در هوائى كه نفس هاى تو نيست
چه قَدَر روز و شبان يكسان است
فصل ها در يخِ بهمن گير است
زندگى نغمه بى شاد و غم است
آسمان دلگير است
بى تو من خسته تر از پائيزم
چون درختى ز درون
پُرِ تلخى واريزم
كاش روزى بشود
چشم افسونگر تو
باز خانه مرا مست كند
فاصله ها برود
ماه بيدار شود رقص كند
همه پيمانه و ساغر شكند .
فرخ ازبرى _ آلمان
٦ اكتبر ٢٠١٧