هفته پیش بین این دو رفیق که سالهای طولانی، جان بهکف در نبردی خونین شانه بشانه با یکدیگر بارها بر مرگ پای نهاده بودند، بحثی درگرفت که صرف نظر از محتوی بحث و اینکه ما کدام نظر را بپذیریم، از نظر متد و فضای حاکم بر آن بسیار مسموم، غیر رفیقانه، حذفی، وباهمان جو افتراق و انفراد هرچه بیشتر و بهغایت کهنه که امروز هر رهپوی فعال یا خسته چپ ناظر نتایج درناک آن میباشد، بودیم .
بحث ها در سایت عصر نو و اخبار روز منتشر گردید و در دسترس همگان برای مطالعه و قضاوت. زمانی دور این شیوه بحث و جدل بر فضای مبارزات ایدئولوژیک تمام جنبش چپ در جهان غلبه ای مسموم داشت و خود "استاد و مرشد بی چون و چرا" لــــــــــنین کــــــبیر، از واضعان آن بود و با قدرت گیریء بلشویکها در کشوری در ابعاد قاره ای و بههمراه احزاب کمونیست ذوب در "ولایت مسکو" و بهویژه استالین کـــــبیر! به شیوه غالب بر جهان چپ فراروئید. اگر رفیقی خدای نکرده، زبانم لال جرئت میکرد که بهیکی از فاکتورهای حتی نیمه اصلی نظرات لنین و یا بعدها استالین انتقادی نماید، به القاب اپورتونیسم، متزلزل، میان دوصندلی نشسته، نماد پنهان یا آشکار بورژوازی در صفوف آهــــــــــــــــــنین پرولتاریا، خائن و... .محکوم و اخراج میشد. و اگر دوباره هم توبه میکرد و باز میگشت، برای همیشه این گناه در پیشینهی او ثبت و ظرفیت ماخذه و تحقیر خود را حفظ میکرد. کمتر رفیقی میشناسید که این بلا را خود و یا یکی از همراهانش در صفوف چپ تجربه نکرده باشد.
اکنون آن پیغمبر اولیالعزم و خاتم انبیاء بعد از شکست وحشتبار "سوسیالیزم واقعا ناموجود" و بعد از آنکه مردم بر مجسمه های آنها .... پای کوبیدند، بختش برگشته تا جائیکه نفی تمام نظرات او و حمله به هر "مخا لفی" بهعنوان استالینست و ... مد روز شده و کم کم در زبان افواه هم راه پیدا کرده است. آن زمان اگر کسی مثلا در درستی تاکتیک و یا بدتر از آن استراتژی اکتبر و تزهای آوریل و دور زدن مجلس موسسان از طرف بلشویکها، چون و چرا میکرد، خونش واجب بود، و همه ما ها رگهای گردنمان بعنوان " دفاع از اورتودوکسی " انقلاب و سنگر ایدئولوژیک آن گره میشد. و حالا بهنظر میرسد "سوسیالیسم مارکسی" بههمین جایگاه خداگونه ارتقاء یافته و میتواند چون شمشیری به قلع وقمع منحرفین بپردازد. خارج از جایگاه بلند مارکس در گشودن پنچره هائی بزرگ و تعیین کننده و ماندگار از روشنائی بهروی مسیر جستجوی سعادت انسانی و اکثریت ستمدیدگان، اما فرا رویاندن او و هر متفکر بزرگ و رشگ برانگیز دیگری به جایگاه خاتمالنبیین و مرشد اول و آخر، روشن است بهکجا ره خواهد سپرد .
خوشبختی مارکس و تمام آرمان گرایان شاید آناست که مارکس هرگز در شرایط تاریخی قرار نگرفت که در راس یک دولت پیروز بههر نامی قرار گیرد و گرنه معلوم نبود که بعد از گذشت چند سال و یا دهه ای، ممکن بود به سر نوشت ادامه دهندگان راه خویش ــ در واقعیت و ظرف تاریخ و آنچه اتفاق افتاد ــ دچار نگردد. و مارکس زدائی از ساحت خدشه ناپذیر طرفداران سوسیا لیسم لابد غیر مارکسی در دستور کار بسیاری از ما قرار نگیرد. ۷۲ روز کمون پاریس در شرایط جنگی، محاصره و پدیدار شدن چیزی که نمیتوان با تجربیا ت امروز و بیش از ۷۲ ســـــال، تجربه سوسیا لیسم حزب ــ دولت و یکی از ٰخونخوار ترین دسپوتیسم های تاریخ بشریژ که بهتر است آنرا حکومت ک.گ.ب بنامیم،آنرا اینچنین مطلق و غیر قابل بحث و گفتگو قرار دهد. از کجا معلوم که اگر کمون پاریس میماند و مستقر میشدو تلاش میکرد سازمان اقتصادی ـاجتماعی را آرایش دهد، ره به کجا میبرد؟ اهمیت آن اولین تجربه عظیم، ودرسها و پرتو افکنی های آن بر قوام راه حلهای تاریخی و رهگشای زحمتکشان نمیتواند بهمعنای استخراج چنین نتایج و دگمهای بی چون و چرا باشد که رفقای عزیز ما که جزئی از ذخیره امید بسیاری هستند، اینچنین هرکدام از آنان با شلاق آن بر صورت دیگران و آنان که از منظری دیگر بدان حادثه، هرچند عظیم تاریخی مینگرند، بنوازند. این بهمعنای آن نیست که هر رفیقی نباید بر نظراتش پا فشاری نماید و یا آنان را بهمزایده بگذارد. دفاع سرسختانه از نظرات و برنامه و مصوبات هر تشکیلاتی از واجبات هر مبارزه و سازمان جدی و قابل اتکائی است،اما توسل به شیوه های کهنه که باید به همان تاریخ و تئوری و عمل سوسیالیسم های دسپوتیسمی سپرده شود، نه تنها قابل پذیرش نیست، بلکه نومید کننده و بازگشت به آن روشهای دردناک و گریه آور است. نگاه کنیم مثلا به بحث های رفیق حمید مومنی با مصطفی شعاعیان و یا بحث تقی شهرام با سازمان فدائی و ... و تازه ترین آنها بحث های انشعاب خود رفقای راه کارگر و یا جدائی های ـــ حزب کمونیست ـــ .
کی و چگونه باید این روشهای کهنه، عقیم، نومید کننده، صفوف مارا ترک کند؟ آیا نمیشد که رفیق ایزدی در مقاله ای خواهان تو ضیح بیشتر قعطنامه منتشره "هیئت اجرائی" شود؟ و از رفقای راه کارگر بخواهد که ابهامات او را که ممکن است ابهام دیگران هم باشد، روشن کنند و یا حتی بعد از مطلب ایزدی با همان روح مذموم، رفیق روبن پاسخی دوستانه تر و توضیحی اقناعی روبروی او و بقیه علاقمندان بگذارد و ان بولدوزر کهنه را { به قول یکی از نزدیک ترین رفقای خودشان در بحثی خصوصی با من } بهحرکت در نیاورد؟ رفقا اجازه بدهید بر این چنین خسرانی آنهم از طرف چنین رفقائی که یادگاران قابل افتخار آن قافله خونین و امروز هزار تکه شده، هستند، گریه کنم .