logo





خوان یغما*

چهار شنبه ۴ بهمن ۱۳۹۶ - ۲۴ ژانويه ۲۰۱۸

محمد بینش (م ــ زیبا روز )

bineshe-zibarouz3-s.jpg
"آه ! فرزندم کو؟
رفته بود او سر بام
تا که معنای عدالت را
در گوش فلک
از جگر بندش فریاد کند ..."

***

نه صدایی برشد ،
نه ندا باز آمد ...

***

" نیمی از شب سر شد ...
نکند آتش ِ تیری به سر ِ چلۀ شب
پارۀ جانم را
از سر ِ بام به زیر افکنده ست ...؟
یا دهانش را ..
وای ...
دست یغماگری آلوده
به خاک آکنده ست
نکند نارک ِ اندام ِ گلش
خوان ِ یغما شده است ...
وای من ، دختر من !
عطر پیراهن ِ جانش این جاست
پرتو روح و روانش اینجاست ... "

***

این چنین مویه کنان
مادری دل نگران
شکوۀ نامدن ِ دختر را
با خدایش می گفت ...
وآسمان از دهن ِ منتظر ِ پنجره ها
ناله را می بلعید،
باز غلطی می زد
در کف ِ تیرۀ ابری خونین
سوی دیگر می خفت ...
ابر، آشفتۀ بغضی سنگین
زیر لب می غرّید:
"گوش فرسوده ات از ناله پر است
سینه اما خالی ست ...
بر من آسوده بخواب !
کوه ها تا باقی ست،
رود ها تا جاری ست ،
وآفتابت همه از شرق برون آرد سر،
بی خیال از همه کس،
بر من آسوده بخواب !
از قیامت اثری پیدا نیست ..."

***

مادر اما به اتاقش تنها
از درون می لرزد
نه توانش در پای
بر سر ِ بام کشد
نه قرارش در دل
نفسی خواب شود
چشم بر در، دست بر سر زده است ...
لب گزان،
کف به دهان
دست ِ فرسوده به دامان ِ امامان زده است ...
"وای من
دختر من !"

در و دیوار ِ اتاق
بر سرش می کوبند:
"وای من ، دختر من !"
ابر ها بغض فرو خورده و دم کرده به سوگ
بر سر پنجره اش می مویند :
"وای من دختر من !"
بوم ِ شب
خامش و تفسیده و تار،
کرده چنگال به سینه
نفسش می فشرد...
پیر زن ، تافته دل از خفقان
دست ِ فرسوده به دامان امامان زده است :
"وای من ،
دختر من ،
خوان ِ یغما شده است ... "

محمد بینش (م ــ زیبا روز )


خوانش شعر وتدوین اثر بهمن شریف :

https://www.youtube.com/watch?v=wKds2BTgG6Y

* خوان یغما، سفره ای ست که مردم کریم بگسترانند و صلای عام در دهند...... اما مگر دختران زندانی محکوم به اعدام را در این جمهوری چون سفره ای لذیذ ،پای شهوت پاسدارانش نمی گسترانند؟ و در پی بهانه ای برای اجرای حکم نمی گردند ؟

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد