مسلح بختیاری ها نیز بودند (و در حقیقت اولین مقام نظامی و دومین مقام سیاسی کشور به شمار می رفتند)، از همان روزِ اولِ اختلاف، حاضر به قبول درخواست های روسیه شده بودند، لیکن برای اظهار آن، از شوستر و پیروان رادیکال او اندیشه داشتند. آنان در این مورد با پاکلوسکی نیز به سخن نشسته بودند[۱۹]. یپرم خان نیز که قدرت انتظامی و امنیتی پایتخت را در اختیار داشت، به پذیرش التیماتوم متمایل بود. در این میان فقط اعضای دموکرات مجلس شورای ملی بود که با قبول التیماتوم مخالفت می کردند و با هرگونه سازش در این باره به مبارزه برخاسته بودند. لیکن آنان، سیاستمدارانی بودند که نه ارتشی در اختیارشان بود و نه از تکنیک نظامی باخبر بودند و در مقابل دیگران چه می توانستند بکنند[۲۰]. به همین دلیل به دستور دولت، روز سی ام آذر ۱۲۹۰ (یا روز یکم دی)[۲۱] یپریم خان پیغامی به مجلس فرستاد و به آنان چهارزساعت فرصت داد تا اختیار پذیرش اولتیماتوم را به دولت سپارند و مجلس را نیز ترک کنند[۲۲]. در پایان فرصت، قوای بختیاری و نیروهای پلیس، مجلس را محاصره کردند و یپریم خان[۲۳] شخصآ به مجلس رفت و نمایندگان را با تهدید اسلحه از مجلس بیرون راند و درِ مجلس را بست[۲۴]. و به دنبال آن، بنا به دستور دولت، حکومت نظامی در شهر برقرار ساخت. از آن به بعد یپریم خان به بهانۀ حکومت نظامی «مجمع ادب» را که انجمنی برای گردهم آئی دموکرات ها بود، منحل ساخت[۲۵]. همچنین چند نشریه ای را که در کشور به لطف مشروطیت آزادانه منتشر می شدند، توقیف ساخت. روزنامۀ « ایران نو » را که ارگان دموکرات ها بود، از چند روز پیش توقیف کرده بود. روزنامۀ «ایران نوین» نیز که به جای روزنامۀ فوق منتشر می شد، از انتشار آن نیز جلوگیری کرد[۲۶]. روزنامۀ «راهبر ایران نو» که به جای روزنامۀ قبلی منتشر شده (و در روز یکم د یماه در بارۀ جنگ های مسلحانۀ مجاهدین تبریز در مقابل قوای روسیّه مطالبی نوشته بود)، آن را نیز توقیف کرده و همگی شماره های منتشر شده را جمع آوری نمود[۲۷]. آن‌گاه از چاپخانه ها تعهد گرفت که بدون اجازۀ دولت روزنامه ای را چاپ نکنند[۲۸].

آخرین فریاد مجلسیان

مجلسیان که در حدود دو سال گذشته[۲۹] (در بحرانی ترین دوران)، کشور را با درایت و شجاعت بی نظیر اداره کرده و مشکلات فراوانی را پشت سر گذرانده بودند، این عمل غیرقانونی حکومت را بر نمی تافتند و سرِ تسلیم بر آن را نداشتند. و لذا فردای انحلال مجلس (سوم دیماه) صبح اول وقت آهنگ مجلس کردند تا به هر نحوی که شده خانۀ ملت را پا برجا سازند ولی درب های آن‌جا را بسته یافتند. با هم چنین نهادند که :

«...در خانۀ مصطفی خان نوایی (نیرالسلطان) که از نمایندگان مجلس و از شمار دیموکرات ها می بود گرد آیند و در آن‌جا مجلس را برپا کنند ولی چون بیش از پنجاه و اند تن از نمایندگان گرد نیامدند...چنان خواستند که جوش و خروشی در شهر پدید آورند...»[۳۰]

آنان از آن منزل بیرون آمده و روی به بازار آوردند. کلیۀ اقشار و طبقاتی که درد وطن و اندکی غیرت و شرف داشتند، به ایشان پیوسته و به اعتراض و تظاهرات پرداختنه و نفرت خویش را از روس ها اعلام داشته و امور شهر را به فلج کشانیدند. ( حتی گروهی از مردم در این تظاهرات مسلح به اسلحۀ گرم نیز بودند. )[۳۱]. سپس در بازار سمساران توقف کرده و افرادی همچون شیخ اسماعیل هشترودی، شیخ محمد خیابانی، سلطان احمد راد (معتمدالممالک)، مصطفی کاظمی، سخنرانی ها کردند[۳۲]. لیکن یپریم خان به بهانۀ حکومت نظامی، با سواران خویش از راه رسید و اجتماع معترضین را به محاصره گرفت و در عین حال با کاردانی و لیاقت خاص خویش این تظاهرات را بدون خونریزی خاتمه داد. مدت ها پس از آن نیز گروهی از مجلسیان مسجد شیخ عبدالحسین را مرکز تجمع خویش قرار دادند و در انجا نیز ناطقین خطابه های پرشور و آتشین ایراد می کردند[۳۳]و سرِ آن داشتند که به مقاومت در مقابل حکومت بپردازند. لیکن رفته رفته از شور مردم کاسته شد و اجتماعات نیز کم رونق گردیده و رو به خاموشی نهاد.

هم زمان با بسته شدن مجلس، مجاهدان تبریز در گیر جنگ های مسلحانه و کشت و کشتار باقوای مسلح روسیه بودند[۳۴]. یکی از اعمال غیرقابل توجیهی که سران تهران پس از بستن مجلس انجام دادند این بود که با تمام قوا از پراکنده شدن خبر جنگ های مسلحانۀ تبریز بر علیه قوای مسلح روسیه در تهران جلوگیری نمودند[۳۵]. این امر موجب گردید که نه تنها مجاهدان جنگجوی تبریز از کمک بقیۀ نقاط کشور بی نصیب شده و مورد سلاخی نظامیان روسیّه و شجاع الدوله قرار بگیرند، بلکه مورد شماتت و ملامت برخی از مردم تبریز نیز (که در انتظار قدوم محمدعلی میرزا بودند)، واقع شدند.

به هر حال این دومین بار بود که تن رنجور مجلس شورای ملی در زیر چکمه های قدرت های بیگانه و داخلی لگد کوب می گردید و این بار مشروطیت برای سال های طولانی از کشور رخت بر بست. با بسته شدن مجلس، دو هیولای وحشتناک در کشور ما پدیدار گردید. یکی استعمار بود و دیگری استبداد! نفوذ هیولای استعمار (که استقلال کشور را نیز در معرض تهدید قرار داده بود)، ازنامه ای که «سر جرج بیوکنین» (سفیر انگلستان در سنت پترزبورگ)، در ژوئن ۱۹۱۴ در اعتراض به اعمال نیروهای روسیّه در ایران، به تزار نوشته است، به راحتی می توان فهمید:

«وقایع پیش بینی نشده به اشغال پاره ای نقاط در شمال ایرانتوسط قوای روس منجر شده بود و اندک اندک تمام دستگاه اداری در دست کنسول های روس قرار گرفته بود. والی آذربایجان صرفآ آلت دست روس ها بود و از سرکنسول روس دستور می گرفت و اجرا می کرد، و این نکته در مورد حکام رشت و قزوین و جلفا نیز مصداق داشت. ایشان همه از عمّال دولت روسیّه بودند و بکلی مستقل از دولت مرکزی واقع در تهران عمل می کردند. روس ها اراضی وسیعی را در شمال ایران از راه های نامشروع صاحب شده بودند و عدۀ فراوانی از ایرانیان تغییر تابعیت داده و به صورت اتباع مورد حمایت روسیه درآمده بودند. به جای مأموران وزارت مالیّۀ ایران، مالیات را کنسول های روس وصول می کردند و دامنۀ این رو ش را تا اصفهان و حتی تا منطقۀ بی طرف کشانده بودند ... »[۳۶]

و امّا استبداد نیز از آن تاریخ به مدت سی سال (۱۲۹۰- ۱۳۲۰) بر پیکر خستۀ کشور ما سایه داشت و این‌همه ستم و مصیبت، ناشی از قرار داد ۱۹۰۷ بود. و یکی از علل ناکامی مشروطیت نیز همین بود ...

پایان

[۱] - تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ج ۶- ۷، ص ۱۴۶۲.

[۲] - شوستر، همان گذشته، ص ۲۲۷.

[۳] - ملکزاده، همان گذشته، ص ۱۴۶۲. و نیز شوستر، همان گذشته، ص ۲۳۶ به بعد.

[۴] - ملکزاده، همان گذشته، ص ۱۴۶۳.

[۵] - کسروی، همان، ص ۲۵۵.

[۶] - شوستر، همان، ص ۲۳۴.

[۷]- در ۱۴ آذر ماه قوای روسیّه « سرود خوان و هورا کشان » وارد شهر قزوین شدند و با این امر هرگونه امید سازش برای دولت ایران نقش برآب شده و استقلال کشور به طور جدی در خطر نایودی قرار گرفت. در این روزها بود که آخوند خراسانی و حاج شیخ عبدالله مازندرانی ( علمای اعلم نجف ) اعلام جهاد دادند و به همراهی گروه زیادی از ایرانیان ساکن کربلا و نجف عازم به سوی ایران شدند. لیکن در گذشت ناگهانی آخوند خراسانی ( ۲۱ آذر ) همزمان با این مسافرت، این اقدام وطنخواهانۀ روحانیان را ناکام گذاشت و امید ایرانیان را نقش برآب ساخت. ن – ک: کسروی، همان، ص ۲۴۲.

[۸] - همان، ص ۲۳۰.

[۹] - عبارت بودند از: سران احزاب دموکرات، اعتدالیون، اتحاد و ترقی و حزب داشناکسیون.

[۱۰] - شوستر، همان، ص ۲۳۶.

[۱۱] - یک هیئت نظامی هفتاد نفری به ریاست ژنرال گاردان در تاریخ ۱۱۸۶ ش هستۀ مرکزی ارتش مدرن ایران را به ابتکار عباس میرزا و عیسی خان قائم مقام پایه گذاری کرد و از سال ۱۱۸۸ به بعد چند هیئت نظامی انگلیسی به ایران آمدند و در اصلاح سپاه ایران کارهای عمده ای صورت گرفت. ن- ک: آدمیت، فریدون، امیرکبیر و ایران، انتشارات خوارزمی، تهران، ۱۳۵۴، ص ۲۸۶.

[۱۲] - علاوه بر اسلحه های جدید جنگی که نخست از فرانسه و سپس از هندوستان به ایران می رسید، کارخانه های توپ ریزی و تفنگ سازی نیز در آذربایجان برپا شد که مهمات نظامی و وسائل یدکی توپ و تفنگ را در آنجا می ساختند.

[۱۳] - فنون جنگی و انضباط نظامی غربی نیز به ایران راه یافت. در لباس سربازی نیز تغییری داده شد. صنف توپخانۀ ایران در جنگ های با روسیه و عثمانی آزمایش نیکو داد. ن- ک: آدمیت، همان گذشته، ص ۲۸۶.

[۱۴] - آدمیت، همان گذشته، صص ۲۸۶- ۲۸۷.

[۱۵] - کلنل کاسایوفسکی،( فرماندۀ هنگ قزاقان دورۀ ناصرالدین شاه، در بارۀ بدبختی نظامیان و وضع حقارت بار آنان در اواخر سلطنت ناصرالدین شاه می نویسد: « یک خانۀ اروپائی یافت نمی شود که در آنجا سربازی به دربانی نباشد. سربازها علنآ در کوچه ها به کار لَلگی و نوکری می پردازند. سربازها دیگر باکی ندارند که شقّ و رقّ به دنبال خانم ها و دختربچّه های اروپائی راه بیفتند، کیف و پالتو خانم ها و کتاب و چاشت بند کودکان را حمل نمایند ... ». ن- ک: خاطرات، ترجمۀ عباسقلی جلی، انتشارات کتاب های سیمرغ، تهران، ۲۵۳۵شاهنشاهی، ص ۱۷۱.

[16]- کنل کاساکوفسکی، همان گذشته، ص ۸۸.

به هرحال در آن تاریخ تاوان فساد و تنبلی و دزدی و بی عرضکی و حماقت و خیانت سران مملکت را مردم ناتوان کشور پس می دادند. و چاره ای نداشتند که بسوزند و بسازند.

[۱۷] - شوستر، همان گذشته، صص ۲۳۵- ۲۳۴.

[۱۸] - کسروی، همان گذشته، ص ۲۴۳. و نیز ن- ک: ملکزاده، همان گذشته، ص ۱۴۷۴.

[۱۹] - کاظم زاده، همان گذشته، ص ۶۱۳.

[۲۰] - دموکرات ها از نظر نیروی نظامی اندک بودند لیکن از دید سیاسی صاحب قدرت محسوب می شدند.

[۲۱] - کسروی چنین نوشته است.همان گذشته، ص ۴۹۱.

[۲۲] - کسروی، همان گذشته، ص ۲۵۶.

[۲۳] - البته جای ایراد به عمل یپریم خان در مورد بستن مجلس وجود ندارد. او سرداری بود قدرتمند، شرافتمند، صدیق و قانونمند. او به عنوان رئیس شهربانی دستورات دولت را اجرا می کرد. البته خودش نیز ( از روی صلاحدید کشور ) با قبول اولتیماتوم روسیه موافق بود. در این باره کسروی می نویسد: «...این در خور افسوس بود که این کارها با دست یفرم خان انجام گیرد و مجلسی که در سایۀ جانبازی های دلیرانۀ او و همراهان آزادی خواهش گشاده شده بود، با دست او بسته گردد...». ن-ک، همان گذشته، ص ۴۹۲.

[۲۴] - کاظم زاده، همان گذشته، ص ۶۱۹.

[۲۵] - کسروی، همان گذشته، ص ۴۹۱.

[۲۶] - کسروی، همان بالا.

[27] - کسروی، همان گذشته.

[۲۸] - کسروی، همان.

[۲۹]- دورۀ دوم مجلس از تاریخ ۲۴ آبان ۱۲۸۸ ش تا ۳ دیماه ۱۲۹۰ برقرار بود.

[۳۰] - کسروی، همان گذشته، ص ۴۹۱.

[۳۱] - کسروی، همان گذشته، ص ۴۹۲.

[۳۲] - کسروی، همان گذشته، صص ۴۹۲-۴۹۱.

[۳۳] - مهدی ملک زاده، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ج ۶-۷، ص ۱۴۷۸. و نیز کسروی، همان گذشته ، ص ۴۹۳.

[۳۴] - قوای نظامی روسیّه از تاریخ پنجم اردیبهشت ۱۲۸۸ ش ( از دو سال پیش ) شهر تبریز را اشغال کرده و از هرگونه خشونت و مردم آزاری و فساد اخلاق و آدمکشی کوتاهی نمی کردند.

[۳۵] - به اعتقاد ما، منطق آنان این بود که پراکنده شدن خبر جنگ های مسلحانۀ تبریز و پیروزی ( موقت) مجاهدان تبریز بر قوای مسلح روسیه، ممکن است مردم تهران را نیز به جدال بر علیه قوای روسیه ( که اولتیماتوم را بر دولت تحمیل کرده و مردم و مجلس و حکومت را به تحقیر کشانیده بود ) بر انگیزد. آنان تصور می کردند که چنین امر موجب خواهد شد که کشور ایران به وسیلۀ قوای روسیه تسخیر گردد.

[۳۶] - کاظم زاده، روس انگلیس در ایران، ص ۶۴۹.



نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد