logo





ع. شهبازی

تحلیل و بررسی یک اثر

تابلوی نقاشی " سیاهکل " اثر بیژن جزنی

سه شنبه ۲۴ بهمن ۱۳۹۶ - ۱۳ فوريه ۲۰۱۸

فرم اغراق شده ی اندام گوزن بسيار استوار و با خطوط شكسته و مقطع ترسيم شده و همچنين در رنگبندي ها و قلمگيرى سعى شده پيكر گوزن به تنه ى درختان جنگلى شبيه شود تا اينگونه استواری و استحكام بيشتر گوزن را نمايش دهد و عزم او را در راهى كه برگزيده به تصوير كشد. در رنگ گذارى تابلوى سياهكل به نكته ى جالبى ميتوان اشاره كرد كه اثر را به دو پلان مجزا در پس زمينه و پيش زمينه تقسيم مي كند. جداى اينكه با تاثير از آثار نقاشی ايرانى و متاثران غربي از آن سبك نقاشي، مانند هنری ماتيس، بيژن جزنى به استفاده از رنگهاى تخت در شخصيت و عدم استفاده از پرسپكتيو روى آورده تا بتواند در يك نظر كوتاه و ساده مخاطب را با خود درگير كند و پيام تابلو را بي هيچ پرده پوشى به وى انتقال دهد.
"در کشوری که همه ی درهای دموکراسی بسته می شود و همه ی راه های آزادی مسدود می گردد، اسلحه زبان به سسخن می گشايد"
بیژن جزنی ، دفاعیه در بيدادگاه نظام پهلوی


********************
شاید بسیاری ندانند که کارل مارکس غول اندیشه فلسفی و سیاسی در نوجوانی اشعار پرشور عاشقانه ای نیز سروده است. هرچند که خود بعدها آن سروده ها را به عنوان شعر رد کرد و از سرودن شعر دست کشید. با اينهمه، ذوق و خلاقیت ادبيش در نثر آثار فلسفی و سیاسی اش به خوبی نمود پیدا کرد، تا آنجا که می توان از " هجدهم برومر لویی بناپارت" به عنوان یک اثر شاخص تاریخی در ادبیات هم یاد کرد. یا رهبران انقلابی بزرگی مانند مائو تسه_تونگ رهبر انقلاب خلق چین و هوشی مین رهبر فقيد استقلال ویتنام که ذوق و قریحه ی ادبی داشتند و اشعار بسیار زیبا و پرشوری در وصف عشق و آزادی و انسانیت سروده اند. پرداختن به هنر و ادبیات از سوی رهبران و مبارزان انقلابی، شاید از منظر عموم کمی دور از ذهن به نظر رسد، اما این موضوع همانقدر طبیعی ست که یک هنرمند یا نویسنده، بیرون از محیطه حرفه اش، فعالیت اجتماعی و سیاسی نیز داشته باشد.در پس ظاهر خشک و سیاسی آن مردان و زنان رزمنده، روح لطیف انسانی آرمانگرا نهفته است که آرمان های والای انسانی اش جز از برای رسیدن به رهایی همان روح لطیف هنرپرداز و عاشق نيست.

تابلوی نقاشی " سیاهکل " اثر بیژن جزنی، روشنفکر مارکسيست انقلابی و از بنیانگذاران سازمان چریک های فدایی خلق، گویای همین ادعاست.

