logo





دو شعر

جمعه ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۷ - ۱۱ مه ۲۰۱۸

اکبر ذوالقرنین



فارسی

این زبانِ مادری
_فارسی خودمان را می‌گویم_
چقدر "کردن" دارد
باید ببخشید
رویم سیاه
زبانم لال
نگاه را می‌کنیم
فکر را می‌کنیم
سلام را هم که می‌کنیم
از عشق و حال و احوال گرفته
تا شادی و کِیف و بوسه
حتا زندگی را هم می‌کنیم
ورزش و ناز و نوازش را نیز
مثل صلح و جنگ و نیایش
چنان که هرچه آزمایش و ویرایش را
دم به دم می‌کنیم
حالا بگو
آدمی مانند من
همدانی زمین‌خورده‌ای بی‌دست و پا
با این بر و ریخت "چه واشه‌ام"
که هم انقلاب را کرده
هم سکته سگ‌مصّب را
غلطی مانده نکرده باشم؟
گمان را که نمی‌شود کرد
من هم نمی‌کنم
شما چطور؟


بازیگوشانه

به اسدجان سیف تقدیم می‌شود


باری
به هفتادسالگی
نزدیک می‌شود
با این‌همه
برمی‌خیزد
هر سپیده‌دم
با شادی
با امید
تا مثل کودکی که ناشتا
بازیچه‌هایش را می‌جوید
پی‌ی مداد و کاغذی بگردد
تا با تکه‌پاره‌های واژه‌ها
از عشق به میهن
در قاب تبعید
شعر بازیگوشانه‌ای بسازد
پس آن‌گاه
بِرُمند از خستگی
بر خط‌خورده‌گی‌های حرف‌های تکراری
تا باز هم
خواب ببیند – آری
ویران می‌شود
هر آن‌چه می‌سازد
در صراحتِ بیداری

استکهلم ۲۰۱۸.۱.۲۸ بازنویسی ۲۰۱۷.۴.۱۶



نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد