logo





مرگ ماه » *

ترجمه : حسن عزیزی

يکشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۶ - ۱۸ فوريه ۲۰۱۸

محمود درويش



در سینه اش گلِ نیلوفری یافتند...
و قرص ماهی...
بر تخته سنگی افتاده بود... و مرده .
در جیب اش چند سکه یا فتند. ..
قوطی کبریتی، و برگه ی اجازه ی سفر ...
و بر بازوان زیبا یش ، نقش ونگاری .

******
مادر او را بوسید...و سالی بر او گریست .
از آن پس ، تمشکی در چشمانش روئید ..
و همه جا را تاریکی گرفت .

******
برادرجوان اش را ،
که در بازار شهر، به دنبالِ کار بود ،
گرفتند ...
چون برگه ی اجازه ی سفر نداشت ...
در خیابان ، تابوت حمل می کرد ...
و جعبه های دگر.

*******
آه ! ای کودکان میهن من...
این چنین بود ٌ مرگ ٌ ماه .

----------------------------------------
* - زیرعنوان ٌ القتیل رقم 48 ٌاز مجموعه ی شعر ٌ ازهارالدم ٌ آمده.



نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد