logo





آهای! ای ويروسيان!

دوشنبه ۱ آبان ۱۳۹۶ - ۲۳ اکتبر ۲۰۱۷

سيروس"قاسم" سيف

seif.jpg
ارجاع اين متن به عناصر " مفيد و مضر" ی است که هر از گاهی در تاريخ در هم پيچيده شده و پر پيچ خم ايران ، حاضر و غايب می شده اند و دانستن و شناختن آن عناصر تاريخی به ما کمک می کند که در اکنون و آينده ناظر بر چنين حضور وغيبت هائی باشيم و دلايل حضور و غيبت های هر از گاهی آنها را بکاويم تا در تکانه های بعدی و جا به جائی قدرت ها، وقتی آن عناصر از گسل های تاريخی بيرون می زنند، غافلگير نشويم، بلکه از پيش، هستی و منش تاريخی آنها را رسد کرده باشيم و به عناصر مفيد، خوش آمد بگوئيم و جلوی عناصر مضر را ببنديم و از عملکرد های مخرب و پيچيده ی آنها جلوگيری کنيم .
سخنانی که در پی خواهد آمد، اظهار نظر، اقامه ی دعوا ، دادگاه و يا حکمی از پيش صادر شده در باره ی نظام، دولت ، حزب، جناح ، سازمان، گروه و يا اشخاص حقيقی نيست؛ بلکه، روی سخن اين مطلب با تاريخ است ؛ با تاريخ خودمان؛ با خودمان؛ با آن ويروس تاريخی ای که به جانمان افتاده است. منظور از "شما" يان، همان "آنها"ی تاريخی؛ يعنی همان ويروسی های خودمان هستند؛ همان ويروس هائی که می تواند در"من" تاريخی من و شما هم نفوذ کرده و ويروسی مان کرده باشند! به آن اميد که از "آنها " نباشيم و اگر هستيم، به خود آئيم و هم زمان و يا قبل از اصلاح ديگران، در اصلاح "خويشتن تاريخی و اکنون" خويش بکوشيم!
........................................................
آهای! ای ويروسيان!
ای! خوش کلامان بد عمل!
ای ! پيچيده شدگان در زرورق های چشم نواز!
ای شمايان!
ای شمايانی که خودتان را در پس کلمات ومفاهيم روز پسند، پنهان کرده ايد و خوب می دانيد که به "گوهر" ، هيچکدام از آنها نيستيد!
آهای!:
دزدان!
دلالان!
بساز بفروشان علم وهنر و دين!
ای! شمايانی که از چشم و گوش و زبان و عقل و انديشه و عواطف خودتان می دزديد و پنهان می کنيد در "خود"هاتان؛ با اين هدف که در فرصتی، باز از خودها تان بدزديد و و باز پنهان کنيد در خود هاتان!
آهای! شمايانی که با گوش هاتان عليه چشم هاتان توطئه می کنيد و با چشم هايتان عليه گوش هاتان! در هر سازمان و انجمن و کانون و حزب و دسته ای که باشيد، کارتان توطئه است!
در داستان توطئه ی تبعيد شدنمان از بهشت، عوام فريبی می کنيد و می گوئيد که کار، کار شيطان بوده است. در حالی که به استناد به همان گفته های خودتان، شيطان و آدم و حوا و بهشت و درخت سيب و يا خوشه ی گندم، همه آفريده های خداوند بوده اند و خداوندی که بدون مشيت او برگی از درخت نمی افتد؛ آنوقت، آفريده ای مثل شيطان کجا می توانست داستان آفرينشی را که آغاز و پايانش بهشت بود، به هبوط تبعيد بکشاند و رنج آدم و حوائی که ما می بريم؟! پس، اراده ی خداوند بر آن تعلق گرفته بود که تبعيد شدنما ن را از بهشت، بی واسطه – بخوانيد دلال !- نگذارد! دلالان و واسطه گرانی همچون شما که اگرچه خودتان را در پس گفته های پيامبران آسمانی و زمينی پنهان می کنيد؛ اما کارتان همان دلالی و واسطه گری است؛ دلالی ميان آسمان و زمين! دلالی ميان خدا و شيطان! دلالی ميان خدا و انسان! دلالی ميان انسان و انسان! دلالی ميان جهل و دانائی! دلالی ميان ايمان و کفر! دلالی ميان عشق و نفرت! دلالی ميان جنگ و صلح! دلالی ميان دوست و دشمن و... در همه جا و در هر زمان به دنبال سود خود هستيد!
کار موجودات حقيری مثل شما، اين است که خودتان را به انديشه ها و باورهای بزرگ می چسبانيد!
آهای! ای خوش گفتاران بد کردار! ای شمايان!
قضاوت در باره ی پيامبران زمينی و آسمانی را بگذاريد بر عهده ی خدا ، طبيعت و تاريخ! شما بهتر است که از خودتان بگوئيد! بگوئيد که تا به حال برای جهان، ايران ، انقلاب و اسلام چه کرده ايد و هم اکنون به انجام چه کاری مشغوليد؟! گوگيجه گرفته ايد که در بازار علم و دين و سياست و هنر، نرخ آدم چند است؟!
عامل دعوای هابيل و قابيل چه کسی بود؟!
آن کسی که چماق را به دست قابيل داد تا بر سر هابيل فرود آورد چه کسی بود؟!
آن کلاغی که به قابيل آموخت که چگونه جسد برادرش را زير خاک پنهان کند، چه کسی بود؟!
و از آن زمان تا همين اکنون، کار شما يا فکرکردن به جنايتی بوده است که در پيش رو داشته ايد و يا مشغول به انجام جنايتی بوده ايد و بعد هم زير خاک کردن مقتول و رفع و رجوع آثار آن جنايت!
شما، همان کسانی هستيد که که پس از حمله اسکندر مقدونی به ايران " مخفيانه" به پيشوازش رفتيد و بازبان يونانی فصيح به او خوش آمد گفتيد و بعدهاهم که مچتان را گرفتند و خائنتان ناميدند، عوامفريبی کرديد و گفتيد که رفتن به استقبال اسکندر از سر مصلحت بوده است و و قصدتان اين بوده است که با اين حيله" تاکتيک؟!" خودتان را اولا، به اسکندر نزديک کنيد! بعد از نزديک شدن، بوسکی و حالکی بدهيد و کم کم بپزيد و خرش کنيد و بعد هم در شرايط مناسب با يک کودتا، کله پايش کنيد و در نهايت ، مام وطن را از زير چنگالهای آن متجاوز خونخوار بيرون بکشيد و نجاتش دهيد و... خدا می داند و طبيعت و تاريخ که چه کرديد!
در طول تاريخ پر فراز و نشيب ايران، با همان شيوه ی دلالی و واسطه گری و... ،به زندگی انگليتان ادامه داديد تا آمدن اعراب که باز مخفيانه به پيشوازشان رفتيد و بازبان فصيح عربی به آنها خوش آمد گفتيد و از سر مصلحت ، حکام گذشته ايران را لعن و نفرين کرديد تا خودتان را به متجاوزان مام وطن نزديک کنيد،؛ بوسکی وحالکی بدهيد و کم کم بپزيد و خرشان کنيد و بعد هم در شرايطی مناسب با يک کودتا، کله پايشان کنيد و... خدا می داند و طبيعت و تاريخ که چه کرديد!
در دوران قاجارهم به زندگی انگلی تان ادامه داديد و به بهانه ی نجات مام وطن، از سر مصلحت ، درون قونسولگری های اجنبی نفوذ کرديد تا خودتان را به متجاوزان مام وطن نزديک کنيد، بوسکی و حالکی بدهيد و کم کم بپزيد و خرشان کنيد و... خدا می داند وطبيعت و تاريخ که چه کرديد!
در طول حکومت سلسله ی پهلوی هم، باز به همان شيوه ی زندگی انگلی تان ادامه داديد و در لباس ناجيان بزرگ " مام وطن"؛ شديد دلال شمال ! شديد دلال جنوب ! شديد دلال غرب ! شديد دلال شرق و... مصدق که سفره ی نفت را از زير پاهايتان کشيد، از اسلام و کفرشرق و غرب ، فتوای قتلش را گرفتيد و...
( مصدق را نکشتند. تبعيدش کردند!)
(حق با شما است؛ برايشان نصرفيد"!!!" که او را بکشند، اما برای يک انسان نيک انديش ، نيک گفتار و نيک کردار، تبعيد شدن ، هزار هزار بار بدتر از کشته شدن است!)
انقلاب که آغاز شد ، همچون موشان گريخته از انبار خواروبار، به سوراخ هايتان خزيديد و تا آنجا که توان داشتيد ، پنهانی برعليه انقلاب انديشيديد و در حد توانائی هايتان به آن انديشه های ضد استقلال و آزادی عمل کرديد و چون، بادهای موافق، بوی پيروزی انقلاب و مقام وقدرت و ثروت های نهفته در آن را به مشامتان رساند، فورا از سوراخ هايتان بيرون خزيديد و لباس انقلابيون مؤمن و مخلص را بر تن کرديد و با قرآنی در يکدست و تسبيحی در دست ديگر؛ با ريشکی و لچکی و سلام و صلوات به استقبالش رفتيد و تحت نام انجمن های ظاهرا اسلامی، در اماکن دينی و علمی و هنری نفوذ کرديد و ... آنوقت، خدا را از آسمان به زمين کشانديد و زندانيش کرديد درون "خود" هاتان و پيامبران آسمانی و زمينی را هم از گورهايشان بيرون کشيديد و کتاب هايشان را يک کتاب کرديد و نشانديدشان بر سر يک ميز تا فرمان های انقلاب را بنويسند و نرخ يک آدم انقلابی و ضد انقلابی حوزه های هنرو علم و دين را تعيين و تثبيت کنند و با هر فرمانی که در اتاق فکر پنهانی تان صادر کرديد ، هنرمندانی، عالمانی و ديندارانی را تحت پرونده سازی و اتهامات واهی به زندان انداختيد، به کشتن داديد و... يا مجبورشان به جلای وطن کرديد و ... حالا، پس از چهل سال سوء استفاده کردن از انقلاب در جهت تثبيت مقام و ثروت و قدرت های باد آورده برای خودتان ، فرزندان و آشنايان سببی و نسبی تان در بیراهه های دشمن شاد راندن، با برخاستن پژواک همه سويه شعر " در ستايش نان" ذرات پراکنده ی تن و جان در همه ی فلات ايران، به وحشت افتاده ايد و با همفکری و همکاری ديگر" نبی سنده، ماعر و هنربند" های شارلاتان و نوچه هايشان، در خارج و داخل ايران، زير پرچم " کی بود؟! کی بود؟! من نبودم!" و ... بازهم زير همان شعار تاريخی نجات مام ميهن ، اما اين بار ، با ادعای دفاع از استقلال و آزادی هنر و علم و دين و ... در صدديد که با دادن بوسکی به چپ و بوسکی به راست و حالکی به ميانه .... آه! آه! آه! قسم به همان خدا و طبيعت و تاريخ که می بخشمتان،اما....

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد