logo





مهمانم از پسر جوانش می گوید !

دوشنبه ۲۰ فروردين ۱۳۹۷ - ۰۹ آپريل ۲۰۱۸

ابوالفضل محققی

abolfazl_mohagheghi_0.jpg
مهمانم هم سن خود من است سه چهار سالی بزرکتر، مسیر تقریبا یک سانی راقبل از انقلاب پیموده ایم. من سال هاقبل ، حدود چهل سال پیش از ایران خارج شده ام ، اما او ماند با تمام مرارت ها وسختی ها. حال در مقابلم نشسته است. < تمام این سال ها کار کردم و به هر سختی بود دو فرزندم را بزرگ نمودم. بسیار سخت بود روزهای جنگ روزهای بعد از آن وبزرگ کردن بچه ها. وقتی جنگ شروع شد پسرم هشت سال داشت. من هنوز چهره وحشت زده اورا در نخستین موشک باران تهران بیاد دارم. این شروع پا نهادن نسل جدید به جامعه ای بود که جمهوری اسلامی قصد ساختن آن را داشت . عقب مانده ترین افکار و باور ها در مدارس ، در کوچه وخیابان ، کانال های تلویزیونی آغاز به کار کردند. همراه با در گیریها ومشکلات اقتصادی . فاجعه آغازشده بود. هر روز مسئله ای تازه ، حضور پر رنگ مذهب در شکل عریان و تفتیش گر. حریم جامعه ، محل کار و نهایت خانواده جولان گاه حکومت شده بود. مدارس وبچه ها بزرگترین قربانیان این سیستم جدیدبودند. سیستمی برمبنای احکام صلب اسلامی وشستشوی مغزی کودکان. باور نمی کنی بارها از خود می پرسیدم این همه یاجوج وماجوج از پشت کدامین سد ظاهر شدند؟ تلخ این بود که بخش زیادی از این افراد دورویه مردمانی بودند نان به نرخ روز خور که متاسفانه تاریخ ما پر است از چنین مردمانی بی صورت و متملق. کودکان در چنین فضائی شروع به رشد کردن نمودند. نظاره گران بی گناهی که شاهد جنگ ، خیل شهیدان با خنچه های عزا بر سر هر کوچه وخیابان بودند. شاهد دو قطبی شدن جامعه همراه با خشونت بدوی شکل گرفته درآن. شاهد تناقض به وجود آمده بین خانواده و جامعه ای که داشت عوض میشد. تناقضی که لاجرم بر کودکانمان تاثیر می نهاد. استقلا ل فردی مفهومی نداشت ! دروغ لازمه تداوم کار ،زندگی و مدرسه بود. تبعیض ها شروع شده بود. خودی وناخودی که شامل کودکانمان نیز می شد. داستان بزرگ شدن این نسل تراژدی بزرگی است که قابل توصیف نیست. کمتر کودک ونو جوانی بود که ترکش جنگ ، تسویه ، اعدام ، زندان ، مهاجرت، اعتیاد ، فقر، بیکاری پدرومادر، اختلافات ناشی از این مصائب در خانواده وده ها مسئله دیگر دامن آن ها را نگرفته باشد. این کودکان ، نو جوانان و جوانان بزرگ می شدند باعقده هائی که زخم های عمیق بر پیکر آن ها می زد . این لشگر عظیم معتادان ، این بزه کاران جوان ، این خیل بیکاران این نیروی بزرگ خارج شده از کشور به هر قیمت ، محصول همین سال های طاعونی است. سال هائی که روز به روز بد تر وبد ترشدند وهنوز ادامه دارد. حرمت خانواده،فامیل،دوست، . محله، بزرگ وکوچک شکست ، حرمت کار کردن شرافتمندانه ، زحمت کشیدن ، امانت داری، بخصوص پایبندی به قانون واخلاق اجتماعی به امری مذموم بدل گردبد. تلخ است گفتن این که دزدی ورشوه خواری قباحت خود از دست داد و به امری عادی که دست مریزاد دارد تبدیل شد . حساسیت اجتماعی نسبت به فساد، زورگوئی وخلاف کاری کم شد! و به جای آن دودوزه بازی و شارلاتانیسم مورد اقبال! چرا که حکومت اسلامی چنین طلب می کردو می کند. لشگر وسیعی از بسیجیان و سپاهیان، انجمن های ریز و درشت اسلامی ،نکیریان ومنکریان ، هیئت های عزاداری و مداحان سرنوشت یک ملت را یک نسل را رقم زده و می زنند. حضوری درد آوردر سراسر جامعه، در مدارس، دانشگاه ها، محل کار وحتی درون خانواده. حضوری که نه تنها کم نگردیده بلکه بیشتر شده است. کودکان ما در چنین جهنمی بزرگ شدند. وقتی به گذشته به نسل خودمان نگاه می کنم ، بسیار افسوس می خورم زمان مابسیار ارزش های اجتماعی اخلاقی وفرهنگی بود که به نوعی سلامت اجتماعی وسلامت ما را حفظ می کرد. ارزش ها ، باورها ورفتارهائی در جامعه وجود داشت که همدلی می آورد وبه صورت یک آرمان ، یک خواست اجتماعی، ونهایت عمل اجتماعی ظاهر می شد. نسل ما محصول همین ارزش های اجتماعی بود. ارزش هائی که شخصیت وهویت نسل ما را شکل ومحتوی می بخشد. هرنسل محصول حوادث اجتماعی ، اقتصادی ، سیاسی،فرهنگی،جامعه ائی است که درآن رشد می کند مجموعه این عوامل نقش خودرا برکار اکتر جوانان میزند . .

متاسفانه سیر حوادث ،التهابات وحشتناکی که جنگ ، عمل کرد جمهوری اسلامی وحوادث واقعا عجیب غریبی که روزانه در جامعه اتفاق افتاده ومی افتد ، همراه فروپاشی ارزشهای اجتماعی فاصله بسیار زیادی را بین ما ونسل جوان به وجود آورد. فاصله ای که حتی شناخت ودرک من از پسرم ازخواسته ها وافکار اورا مشکل می سازد. شکاف عمیقی که نمی دانم چگونه پر خواهیم کرد ؟ اختلاف در نظر کرد ودیدمان نسبت به هر پدیده ! که مهم ترین آن نگاه بسیار تلخ ، بد بینانه ،منفی، وتوام با نوعی یاس ودلمردگی اوست. عدم باورش به هیچ چیز! ازازدواج تا تشگیل خانواده. از تن دادن به کار سخت تا کشیدن بار مسئولیت. باورنمیکنی حتی برای رفتن وخریدن نان از سر کوچه نق ، نق می کند .دوستی دارم که دخترش سه سال است کار شناسی ارشد گرفته اما حاضر نیست سر کار برود می گوید <محیط کار امن نیست از رئیس تا مرئوس نگاهشان خریدارانه است و حقوقشان هم که خرج رفت آمدم نمی شود. بهتر است خانه بنشینم وبه همیمن مقرری پدرم بسنده کنم . جالب است در خانه هفت قلم آرایش می کند اما دست به سیاه وسفید نمی زند .>این حال وروزطبقه متوسط است که هنوز پدر با هر مرارتی است پولی در می آورد وماهانه ای به دخترش می دهد. در طبقات کم در آمد که وضعیت فاجعه است. امری که متاسفانه بستر این همه اعتیاد ، تن فروشی ودزدی می گردد. آرمان خواهی ما خنده دار استاز نظر آن ها <سرباز ژاپنی هستیم !> نسل جدید آن چه که دستش می آید می گیرد به هر طریق که شده. مانند یک طلبکار ومهاجم ! بدون کوچکترین دلسوزی! گناهی هم ندارد! کدام دلسوزی اجتماعی را دیده است؟ زمانی که پاسخ سوال فحش است و جواب اعتراض به ساده ترین امرمثل رغایت حق عبور عابر پیاده ! در آوردن چاقوست از صندق عقب. چگونه می توان مهاجم نبود؟ زمانی که مرگ میر جاده ها که عمدتا از بی توجهی وعدم رعایت قوانین رانندگی است سالانه هزاران گشته می گیرد ! اعتراض به پارکینگ خلاف منجر به چاقوو چاقوکشی! چه انتظاری می توان داشت ؟ از جوانی که بعد سال ها تحصیل ودر به دری وبیکاری ، بدون هیچ چشم اندازی هنوز شرمگینانه بر سر سفره پدر می نشیند ، چرا پرخاشگر نباشد؟> می گوید وبه ناگاه خاموش می شود. اندکی بعد می گوید <مثل این که زیاد سیاه نمائی کردم ؟ البته این تمام ماجرا نیست . من یک سوی جامعه را گفتم .اما زیر پوست این جامعه جوان در این عصر دیجتالی بسیار مسائل ، خواست ها و تمنا های زیبا ، وتجمع ها در تقابل با رژیم می گذرد ، فکر کردن برای زندگی بهتر و ساختن جامعه ای بهتر که آن ها را نیز خواهم گفت.جامعه که جاده یک طرفه نیست !اما ای کاش کودکانمان در دوره انقلاب دنیا نمی آمدند چه تاوانی دادند ! >می گویم< با یک چائی تازه دم چطوری ؟ هنوز شب دراز است وقلندر بیدار.>

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد