گوشوارِ دخترِ ماه در آب
افتاده میرود
دختر مرا از آسمان
آه میکشد.
آه تاب ندارم
تاریکی چشمانش را
و آهش راکه اگر نجنبم
مرا و خوابم را میگیرد.
در مسیرِ خروشانِ رود پس حالا
دستم گره در هر گره آب
در هر افت و خیز رویایم
گه مشت و گاه باز میشود
مشتم تهی آه اما
هر بار غوطه میخورم و نگران
و غبطهآلود به دنبالم
در کف رودخانه چشمِ دخترِ ماه.
باید بگیرمش
تا این خواب هنوز باقی است
تا صبح نشده
تا پیش چشمم هنوز گوشوارش
تا چون دهان من دهانش
از آب هر بار
سر برون میکند و با لبهای کبود
آه میکشد.
آه چه کابوسی
باید بگیرمش از رویا
تا غرق نشدهام هنوز
در کسوفِ این خوابِ مخوف
تا صورتی از دختر ماه هنوز هست
تا او هنوز دارد
برای من و گوشوارش
با لبهای کبود آه میکشد.
/
نیلوفر شیدمهر
ونکوور
روز جهانی زن – هشتم مارس ۲۰۱۸