جزنی تابلوی سیاهکل را در سال ۱۳۵۰ در زندان عشرت آباد به تصویر کشید. اثری شگفت انگیز از یک مبارز انقلابی که مورد بی مهری اهالی هنر قرار گرفت و کمتر به آن پرداخته شده است. به گمان نگارنده ی این سطور ، این اثر را بدليل جزئیات نمادین، رنگ پردازی های دقیق و هوشمندانه، خلاقیت و ترکیب بندی درست و منسجم، می توان یکی از آثار ارزشمند نقاشی معاصر ایران قلمداد کرد. در خصوص این اثر باید پیش از هرگونه اظهار نظر کارشناسانه در زمینه ی زیبایی شناسی، علاوه بر در نظر داشتن شرایط ویژه خالق اثر و موقعیتی که این اثر در آن خلق شده است_ یعنی شرایط زندان_ باید زمینه های تاریخی آن را بررسی کرد. بدون در نظر گرفتن شرایط اجتماعی، سیاسی، اقتصادی هر عصر تاریخی، نمیتوان در خصوص یک اثر هنری تحلیل درستی بدست آورد و آن را مورد قضاوت قرارداد. چرا که هنرمند و اثرش محصول شرایط ویژه دوران خویش است و تحولات اجتماعی هر دوران در آثار هنرمندان آن دوره نمود پیدا میکند. تاریخ هنر جهان همانا تاریخ تحولات اجتماعی جهان است. بنابرین آنچه حقیقت دارد، نه تاریخ هنر، بلکه تاریخ اجتماعی هنر است . با در نظر داشتن این نکته، ابتدا به زمینه های تاریخی اثر می پردازم و سپس به تحلیل ساختار زيباشناسانه ی آن خواهم پرداخت.

بدون شک قیام سیاهکل را میتوان یکی از وقايع مهم و بزرگ تاریخ ایران_و از مهمترین آنها_ پس از انقلاب مشروطه به حساب آورد. واقعه ی سیاهکل بزرگترین رویداد سیاسی اجتماعی ایران پس از کودتای ۲۸ مرداد بود که ناگهان شک بزرگی را به تمام لایه های جامعه و ساختار سیاسی حاکمیت وارد کرد. از اینجا بود که برای نخستین بار آن چهره ی قدیس وار و توهم تسخيرناپذيري رژیم پهلوی در چشم توده های محروم درهم شکسته شد. این نخستین باری بود که تئوری به عمل تبدیل شد و پرکسيس یعنی تمام آنچه که مارکس و انگلس برآن تاکید داشتند اتفاق افتاد و به سرعت در میان لایه های اجتماعی رسوخ کرد. یکبار دیگر تز مشهور مارکس در گوش روشنفکران خواب زده ی نهيليست و چپ های فوئرباخى همچون سیلى محکمی فرود آمد : " فیلسوفان جهان را به شیوه های گوناگون فقط تفسیر کرده اند، نکته بر سر تغییر آن است ! " . و روح این ضرورت تغییر را دليران حماسه ی سیاهکل دریافتند. آنجا که بیژن جزنی در بيدادگاه نظامی در دفاع از آرمان هایش و دفاع از ضرورت مبارزه مسلحانه چنین گفت : " در کشوری که تمام درهای دموکراسی بسته می شود و تمام راه های آزادی مسدود می گردد، اسلحه زبان به سخن می گشاید ! " این سخن یادآور نکته ای بود که مارکس در نقد فلسفه حق هگل به آن اشاره کرده بود : " البته سلاح نقد نمی تواند جای انتقاد با اسلحه را بگیرد. قدرت مادّی را باید با نیروی مادّی سرنگون کرد. اما نظریه نیز همین که توده ها را فرا گیرد به نیروی مادّی تبدیل می شود. نظریه زمانی توده ها را فراخواهد گرفت که به دل توده ها بنشیند و زمانی به دل توده ها خواهد نشست که رادیکال باشد. رادیکال بودن یعنی به ریشه ی قضایا پی بردن. اما برای انسان، ریشه چیزی نیست جز خود انسان . " و چریک های فدایی خلق این مهم را به درستی دریافتند و به ریشه ها دست بردند. حماسه سیاهکل نه یک جنون جوانی ، نه یک حرکت خام هیجانی و ماجراجویانه ، که انفجار یک بغض صدساله بود. ترکیدن بغض سالها سرکوب و تحقیر و زندان و شکنجه و تحریم توده های زحمتکش و روشنفکران حقیقی جامعه بود. وقتی فقر و فحشا و بی سوادی و اعتیاد و بی خانمانی و تضاد آشکار طبقاتی از سر و روی جامعه می بارید و شاه عاری از مهر در کاخ های مجللش از استعمارگران و سرمایه داران فربه جهانی به صرف خون و گوشت توده ها پذیرایی می کرد و مشت مشت خاک و مال این سرزمین را در سینی های زراندود پیشکش اربابان زمین می کرد. واقعه ی سیاهکل صدای بیداری جنگل بود که در آسمان خواب آلود شهرها طنین انداز شد و خواب صدساله ی شهر را در هم شکست.

در شامگاه جمعه نوزدهم بهمن ۱۳۴۹ ، پانزده مبارز راه آزادی، پانزده چریک فدایی خلق، برای آزادسازی یکی از يارانشان به پاسگاه ژاندارمری سیاهکل یورش می برند. این اولین اقدام مسلحانه بر ضد رژیم سلطنت پهلوی دوم بود. اگر چه این حرکت همانجا با ورود یگان های نظامی و تارومار کردن چریک ها به پایان رسید و به ظاهر شکست خورد، ( تعدادی از چریک ها طی عملیات زد و خورد کشته شدند و عده ای هم بعدتر به جوخه اعدام سپرده شدند ) ، اما حماسه سياهكل و تصرف پاسگاه ژاندارمرى آن توسط چريكها نخستين بارقه هاى اميد را در دل طيف جوانان مبارز و روشنفكرهاى آن زمان شعله ور ساخت و راه نوينى در مبارزه عليه امپرياليسم و استبداد داخلى گشود. از این رو این واقعه علی رغم شکست موقعیتی ، از اهمیت بسیار ویژه ای در مسیر راه آینده انقلاب برخوردار بود.

با این مقدمه حال می توان به تابلوی سیاهکل نگاهی دوباره کرد و به بررسی محتوایی و زیباشناسه آن پرداخت .



ابتدا باید گفت از سرنوشت این اثر اطلاع دقیقی در دست نیست، محل نگهداری آن و اینکه آیا هنوز وجود دارد یا نابود شده است، تا به امروز معلوم نشده است! تابلو یک مستطیل عمودی حدودا پنجاه در هفتاد است و آنچه در اولین نگاه به چشم می آید شمایل گوزني است در هیبت انسانی که در زمینه ای تاریک در حال دویدن و فریاد کشیدن است. چرا گوزن؟ گوزن سمبل چریک های فدایی بود ، نمادی از زیبایی طبیعت و شور رهایی و آزادی که همواره در معرض تهدید شکارچی و حیوانات درنده قرار دارد. شاخ های گوزن در حین فرار از دست شکارچی همواره در میان انبوه شاخه های درختان گیر می کند و شاخه های درختان جنگل همچون بندهای اسارت ، دامی برای گوزن محسوب می شود که باید با تلاش و تقلای فراوان از آن بگریزد. این اتفاق برای آهو هرگز رخ نمی دهد! شاید یکی از علت های انتخاب گوزن به عنوان سمبل مبارزه برای رهایی همین باشد.

در پس زمینه ی تابلو فضای تيره و مبهمی مشاهده می شود كه محتوای کلی اثر در آنجا شکل می گیرد. دامون ( جنگلى انبوه كه نور خورشيد به درستى به زمين آن نميرسد ) با علفهايى هرز و خشك و يك لاشه خوار و يك گاو که در شمایل موجوداتی پلید و سمبل بدوی بودن، محو و بی ریخت ترسيم شده اند. لکه سیاهی که ماه را پوشانده و سبب تاریکی جنگل شده اما هاله نور خفيفى در اطراف ماه دیده می شود و خفاش هایی که همچون مزدوران سیاهی در فضا جولان می دهند، تصويرگر فضايى رعب انگیزی ست که گوزن را احاطه کرده اند و او ناگزیر است که با اهریمنان پیرامونش برای آزادی خویش بجنگد. گوزن طبیعت درنده ای ندارد _ یعنی فاقد خوی وحشی گری و چنگان و دندان های درنده است_ از اینرو به ناچار در برابر دشمنان درنده و مسلح خویش شمشیر کشیده است و حتی بر خلاف واقعیت طبیعی گوزن می بینیم که دندان های برنده ای براش ترسیم شده ! این تعبیر همان ضرورت مبارزه مسلحانه نزد جزنی بود. ترکیب بندی و تضاد هوشمندانه ی رنگ های گرم و خیره کننده ی اندام گوزن با رنگ های سرد و تاریک زمینه تداعی کننده ی صحنه ی نبردی ست میان خیر و شر.

عنصری مانند لاشخور می تواند نمايشگر استبداد باشد و خفاش ها به عنوان مزدوران آن باشند. و گاو كه در برابر گوزن و در پائين زمينه ى اثر كشيده شده است عنصرى است كه خشونت، استثمار و پوسیده گی را توامان منتقل ميكند، از همينرو است كه نقش گاو از تمامى نقوش پس زمينه محوتر و بدوي تر ترسيم شده است.

گوزن شمشیری در دست چپش دارد و تيغه ى شمشير از ميان خفاشها عبور كرده و در دل تيرگى ( جهل ) فرود آمده است و بر کف دست راستش که بالا برده است چشمی نورانی ( آگاهی ) قرار دارد که با این نور راه تاریک پیش رو را روشن می سازد.

نقطه اتکای تابلو چشمان زیبای گوزن است که نگاه مخاطب را به مرکز اثر خیره می کند. چشم زیبا و اغراق شده اي که نقاش از طریق آن می خواهد زیبایی روح آرمان اش را نمایش دهد : چشم ها دریچه های روح اند. این چشم که با رنگ پس زمینه ادغام شده است در تقابل و قرینه ی چشمی ست که در کف دست اوست و نور و روشنایی دارد. چشم زیبای گوزن که در زمینه ی تاریک و مبهم جنگل قرار دارد، چشم فیزیکی گوزن است، چشمی ست که واقعیت ها را دیده و گوزن را آزرده کرده است. در مقابل چشمی قرار دارد که جزئی از اندام او محسوب نمی شود و واقعيت فیزیکی ندارد اما به عنوان حقیقت در دستانش پدیدار گشته. این همان چشمى ست که حقیقت را یافته و می خواهد با پرتوی دانش اش راه تیره و مه آلود جنگل سياه را روشن کند.

فرم اغراق شده ی اندام گوزن بسيار استوار و با خطوط شكسته و مقطع ترسيم شده و همچنين در رنگبندي ها و قلمگيرى سعى شده پيكر گوزن به تنه ى درختان جنگلى شبيه شود تا اينگونه استواری و استحكام بيشتر گوزن را نمايش دهد و عزم او را در راهى كه برگزيده به تصوير كشد. در رنگ گذارى تابلوى سياهكل به نكته ى جالبى ميتوان اشاره كرد كه اثر را به دو پلان مجزا در پس زمينه و پيش زمينه تقسيم مي كند. جداى اينكه با تاثير از آثار نقاشی ايرانى و متاثران غربي از آن سبك نقاشي، مانند هنری ماتيس، بيژن جزنى به استفاده از رنگهاى تخت در شخصيت و عدم استفاده از پرسپكتيو روى آورده تا بتواند در يك نظر كوتاه و ساده مخاطب را با خود درگير كند و پيام تابلو را بي هيچ پرده پوشى به وى انتقال دهد. محتوای اثر رئالیستی است اما جزنی بر خلاف بسیاری از هنرمندان انقلابی آن زمان که به پیروی از مکتب رئالیسم شوروی می پرداختند نه به شیوه ی رئالیسم سوسیالیستی رایج آن دروه بلکه به سبکی آزاد تر و مدرن تر برای انتقال عواطف و اندیشه هایش روی آورد. این اثر بیشتر از آنکه اثری رئالیستی باشد اثری سمبولیک است که به شیوه ی اکسپرسیونیست های آلمانی پس از جنگ دوم جهانی نظیر مکس بکمان اجرا شده است. با اینهمه در کار جزنی آنچه بیشتر از هر جنبه ای حائز اهمیت است، خلاقیت و شیوه ی اجرای کودکانه و قلم گذاری های راحت ( در قید آموزه های آکادمیک نبودن ) آن است. خلاق ترین نقاشان کودکان اند، و به تعبیری حتی بهترین سوررئالیست ها! کودکان نگاه پرسش گرانه تر و جستجوگرتري به طبیعت دارند. نقاشی کودکان بازتاب عینی واقعیت نیست بلکه آنها رابطه ی خویش را با طبیعت به تصویر می کشند. درست آنچه که پیکاسو می خواست باشد و ون گوگ آن را جستجو می کرد !

چراغی به دستی و دستی به دشنه. دانش و آگاهی در یک دست و سلاحی در دست دیگر. آلترناتیو حقیقی تاریخ آنچنان که مارکس می گفت و آنچنان که لنین آن را نشان داد ! این قرینه گی تئوری و عمل در فیگور گوزن بخوبی ترسیم شده و از نظر بصری هم موجب ایجاد توازن و ايستايى شده است و ساختار ترکیب بندی و جزئیات را با وجود تضادهايشان به یکدیگر پیوند داده و اثر را محکم کرده است . دستان باز گوزن شکلی از تصليب را تداعی می کند، اما کاملا در تضاد با آن قرار گرفته. دستان مسیح گوزن آزاد است و بجای آنکه روی صلیب در اسارت و سکوت جان دهد ، نعره برداشته و به سوى سیاهی یورش می برد تا در راه آزادی اش بمیرد. و به جای خاربوته گل، دو شاخ عظیم بر سر دارد براي گسستن بندها و شاخه های اسارت و شکستن طلسم تاريکي.

به رغم اندیشه ها و مشی سیاسی جزنی، تابلوی سیاهکل برخلاف برخی از آثار نقاشان بزرگ سوسیالیست جهان دچار شعارزدگی نیست. هیچ نشانی از وابستگی سیاسی به یک حزب خاص در اثر مشاهده نمی شود، و این نشان از تیزهوشی و درک شرایط موجود و مطالعه و فهم درست هنری او داشت. البته باید عامل موقعیت را هم در نظر داشت. اینکه بتوان در زندان اثری خلق کرد که شیره ی اندیشه ها و احساسات آدمی باشد اما در عین حال مستقیما حرف سیاسی نزده باشد تنها از یک ذهن خلاق برمي آید. درک درست جزنی از هنر اين بود که هنرمند بیانیه ی سیاسی صادر نمی کند و هنر بازتاب عینی واقعیت نیست، بلکه با مشاهده و درک واقعیت عینی، در رابطه ي خود با واقعیت، آن را دگرگون می سازد.

برخی نظرات تاکید جزنی را بر نرينه گی گوزن مورد نکوهش قرار داده اند و آن را به مردسالاری تعبیر کرده اند. چنین اظهار نظرهایی نشان از عدم شناخت از شخصیت خالق اثر و اندیشه هایش و آنچه اثر به آن اشاره می کند ، دارد. در واقع این تاکید بر نرينه گی به دو دلیل صورت گرفته است . جزنی با تاثیر از هنر پیکرتراشی یونان باستان عظمت و زیبایی اندام مردانه را به عنوان سمبل قدرت در نظر گرفته که به دليران حماسه سیاهکل اشاره می کند و جزنی از این طریق به یاران شهیدش ادای احترام می کند. به هر روی استفاده از فیگور مردانه به هیچ وجه بیانگر زن ستیزی و مردسالاری نیست، همانطور که ترسیم اندام زیبای زنانه نمی تواند به مفهوم زن سالاری و مرد ستیزی باشد! برای رد کردن این انتقادها باید به اثر دیگری از او ارجاع داده شود. جایی که جزنی آهو و بچه آهویی را در کمال زیبایی و لطافت به تصویر کشیده که نماد شکوه زنانه و زیبایی و عظمت روح مادرانه است.

بیژن جزنی سرانجام پس از سالها تحمل زندان و شکنجه در سحرگاه بیست و نه فروردین ۱۳۵۴ به همراه شش تن از یاران فدایی اش در پشت تپه های اوین به دست مزدوران پهلوی تیرباران شد.

ع. شهبازی ، ۱۹ بهمن ۱۳۹۶.



نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد