* کارگران هِپکو دیروز شعار می دادند: «مرگ بر کارگر، درود بر ستمگر!»
*تاریخ در مراحل گُذار یعنی در مراحلی که «رژیم فعلی» و «رژیم آتی» در حالِ جابجایی اند – پُر است از پاردوکسِ طنزِ؛ و تاریخ به مرز پارادوکس که می رسد معنایی ندارد جز اینکه عنقریب: «انقلابی در راه است.»
*پارادوکس یعنی اینکه (در روز نهم دیماه)، «آب هویج- بستنی فروشی» در میدان انقلاب وقتی مردم شعار می دهند: «اِی رهبر آزاده- دزدی چرا آزاده؟» از روی سادگی و جوگیر شدن و کمی کسادی، سرش را از دکه اش بیرون آورد و داد زد: ای رهبر آزاده... و وقتی یک فروند لباس شخصی در حومه دکه اش دید- مجبور شد به سر دادنِ شعارِ: «ای رهبر آزاده، مخلوط می خوای یا ساده؟»
*«تیمور لنگ» ماهی یک روز با لباس مُبَدل در میان مردم می رفت تا عُمرِ دولت اش را حساب کند. شبی در مغازه کله پزی در حالی که پاچه و مغز به نیش می کشید از کله پز پرسید: «دخل ات بیشتر از پاچه است یا مغز؟ کله پز گفت: دخل ام بیشتر از پاچه است؛ چون دوام دولتِ تیمور به کلهِ بی مغز است!»
*پارادوکسِ عصرِ «فردوسی» وقتی رُخ نمود که «سلطان محمود» خُلفِ وعده نمود و به جای زَر، عَرعَری ساز نمود و فردوسی در جواب او بگفت: «جهنم آن روز که در سایهِ شاهانِ وطن/ عَرعَری را بنمایند چو آوازِ عَدَن !»
*« پارادوکس تاریخ» آن است که «خدای را عَز وُ وَجَل که طاعت اَش مزید گریه و به شُکر اندرش مفرح درد، هر نفسی که فرو می رود بر نیایَد و هر خدایی که بر می آید، شیطانی بجُنبانَد ...!
*گویا همین امروز، وقتی که شبنم خُردی بر خواب نسترن نشسته بود و «اوین» و «گوهر دشت» در عزا و دلهره می تپید، چند تن از قفسِ کبوترانِ سر بریده گریختند و خبر از «آزادی» آوردند!