اینکه نوابغ جهان، از نویسندگان گرفته تا هنرمندان و دانشمندان، به چهسان روزگار میگذرانند، مینویسند و میخوانند و تولید میکنند، خود موضوعی جالب و جذاب است. در یافتن به این پرسش، ماسون کوری، نویسنده و روزنامهنگار آمریکایی از لابهلای نوشتهها، مصاحبهها، زندگینامهها، نقلقولها و دیگر مدارک موجود کتابی تهیه دیده که با عنوان " آیین روزانه" منتشر شده است. او در این اثر جالب و سرگرم کننده، این موضوع را در زندگی ۸۸ نفر پی گرفته است.
خلاقیت و تداوم آن رابطهای تنگاتنگ با نظم روزانه دارد. شاید پذیرش آن مشکل به نظر آید ولی با خواندن این کتاب به نتیجهای جز این نخواهیم رسید. روال زندگی روزانه ۸۸ انسان برجسته جهان چنین چیزی را نشان میدهد. در این روند است که هرکس به شکلی رفتاری را بر خویش تحمیل میکند. این رفتار هرچه باشد، خود به نظم تبدیل شده و جزئی از زندگی میشود.
بتهون هر روز صبح با ۶۰ دانه قهوه، که نوشیدنی گرم خویش را با آن آماده میکرد، به استقبال روز میرفت. عادت داشت پس از شام پیپی روشن کند و یک لیوان آبجو را با دود کردن پیپ بنوشد.
چارلز دیکنز، نویسنده مشهور، دقت و وسواس بیمانندی در چیدمان مبلمان اتاق خود داشت؛ میز کار میبایست کنار پنجره قرار میگرفت و ابزار نوشتن بر آن مرتب میبود؛ قلمهای پر در کنار مرکب آبیرنگ. او برای اینکه در سکوت مطلق، بدون هیچ مزاحمت و سروصدا بنویسد، دستور داده بود دری دیگر نیز بر در اتاق کارش بیفزایند تا از خلال این دو در صدایی از بیرون نشنود.
امانوئل کانت، فیلسوف بزرگ، شدیداً پایبند زمان بود. همسایههایش چهل سال تمام میتوانستند حتا ساعت خویش را با رفتارهای هر روزانهاش میزان کنند؛ صبحها را با یک چای نه چندان قوی و به همراه آن کشیدن پیپ آغاز میکرد. سکوت را دوست داشت، به سفر نمیرفت. با اینکه خانهاش در "کونیگزبرگ" چند ساعتی با دریاچهای فاصله داشت، هیچگاه به آنجا نمیرفت.
پتر ایلیچ چایکوفسکی، آهنگساز نامی روس، بهترین و تازهترین ایدهها در هوای آزاد به ذهنش میرسید. برادرش نوشته است: نمیدانم کجا خوانده بود که اگر آدم روزانه دو ساعت قدم بزند، سالم میماند. او در تمام عمرش، تا مرز خرافه، به این سخن پایبند ماند. اگر پنج دقیقه زودتر از این وقت به خانه میرسید، فکر میکرد حالاست که مریض بشود".
وودی آلن میگوید بهترین ایدهها آنگاه به ذهنش راه پیدا میکنند که در حمام زیر دوش آب است.
دیوید لینچ، کارگردان آمریکایی میگوید به مدت هفت سال هر روز یک "میلک شیک" (مخلوطی از بستنی، خامه و شکلات) و تا هفت استکان قهوه با شکر زیاد مینوشید. میگوید؛ شکر که جذب بدن میشد، فوران ایدههای نو را در ذهنم میدیدم. او آنها را بر روی یک دستمال کاغذی مینوشت و بعد در فرصتی دیگر به نظم درمیآورد.
مارک تواین مدتی طولانی مشروب الکلی مینوشید تا بتواند بخوابد، سپس چهار لیوان آبجو را جانشین آن کرد و سرانجام به اسکاچ داغ روی آورد.
بنیامین فرانکلین، یکی از بنیانگذاران ایالات متحده آمریکا، در دفتر خاطرات روزانه خود مینویسد؛ برنامهای را طرح کرده که با اجرای آن در سیزده هفته به درجه کمال اخلاق دست یابد. او هر هفته نشان معینی از فضیلت اخلاقی، پاکیزگی، کوشش یا چیزهای دیگر را که در خود مییافت، همه را در دفتر یادداشت میکرد. بسیار شگفتزده بود وقتی بعد فهمید با اجرای یک هفته از آن، فضیلت به عادت بدل شده است.
برای توماس مان، نویسنده نامدار آلمانی، بین ساعت ۹ تا ۱۲ بهترین زمان تولید ادبیاش بود. در این زمان نمیبایست بچهها و یا کسی دیگر مزاحم کارش شوند. او هر روز ساعت چهار عصر به مدت یک ساعت میخوابید. در این زمان نیز کودکان حق نداشتند سروصدا کنند. خلاف اکثر نویسندگان و هنرمندان، توماس مان نه ساعت در شبانهروز میبایست بخوابد.
ولفگانگ آمادوس موتزارت هنگام رفتن به بستر خلاقیتش گُل میکرد. برای همین تا ساعت یک شب مینشست و موسیقی میساخت. ساعت شش صبح برای ادامه کار بیدار میشد. طی روز هم یا به شاگردان پیانو تعلیم میداد و یا اینکه با برنامه کنسرتهایش مشغول بود.
زیگموند فروید با اینکه بر اثر افراط در استعمال سیگار دچار سرطان شده بود، نمی خواست از جیره بیست سیگار روزانه خویش چیزی کم کند. او روزانه یک ساعت پیادهروی با سرعت زیاد در شهر وین را هیچگاه ترک نگفت. شش ساعت نیز هر شب میخوابید. و این به آیین زندگی روزانهاش بدل شده بود.
در واقع الکل، قهوه، نیکوتین و بسیاری چیزهای دیگر در خلاقیت انسان نمیتوانست نقشی داشته باشد و به صرف عادت انجام میگرفت. برای نمونه کانت در عادت دیرپای خویش تجدیدنظر کرد و روزانه فقط یکبار پیپ روشن میکرد، اگرچه دهانه پیپهایش به مرور بزرگتر میشد. او به مدت چهل سال به شکل منظم رشتهای مشخص را در دانشگاه تدریس میکرد. زندگی بسیار تنطیمشده و یکنواختی داشت، تا آنجا که دانشجویان او را شخصی "خودکار" میدانستند.
شبهای بسیار از هنرمندان و نویسندگان ناآرام بوده است. فردریکو فلینی نمیتوانست بیش از سه ساعت در شب بخوابد. میگوید: ساعت شش صبح از خواب بیدار میشدم، در اتاق قدم میزدم، پنجره را باز میکردم، با کتابها مشغول میشدم، ساعت نه صبح به سراغ تلفن میرفتم".
اگر کسی شوستاکویچ را از نزدیک میشناخت، فکر میکرد اصلاً کار نمیکند ولی در واقع او تمام روز کارش را در سر تنظیم میکرد و این شاید هفتهها طول میکشید. آنگاه که کار به پایان میرسید، بسیار سریع آن را بر کاغذ میآورد و اگر کسی مزاحم کارش نمیشد بیست تا سی بخش از یک کار را میتوانست در یک روز تحریر کند.
آستروفسکی پیش از نوشتن نتهای موسیقی میبایست کنار پنجره بیایستد و با نگاه به بیرون افکار خویش را متمرکز کند، پس آنگاه شروع به نوشتن میکرد. با بودن کسی در کنارش، اصلاً قادر به ادامه کار نبود.
گوستاو مالر به کنج خویش، به ویلای خود در خارج از شهر پناه میبرد. موقع نوشت موسیقی، تا آنگاه که کارش پایان نمییافت، نه کسی را میدید و نه از خانه خارج میشد.
برای بسیاری از هنرمندان، از جمله جیمز جویس، ژان پل سارتر، ساموئل بکت، استعمال سیگار حین کار از ضرورتها بود. برای عدهای گاه شرابی قرمز، قرصی مسکن، قهوه و یا موادی محرک لازم بود تا بنشینند و بنویسند. بعضیها هر روز ساعتهای مشخصی کار میکردند و ساعت مشخصی میخوردند و مینوشیدند.
مارسل پروست برای نوشتن رمان حجیم "در جستوجوی زمان از دست رفته"، خود را در خانهاش محبوس میکرد، در رختخواب میماند، قهوه مینوشید و مینوشت.
خلاصه اینکه اگر کسی یک بار هم این سئوال برایش پیش آمده که نویسندگان، موزیسینها، نقاشها و دیگر هنرمندان چگونه روزشان را به شب میرسانند، این کتاب یک منبع بسیار جالب و خواندنی است.