logo





هوراشیو کیوروگا

« سه نامه ...و یک زیرنویس »

ترجمه علی اصغر راشدان

يکشنبه ۶ اسفند ۱۳۹۶ - ۲۵ فوريه ۲۰۱۸

Aliasghar-Rashedan05.jpg
HORACIO QUIROGA
Three Letters…and a footnote

(31دسامبر1878 – 19فوریه 1937، شاعر، نمایشنامه وداستان کوتاه نویس اهل اروگوئه بود. )

آقا:
من اجازه فرستادن این خطوط را به خود میدهم، امیدوارم آنقدرخوب باشیدکه به نام خودتان چاپش کنید. این خوا هش را به این دلیل از شمامیکنم که میدانم اگرخودم زیرش راامضاء کنم هیچ روزنامه ای چا پش نمی کند. اگرفکرمیکنیدبهتراست، بادادن چند نام وضمیر مذکر برداشتم راکمی اصلاح و درواقع بهترکنید.
کارم طوریست که باید روزانه دومرتبه سواتراموشوم، پنج سال است این سفرراادامه میدهم. هرازگاه، موقع برگشتن همراه چندنفرازدوستان دخترم سفرمیکنم، اماموقع رفتن سرکار، دایم تنهاسفرمیکنم. بیست ساله ام، بالابلند، خیلی ترکه ای نیستم ورویهمرفته خیلی سیه چرده هم نیستم. دهنم اندکی گشاداست، اما توی ذق نمیزند. وجناتم طوریست که چشمهام کوچک نیست. این سیمای بیرونی من است که بافروتنی ارزیابیش کرده ام. همانطورکه مشاهده کرده اید، بااینهمه، برای کمک به خود، نیازمند دانستن عقیده خیلی از مردها هستم - درحقیقت آنقدروسوسه مردهامیشوم که بگویم نیازمند عقیده تمام شانم.
میدانی که شما مردهاعادت داریدقبل ازسوارتراموا شدن، ازپنجره نگاهی سریع به مسافرها بیاندازید. به این صورت، تمام چهره هاراوارسی میکنید،(زنهاراالبته، به خاطر اینکه آنهاتنهاافرادجالبند، برای شما). بعدازاین تشریفات، داخل میشویدو می نشینید.
بسیارخوب، به محظ ترک کردن پیاده رووداخل ترامواشدن یک مردوبررسی کردن داخل، دقیقا میفهمم چه جنم آدمیست، هرگزاشتباه نمی کنم. می فهمم جدی است، یاصرفا وانمود میکندده سنت سرمایه گذاری کندتاسودی راحت دست وپاکند. تفاوت بین آنها که جائی را انتخاب میکنند تاراحت باشندو آنها که ترجیع میدهندجای راحت را به حال خود بگذارندتاکناردختری بنشینندراسریعا تشخیص میدهم.
جای خالی کنارمن اشغال که شد، برپایه نگاه کردن قبلی ازپنجره دقیقا تشخیص میدهم که مردهامتفاوتندوهرجای نیمه جالب هم می نشینند، بعداز نشستن، سرشان رابرمیگردانند که ارزیابی ملایمی ازمابه عمل آورند. سرآخرافرادجسوری هستند که هفت جای خالی را پشت سر می گذارندکه جای خالی ناراحت کننده ی کنارمن راته وسیله نقلیه اشغال کنند. این افراداحتمالا جالب ترینهاوکاملامتضادحالت عادی دخترهائی که تنها سفر میکنند، هستند. به جای بلندشدن وتعارف کردن جای خود، طرف داخل رابه تازه واردوامیگذارم. به سادگی به طرف پنجره میخزم که جای زیادی برای تازه رسیده جسور خالی شود. خیلی ازجای خالی، این جمله ای بی معنیست. هرگزسه چهارم خا لی مانده نیمکت دختر برای همسایه اش کافی نیست. بعدازحرکت وجابه جائی لازم، ناگهان تانقطه ای مغلوب یک بی حرکتی شگفت آورمیشودکه انگارفلج شده. این ظاهر قضیه است، اگر فردی این فلج حرکت راباشک نگاه کند، متوجه میشودبدن مردنجیب به طورنا محسوس وفریبکارانه، درحالیکه عالیجناب حالتی فریبکارانه به نگاه گیجش میدهد، بانقشه ای متمایل باخیال، آرام آرام طرف پائین پنجره وجائی که معمولا دخترهست، می لغزد،(گرچه به دخترنمی نگردو ظاهرادختر برایش جالب نیست).
شیوه این سنخ مردهاازاین قراراست: درتمام مدت پای راست (یاچپ )، در رابطه با نقشه مورداشاره، آهسته خزیدنش رابه پائین ادامه میدهد، آدم میتواندقسم بخوردکه آنها درباره ماه فکر میکنند.
می پذیرم که درتمام مدت درجریان بودن قضیه، خیلی باسررفتن حوصله فاصله دارم. طرف پنجره می خزم و بایک نگاه، حالت دلاورم راارزیابی میکنم، می فهمم فردی شنگول است که بااولین تکان وامیدهد، یاواقعا آدمی به اندازه کافی سمج است که باعث میشود کمی بترسم. می فهمم جوانی بانزاکت است یا فردی هرزه. جنایتکاری سنگدل است یا جیب بری دله دزد. هرزه ای ژیگولوست(هرزه ونه فریبنده فرانسوی)، یا آقائی ترحم انگیز.
درنگاه اول به نظر میرسدتنها یک بچه ممکن است درحالیکه مثل دزدی ماسکی ریاکارانه رو صورتش کشیده، آن طوربرنامه احمقانه لغزیدن پایش رااجراکند. گرچه قضیه کاملاازاین قرارنیست، دختری وجود نداردکه شاهدچنین جریانی بوده باشد. برای هرسنخ متفاوتش، باید آماده دفاعی مخصوص بود. هرازگاه، مخصوصااگرطرف خیلی جوان یا پوششی فقیرانه داشته باشد، خیلی امکان داردجیب برباشد.
شگردهای مردبدون هیچ تفاوتی دنبال میشود. پیش ازهمه، باخشکی ناگهانی وانگار که درباره ماه می اندیشد. قدم بعدی نگاهی است به وجنات ما، با فس فس وآهسته، رو چهره مامتمرکزمیشود. هدف کف پایش، ارزیابی فاصل بین پای خودوپای ماست. بعدازکسب این اطلاعات، مرحله تسخیرآغازمیشود.
فکرمیکنم چندچیزخنده آورترازاین نمایش هم، شما مردها به اجرامی می گذارید. پایتان رابه آرامی پیش می برید وبه نوبت، شست و پاشنه تان را تکان می دهید. به طور بدیهی شما مردها نمیتوانید مضحک بودن قضیه راببینید. این یک بازی قشنگ موش وگربه است، بایک کفش شماره هقت در انتهای دیگرنیمکت. ازطرف دیگر، دربالاونزدیک سقف، یک نیشخند مطبوع چهره ابله(بدون شک به دلیل تحریک)، بیهودگی مقایسه ناپذیرشما مردهارابا دورترین فاصله وهرکاردیگر ی که میکنید، تحمل میکنیم ومی پذیریم.
قبلاگفتم، من از این نمایش حوصله ام سرنرفته بود. سرگرمی من در واقعیت زیرریشه دارد: ازلحظه ای که جناب افسونگرباواقعیتی دقیق، فاصله ای راکه بایدباپایش پوشش میداد، حساب کرد، به ندرت گذاشته که نگاه خیره اش، دوباره روبه پائین پرسه بزند. به محاسبه اش اطمینان داردودوست نداردباتکرارنگاههایش مارابه نگهبانی از خود وادارکند. شماخیلی آشکارمتوجه خواهی شدکه جاذبه برای او وابسته به برقرارکردن تماس است ونه صرفا نگاه کردن.
بسیارخوب، وامابعد: این همجوارخوش برخورد، حدود نیمی ازراه راطی که کرد، من هم همان نمایشی را که او انتظارش را دارد، باهمان فریبکاری وهمان شکل گاوگیجه گرفتگی شروع میکنم،( بگذاربگوئیم عروسک من)، تنها تفاوتش دراین است که حرکت پای من باپای اوفاصله دارد. نه خیلی، چند اینج کافیست.
این یک تهدیددیده شدن است، همجوارم، دررابطه بااین که سرآخر به نقطه محاسبه شده رسیده، خیلی هیجانزده است ودقیقاهیچ چیزرالمس نمی کند. هیچ چیز!کفش شماره هفت او تنهای کامل است. این قضیه برای او خیلی زیاد است. ابتدانگاهی به زمین می اندازد، بعدبه صورت من. فکر من هنوز درفاصله یک هزارمایلی او پرسه میزند. عروسکم رابه بازی میگیرم. طرف شروع میکند به فهمیدن قضیه.
پانزده بارازهفده مرتبه(من بعد ازمدتها تجربه به این کشف رسیده ام)، آقای مردم آزار تسلیم جسارت من میشود. دردوموردباقیمانده، مجبور میشوم به نگاهی اخطار کننده متوسل شوم. لازم نیست این نگاه توام باحالتی ازحس اهانت یاتحقیریاخشم باشد. کافیست درجهت اووبه طرف اووبدون نگاه کردن مستقیم به او، سرت راتکاندهی.
دراین موارد، با مردی که به طور اتفاقی واقعاوعمیقامجذب ماشده، همیشه بهتراست ازردوبدل شدن نگاههااحترازشود. این کارممکن است یک جیب بردله دزدرابدل به یک دزد خطرناک کند. برای فروشنده های فروشگاههاکه ازپولهای زیادنگهبانی میکنند،همچنین زنهای جوان، این واقعیتی کاملا شناخته شده است: پرهیزازخیره شدن به افرادباریک، افرادتیره، افراددارای دهن تنگ و افراددارای چشمهای ریز.
با ارادت: ام.آر.


سرکارخانم عزیز:
عمیقاازمحبتتان متشکرم. باکمال میل زیرمقاله پراحساس شمارابه همان نحو که خواسته اید، امضاء میکنم، به علاوه، این مقاله خیلی برای من جالب بودو صادقانه به عنوان شریک شما، مشتاقم جواب شمارابه پرسشهای زیربدانم: درورای هفده موضوع خاص مورد اشاره شما، هرگزاحساس کمترین علاقه ای نسبت به بعضی ازهمجوار هایتان، اعم ازبلندیاکوتاه، بلوندیاتیره، چاق یالاغر، کرده اید؟هرگزحس مبهمی درمورد کنارگذاشتن مخالفت ودردسرآفرینی پایتان درخود داشته اید؟»
اچ. کیو.


آقا:
صادقانه بگویم، بله، یک باردرزندگیم حس کردم درموردفردی این الگو راکناربگذارم، یا دقیقا بگویم، پای من تهی از آن نیروی مورداشاره شماشد. آن شخص شما بودید، اما شماحس استفاده ازاین فرصت رانداشتید....




نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد