|
ملاحسنی در خاطراتش میگوید که با شناسایی محل اقامت پسرش رشید در کمیته انقلاب با آیت الله مهدوی کنی تماس میگیرد و خواهان فرستادن چند نفر مسلح برای دستگیری رشید میشود و یکی از محافظان خودش به نام جلیل حسنی که الان به تجارت مشغول است را نیز همراه آنها میفرستد و ملا حسنی دستور میدهد اگر مقاومت و یا فرار کرد او را بکشند و یا زنده دستگیرش کنند . بعد از دستگیری او را به تبریز میبرند و دادستان تبریز موسوی تبریزی، رشید را تحویل یکی از داماد هایش میدهد و او رشید را که یکی از مسئولین آذربایجان سازمان فداییان خلق –اقلیت بود را اعدام میکند. | |
مرگ ملا حسنی امام جمعه ارومیه ،بعنوان یکی از طراحان کشتار قارنا وایندرقاش،بعنوان یکی از مداحان اعدام وکشتار وقصاص با زبان هرزه گی آخوندی انعکاس گسترده ای داشت. مرگ او بعنوان امام جمعه هفت تیرکشی که با هرزه گی وابتذال وحماقتی وصف ناشدنی در باره زنان وحقوق انسانی مردمان ،در باره فرهنگ و موسیقی و شادی اظهار فضل میکرد و تصویر گر ارتجاع اسلامی وداعش شیعوی بود. امام جمعه قدرتمندی که با زبان گلوله با مخالفان نظام اسلامی سخن میگفت. این زبان داعشی خشونت ،که در سال ۵۸ مردمان محروم روستاهای قارنا وایندرقاش را هدف گرفته بود وپاکسازی جنایتبارش کودک وپیر وزن ومرد را با حد الهی اش هدف گرفته بود . در سال ۶۰ برای نشان دادن وفاداریش به امام جباران ، طراح دستگیری و اعدام فرزندش رشید حسنی کمونیست واز اعضای سازمان فداییان –اقلیت میشود. دفاع او از اعدام رشید و محبوس کردن حمیده خواهر رشید برای سالهای طولانی که سرانجام خودسوزی حمیده در سال ۸۲ را به همراه داشت،همه وهمه نشانه ی سرسپرده گی کسی بود که حاضر بود برای حفظ مقام امام جمعه ای ارومیه ونماینده ولی فقیه در استان هر هزینه ای بپردازد. حال او مرده است ونامش با جنایت وآدمکشی وفرزندکشی، با قارنا وایندرقاش ،با هرزه گویی حماقت داعشی گره خورده وهیچکس حاضربه حمل وهمراهی جسدش هم نیست . اما از درون آن آتش تیربارانها،رشید ققنوس وار برخاسته است. رشید باردیگر ،همچون سال ۵۷ که از زندانهای شاه آزاد میشد ،نامش برزبانها جاریست واز سرنوشت او وخواهر سوخته اش در آتش جهل وجنایت داعشیان شیعه ، سخنها وگفته هاست که شنیده میشود!
برای من ، که رشید حسنی ،رفیق وهمراه وهمسنگرم در سالهای نبرد علیه استبداد شاه وشیخ بوده است،فرصتی است که از او بگویم. رشیدی که ارتجاع وتحجر اسلامی –آخوندی را از خانه تجربه کرده بود و یکسر علیه آن بود. او کمونیستی وفادار به آرمانهای رهایی وبرابری ،منتقدی جدی علیه خرافه وآخوند ومذهب، زندانی سیاسی مقاوم ،محکم وشورشگری عاشق زندگی بود.
رفیق رشید حسنی ، را در زندانهای شاه و همراه جمع بزرگی از رفقایی دیدم که درضربات هولناک ساواک علیه سازمان فدایی دستگیر شده بودند. او پیش از آن هم در اوایل دهه۵۰ توسط ساواک دستگیر شده بود وعلیرغم شکنجه های وحشیانه ،اطلاعاتی ازاو برملا نشده بود و او توانست با مقاومت درخشانش ، بازجویان را خام کند وپس ازمدتی آزاد شود. بعد از آزادی از زندان ، مجددا فعالیت های سیاسی و کمونیستی اش را در ارتباط با سازمان چریک های فدایی خلق ایران ادامه داد. در اردیبهشت ماه ۱۳۵۵ که ساواک ، از طریق کنترل مکالمات تلفنی به سر نخ هایی از ارتباطات تلفنی نیرو های علنی ونیمه علنی سازمان فدایی وبرخی نیروهای سیاسی وچریکی دست یافته بود توانست ضربات سختی را به سازمان فدایی وارد کند. طی روزهای ۲۵ و۲۸ اردیبهشت ماه ۱۳۵۵ ، ساواک به چندین خانه تیمی سازمان چریک های فدایی خلق حمله کرد . در این تهاجم وحشیانه ساواک ونیروهای امنیتی رژیم شاهنشاهی به خانه های تیمی، بیش از ۳۰ تن از چریکها در تهران و کرج و قزوین و رشت جان باختند. در این حمله سراسری عده زیادی از مرتبطین با چریکها نیز دستگیر شدند. دستگیرشده گان ، تحت شکنجه های وحشیانه و قرون وسطایی قرار گرفتند.در میان این عده از دستگیر شده گان رفقایم رشید حسنی و رضا ستوده و منوچهر سرحدی بودند. بسیاری از دستگیر شده گان همدیگر را در ارتباطات سازمانی نمیشناختند. این رفقا با مقاومت درخشانشان ،به آرمانهای شریف وانسانی وفادار ماندند. کنترل سیستماتیک تلفنی ارتباطات شبکه های علنی ونیمه علنی ومخفی سازمان، ارتباطات با گروههای دیگر وشبکه های آنان ،بشکلی طولانی وپیچیده ،عامل این دستگیریهای گسترده بود، که متاسفانه ضربات وحشتناک ۸تیرماه و جانباختن رفیق حمید اشرف ودیگر مسئولین سازمان را به همراه داشت.
پس از بازجوییهای طولانی ،وقتی که به بند زندان آمدیم رفقایم رشید ورضا و منوچهر و بسیاران دیگر را دیدم. من و رشید سریعا با هم اُخت شدیم وروابطمان واقعا گرم بود مقاومت او در زیر شکنجه و روحیه مبارزش ، باعث میشد راحت به او اعتماد کنی. روابط ما بسیار گرم ورفیقانه بود. اواز پدرش میگفت که اولین باری که در سال ۱۳۵۰ دستگیر شده بود پدرش ملا حسنی به ملاقات رشید میرود و از پشت میله های زندان در محل ملاقات به رشید با عصبانیت و پرخاشگری میگوید : تو به جای پشت میله های زندان باید پشت میز وکالت و قضاوت باشی (توضیح این که رشید دانشجوی رشته حقوق بود) تو یک نامه برای اعلیحضرت شاهنشاه بنویس و تقاضا کن که از زندان آزاد شوی. رشید با دفاع از مواضعش به پدرش عصبانی می شود و میگوید دیگر نباید به ملاقات من بیایی. و اگر بیایی من حاضر به ملاقات با تو نیستم و دیگر پدرش به ملاقات رشید نرفته بود .... تا انقلاب ۵۷ و آزادی زندانیان سیاسی، ملاحسنی به ملاقات رشید نیامد و اگر هم میامد رشید حاضر به ملاقات با او نبود! رشید در باره بی اخلاقی و خصلت های لمپنی پدرش میگفت وقتی مُلا با برادرم دعوا میکرد چوب بلند و یا چاقوی بزرگی برمیداشت و برادرم بلافاصله از خانه فرار میکرد و پدر در کوچه با چوب و چاقو به دنبال برادرم میدوید و فحش های رکیک و لمپنی به برادرم میداد و مردم که سرو صدای درون کوچه را متوجه میشدند ، به هم میگفتند،نگران نباشید ، مسئله ای نیست ، بازهم ملا حسنی است!
در دوره ای که مقاومت ومبارزه ،هزینه ای گزاف داشت وانسان آگاه و شریف نمیتوانست تبعیض ونابرابری، بیسوادی ومحرومیت ، استبداد وسانسور وحاکمیت سلاح و زندان و هزار فامیل را تاب بیاورد ،در دوره ای که تلاش برای دنیایی بهتر برای مردمان ورفاه انسانی آنان ُهزینه ای سنگین داشت، بسیاری از بهترین وآگاهترین ودلسوزترین انسانهای این کشور به مبارزه روی آوردند. چرا که هیج منفذ وروزنه ای برای تغییر دمکراتیک وترقیخواهانه وجود نداشت و ساواک با زندان وشکنجه وتهدید ومحرومیت برای فعالان چپ و آزادیخواه ،تلاش داشت اوضاع را در کنترل داشته باشد. در میانه ای که مبارزه هزینه های گزاف میطلبید، مبارزه برای تغییر به رشیدها نیاز داشت. مقاومت و ایستادگی و پایداری رشید امری محرز برای همه کسانی بود که او را میشناختند ، از اینرو او همیشه در صف اعتصاب واعتراض در زندان بود. بعنوان نمونه اعتصاب غذای ۲۵ روزه زندانیان سیاسی قصر در سال ۱۳۵۶ که حدود ۷۰۰نفر در آن شرکت داشتند، رشید بخاطر قاطعیت و صراحت به عنوان نماینده بند های ۱ و ۷ و۸ که قریب ۳۸۰ نفر زندانی سیاسی را شامل میشد، شروع اعتصاب غذا و طرح خواسته های زندانیان سیاسی را به رییس زندان اعلام کرد.در حالیکه رشید زخم معده و ناراحتی گوارشی داشت در این اعتصاب ۲۵ روزه شرکت فعالانه کرد. رفقای هم بند به او اصرار میکردیم که مدت محدودی در اعتصاب غذا شرکت کند ولی بعد از ۲۰ روز اعتصاب تر و ۵ روز اعتصاب خشک با این که تصمیم جمعی پایان اعتصاب غذا را اعلام کرده بودیم، رشید و ۲ نفر از رفقا، اعتصاب را میخواستند ادامه دهند که با تلاش همبندیها توانستیم آنها را بعد از ۱۵ ساعت به پایان اعتصاب واداریم. رفیق رشید حسنی همواره از مسولین تشکیلات مخفی درون تشکیلات فدایی در زندان بود . رشید در عین حال یکی از کسانی بود که با حوصله کتابهای لنین و یا جزوات را روی کاغذ های به اندازه کاغذ سیگار به مدت طولانی ریز نویس میکرد و هر کدام از آن کاغذ ها را با نایلون و نخ جوراب به صورت کپسول بستهبندی میکرد و آن کپسول ها را میخورد و بعد از دفع کنترل میکرد که نوشته مرطوب نشده باشد. این کپسول ها برای انتقال به زندان های سیاسی دیگر ،خصوصا زندانهای دور دست مثلا برازجان بود، که اگر رفیقی را به زندان های دور دست منتقل کنند قبل از خروج از بند این کپسول ها را بخورد. این نوع از تلاشها برای نشر آگاهی وتداوم مبارزه در زندان ،تا آزادی او از زندان در آستانه قیام بهمن ادامه یافت.
انقلاب ۵۷ وتظاهرات میلیونی مردم ایران، درب زندانها را گشود وقدرت لایزال شاه را در هم شکست. رشید نیز همراه صدها نفر از زندان آزاد شد. بعد از آزادی رشید حسنی از زندان قصر ، او به خانه پدرش ملاحستی نرفت و به خانه خواهرش رفت. در حالیکه ملاحسنی در رکاب خمینی و نماینده گیش ،علیه هر نوع مبارزه ترقیخواهانه و آزادیخواهانه نقش فعالی بعهد ه گرفته بود و تجسم ارتجاع برآمده از شکست انقلاب بود،و تفنگ بردوش ،مخالفان را تهدید میکرد ، رشید در روزنامه آیندگان ، نامه سرگشاده و مفصلی به پدرش نوشت و حکومت اسلامی و مواضع ارتجایی ملاحسنی را محکوم کرد و از سوسیالیزم و آرمان های کمونیستی و انسانی دفاع کرد . رشید ، که پس از آزادی از زندانهای آریامهری ،فعالیتش را با سازمان قدایی ادامه داده بود، نگرانی زایدوالوصفی به سرنوشت سازمان فدایی ومواضع آن سازمان در قبال ارتجاع برآمده از انقلاب شکست خورده ۵۷ داشت. او بشدت از مواضع راست و برخوردهای حمایت گرانه و چاکر منشی بخشی از رهبری سازمان فدایی نسبت به خمینی و حاکمیت انتقاد داشت . او آزرده و نگران سرنوشت و آینده سازمان فدایی و جنبش کمونیستی در ایران بود. او که روحانیت را در خانه تجربه کرده بود و پدر را در کودکی با چوب وکمربند وچاقو وفحشها وهرزه گی های آخوندی مزه کرده بود ، میدانست که با چیره گی روحانیت بر سرنوشت کشور ،چه سرنوشت شومی د رمقابل مردمی قرار خواهد گرفت که بیکباره ملای چوب بدست ، در کسوت نمایندگی خمینی وروح خدای حکومت اسلامی ،تفنگ بردوش ظاهر شود!! او کشتار وحشیانه مردم قارنا وایندرقاش و درگیریهای نقده ومیاندوآب و...نقش ملاحسنی و اوباش تحت حمایت اورا میدید و همواره چشم انداز سرکوب گسترده و خشونت بی حد و حصر حکومت اسلامی را در تابستان ۵۸ مطرح میکرد و میگفت که حکومت اسلامی در ایران حمام خون براه خواهد انداخت و تمام کمونیست هایی را که بتواند دستگیر کند خواهد کشت.
بی سبب نبود که او هرگز رابطه ای با پدرش ملا حسنی نگرفت، اورا افشا کرد. این بی اعتنایی آشکار رشید نسبت به پدر ، برایش گران آمد ومُلا تلاش کرد که رشید را بگونه ای که خود میخواست معرفی کند ودر ظاهر مقام پدری به او نصیحت کند که به دامان اسلام برگردد ! اما در عمل میخواست هرچه زودتر ازشر فرزندی که نقطه ضعف نماینده خمینی وامام جمعه ارومیه بود راحت شود. برای همین هم او،مزدوران وجاسوسانی را برای کنترل خانه دخترش گمارد تا با کنترل رفت وآمدها وتلفنهای خانه دخترش، به محل اقامت رشید دست یابند. ملاحسنی در خاطراتش میگوید که با شناسایی محل اقامت پسرش رشید در کمیته انقلاب با آیت الله مهدوی کنی تماس میگیرد و خواهان فرستادن چند نفر مسلح برای دستگیری رشید میشود و یکی از محافظان خودش به نام جلیل حسنی که الان به تجارت مشغول است را نیز همراه آنها میفرستد و ملا حسنی دستور میدهد اگر مقاومت و یا فرار کرد او را بکشند و یا زنده دستگیرش کنند . بعد از دستگیری او را به تبریز میبرند و دادستان تبریز موسوی تبریزی، رشید را تحویل یکی از داماد هایش میدهد و او رشید را که یکی از مسئولین آذربایجان سازمان فداییان خلق –اقلیت بود را اعدام میکند.
متاسفانه از زمان دستگیری و مدت دستگیری او تا اعدامش خبری ندارم . اما میدانم که او نامش با تاریخ مقاومت ومبارزه علیه ارتجاع واستبداد و نابرابری گره خورده است . رشید نیز همچون رضا ستوده ومنوچهر سرحدی وهزاران اعدامی وتیرباران شده وبدار آویخته ی آن سالهای شوم، در خاورانهای پیدا وناپیدای ایران دفن شدند بی آنکه بر خانواده هایشان معلوم باشد. اما آنچه معلوم وآشکار است این است که این نامها بر تارک مبارزه مردمان ایران وخاورمیانه علیه ارتجاع اسلامی وشاهی وشیخی، علیه استبداد وتجاوز وتبعیض ونابرابری ، برای آزادی وبرابری وحرمت انسانی خواهد درخشید!
برای من که دوسال شبانه روز با رشید در بند ۱ زندان قصردر سلولی کوچک همراه بوده ام وهمرزم در توطئه علیه استبداد وسانسور وزور وستم حاکم ، و سالها همراه ورفیق وهمرزم در مبارزه با استبداد شاهی واسلامی، پس از این همه سال، پس از ۴۰ سال، همواره خاطراتم با او گره میخورد و نام رشید ورضا ومنوچهر و ... و لحظات و خاطره ها در ذهنم زنده مانده است.
مرگ مُلای حسنی ، آدمکش هرزه بددهنی که امام جمعه ونماینده روح خدا در منطقه بود و دستش بخون انسانهای فراوانی آلوده ، فرصتی شد تا یادی از رشید حسنی –رفیق قدیمی ام کنم وحمیده خواهر در آتش سوخته اش ، تا بگوییم وتکرار کنیم که نه میبخشیم و نه فراموش میکنیم وتا روشن شدن همه ی ابعاد حقیقت کشتارها وجنایات وتبهکاریهای اسلامی ،از هیچ تلاشی فروگذار نخواهیم کرد. نام ها ی هرکدام از این قربانیان سندی است زنده در مقابل جهانیان ِتا بدانند که در هولیکاست اسلامی ، چگونه قارنا ها و خاورانهای ایران پدیدار شدند. ما خواهان شکستن این دایره خشونت وکشتاریم که تاریخ ایران را در بسیاری از ادوار باآن نوشته اند. آری ما خواهان محاکمه آمرین و عاملین جنایات وتبهکاریهای این چهار دهه ایم و تا تحقق آرمانهای جانباختگان راه آزادی وسوسیالیسم از پای نخواهیم نشست!
یاد رشید و همه جانباختگان راه آزادی و سوسیالیزم گرامی باد
باقر ابراهیم زاده ۲۵ یولی ۲۰۱۸
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد