logo





آزادی و رهائی

سه شنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۶ - ۰۱ اوت ۲۰۱۷

اسماعیل رضایی

انسان ها گرفتار در دام ضرورت های طبیعی اجتماعی، همواره برای درک و شناخت و رهایی از این محدودیت ها و موانع رشد و پویایی جامعه و انسان مبارزه کرده اند. منتهی شناخت ضرورت های طبیعی در پیوند با ضرورت های اجتماعی منجر به اسارت انسا ن ها در دام ضرورت های نوینی گردید؛ که وی را از دستیابی به آزادی و رهایی از دام موانع و محدودیت های طبیعی اجتماعی باز داشته است. تحدید آزادی با بیان ناواقع و صوری و مجازی چون آزادی های مشروع و نامشروع، سلبی و یا ایجابی و همچنین آزادی های مطلق از دسته بندی های حاکمیت طبقاتی در جهت تعیین حد و حدود معینه برای آزادی در راستای دستیابی به اهداف متعدی به حیات اجتماعی انسانی می باشد.
آدمی گرفتار در دام ضرورت های مانع و رادع رشد و بالندگی، همواره در تلاش برای رهایی از موانع و محدودیت های طبیعی و اجتماعی به کشف و ضبط بسیاری از نمودهای متعارف و نامتعارف محیطی روی آورد.آزادی و بازتاب های آزادانۀ انسانی با محدودیت درک و شناخت و گرفتار آمدن در دام حرص و ولع سیری ناپذیر اکتساب و انباشت بی ثبات و ناپایدار، دچار حد و حصر و تهی شدن از محتوا و مضمون اصیل و واقعی خود گردید. پنداشت آزادی انسانی بدون توجه به ندرت ها و نایابی های محیط طبیعی و اجتماعی، همواره عامل انحطاط فکری و ایده ای بوده و توجیه و تفسیرهای فاقد مبنا و معنا را برجامعه و انسان تحمیل کرده است. اصولا باتوجه به حد و حصارطبیعی و اجتماعی برافراشته در برابر بالندگی و پایندگی انسان ها، تصور و پنداشت اینکه انسان آزاد زاده شده و آزادی حق طبیعی وی محسوب می شود، در حاکمیت اجبارو انقیاد آدمی به بسیاری ازمحدودیت و محذوریت طبیعی، فاقد مبنا و معنای اصول حاکم بر زیست اجتماعی انسانی می باشد. پس آزادی در نسبیت درک و شناخت آدمی و میزان سیطره و غلبۀ وی بر ضعف و خلجان های حاکم بر محیط طبیعی و اجتماعی قابل بحث و فحص می باشد. مسلما این فرایند منتزع از عملکرد انسانی در تعاملات اجتماعی نبوده که در روند زیست جمعی ، تحت ندرت و نایابی بسیاری از ملزمات زیست معمول و مطلوب، بسیاری از پلشتی ها و آلودگی های ایده ای و عملی را در وی نهادینه کرده است.

آزادی مفهوم عام و تام رهایی آدمی از مناسبات مخرب و محدودکننده رشد و بالندگی در روابط درون اجتماعی و بین فردی می باشد. و مفهوم خاص آن در روندهای تحکیم و تحکم بنیان های مادی و معنوی مسلط بر حیات فردی و جمعی با نسبیتی فراگیر و محصور شکل می گیرد. ظرفیت و پتانسیل آدمی نیز در بهره گیری از مولفه های آزادی در روند تحول و تکامل اقتصادی اجتماعی نقش اساسی را بازی می کند. انسانی که در دغدغه فردای نامطمئن خود قادر به بهاندیشی و بهجویی در راستای منافع و مصالح جامعه و انسان نیست، هرگز قادر به همپیوندی و همسویی با آزادی واقعی نخواهد بود. چرا قدرت تفکر و تامل وی در گذر محدود و محصور حیات اجتماعی، بسوی سوء استفاده از منابع و مصالح عمومی در راستای گذر محض زیست فردی سوق می یابد. این گره کور درک واقعی زیست آزادانۀ انسانی است که با یورش و تعدی حاکمیت قدرت طبقاتی به حقوق انسانی در طی تاریخ تحولات اجتماعی نهادینه شده است. حاکمیت طبقاتی ریسمان بندگی و بردگی احتیاج و الزام را در گذر زندگی اجتماعی بر دست و پای انسان ها گره زده و وی را با بیان فریبنده و دروغین خویش به بیگاری فکری و یدی وا داشته است. آزادی در نیاز و احتیاج هرگونه حد و حصر گذر زندگی، ملعبه نیات درونی و ارضای تمایلات انفرادی و انتزاعی زیست عمومی می گردد. براین اساس است که در حاکمیت طبقاتی و واپسگرایی دینمدارانه با ابرام بر روندهای انتزاعی و تجریدی عناصر متکاثر اجتماعی، آزادی مفهوم واقعی و اصیل خویش را پیدا نمی کند.چرا که در انفراد و تجرید امکان تقابل و تعارض انسان ها بجای همبستگی و همپایی تسهیل شده و روند درک آزادانۀ انسانی در پس اکتساب و امتیاز بسوی انقیاد و بردگی کار و سرمایه هدایت می شود.

ارادۀ معطوف به آگاهی و مسئولیت پذیری در قبال جامعه و انسان، قادر به اشاعه افکار و اعمال آزادانه در جامعه می باشد. ولی ارادۀ تحقیر شده و تحمیلی از سوی عناصر مسلط و حاکم بر خاستگاه معرفتی و طبقاتی اعضای جمع و جامعه، آزادی را با بیان توجیه و تفسیرابتر و اقصر از هویت و رسالت واقعی اش باز می دارد.براین اساس با تقسیم بندی های مجازی و صوری همچون آزادی های مشروع و نا مشروع و یا آسیب دیدن آزادی دیگران با آزادی مطلق، از طریق حد و حصار قانونی و دیوانی به تقلیل و تحدید آزادی های معمول و ملزوم بالندگی و بایندگی جامعه و انسان روی می آورند. در حالیکه این تقسیم بندی های حمایتی و حراستی منافع حاکمیت طبقاتی،با نمودهای کاذب و دروغین آگاهی های نهادینه شده، امکان بروز و ظهور داشته؛ و در پس آگاهی و درک و شناخت حقیقی و واقعی از روندهای مسلط بر محیط و جامعه، تحلیل می روند. براین اساس ابزار و عمل حاکمیت سلطه و استبداد در راستای تحمیق و تخریب بنیان های مادی و معنوی نمودهای آگاهی و درک واقعی عمومی، آزادی را با اتصال به عناصر مجازی و کاذب از رویش و پویش لازم باز می دارند. این تقسیم بندی های مجازی از سوی قدرت طبقاتی،امکان توجیه بیعدالتی ها و ناامنی های زیست عمومی را فراهم می کند. پس ظلم و جنایت در ابهام و ایهام های کنش های آزادانه، توجیه، و بسترهای تعدی و تجاوز روزافزون را به حریم عمومی فراهم می سازد. تقسیم بندی آزادی های سلبی و ایجابی نیز در راستای انحراف از موازین بازتاب های آزادانۀ انسانی برای مصونیت بنیان های آسیب پذیر حاکمیت قدرت طبقاتی عمل می کند. چرا که دراین تفکیک و تقسیم ها همواره عناصر نهادین کنش های آزادانه تحت فشار و تحدید روندهای اخلاقی کاذب حاکمیت قدرت و مکنت از بروز و ظهور خود باز می مانند.

رشد و پالایش نگاه و نظر آدمی در روند تاریخ تحولات اجتماعی، نتوانست به رهایی آدمی از قید و بندهای حیات اجتماعی و ضرورت های مانع و رادع زیست بی دغدغه و فارغ از دهشت و وحشت مدد رساند. چرا که ضرورت آزادی طبیعی را با اکتسابات صوری و مجازی زیست اجتماعی تحت الشعاع قرار داد و در اسارت داشته ها و یافته های خود، آزادی و رهایی را ملعبه نیات و تمنیات پست و دنی خود نمود.در این فرایند، انسان ها نه تنها از دهشت و وحشت ضرورت های طبیعی نرهیدند؛ بلکه ضرورت های هراسناک نوینی خلق کردند که بر دامنۀ ضرورت های طبیعی افزوده و خوف و هراس را برجامعه های انسانی تعمیق کرد. این فرایند شخصیت های کاذبی را در انسان ها نهادینه ساخت که با اتکا بدان حقوق طبیعی و اجتماعی را در روندهای ناواقع حیات جمعی از خود دریغ داشتند. پس نرم و فرم آزادی در رهایی آدمی از بسیاری منیت ها، خودخواهی ها و ضوابط و معیارهای اقتصادی اجتماعی نهفته است که می تواند روند زیست متعامل و متکامل را در پس ناهنجاری ها و ناسازمندی های حاکم کنونی محقق سازد.براین اساس آزادی با برخی مظاهر نمادین چون بیان و عقیده آزاد،تجمعات و اعتراضات آزاد و مشارکت صوری در گزینش های اجتماعی و همچنین برخی مظاهر سطحی و روبنایی زیست جمعی که مفهوم دموکراسی را یدک می کشند،محقق نمی شود. چرا که در نظام طبقاتی، ابزارهای سرکوب و خشونت جزو لاینفک حیات مادی و معنوی اش می باشند؛ که با آزادی و رهایی به مفهوم عام کلمه منافات دارد. چرا که آزادی با خشونت نفی می شود و رهایی با تفکر استیلایی و هژمونیت قهری در تضاد و تعارض بنیادین قرار دارد.

زیست آزادانه متضمن درک متقابل انسانی است که سلامت و سعادت عمومی را ارمغانی از آن است. چرا که فراروئیدن جامعۀ آزاد در بطن خود درک و شناخت بهینه و مطلوب مراتب و جایگاه انسانی را در روابط و مناسبات اجتماعی مرئی می دارد. در این صورت حد آزادی از خودتنظیمی مطلوبی برخوردار خواهد بود؛ که آسیب پذیری آزادی دیگران را ناممکن می سازد. ولی در نظام طبقاتی حاکم کنونی، انسان ها در جستجوی مداوم اکتساب و امتیاز به حریم دیگری تعدی نموده و آزادیش را در منافع و مصالح فاقد توجیه و تبیین خویش مورد هجمه قرار می دهند.پس تحت حاکمیت سلطه طبقاتی، انسان ها در فقدان ثبات اکتساب و امتیاز، همواره در تشویش و نگرانی بسر برده و از بهداشت روانی مطلوبی برخوردار نخواهند بود. و تشویش و نگرانی عموما آدمی را بسوی گریز از مسئولیت و گام های مردد و نامطمئن بسوی اهداف متعالی و همچنین انزوا و بی ثباتی اقدام و عمل هدایت می کند. این فرایند انسان را از جامعه و جمع منتزع کرده و برای حراست و حمایت از یافته ها و داشته های خود، ضمن محدود ساختن آزادی های طبیعی و اجتماعی ، از بازتاب های آزادانۀ انسانی نیز برای همراهی و بهیابی روندهای تحول و تکامل جلوگیری می نماید.بدینسان است که بیان، در بند و بست های طبقاتی، ایده و عمل را در تنگناهای معیشتی و حدود و ثغور معرفتی وانهاده و شاکله های ارزشی مستتر در آزادی را در توهم و تخیل فردای بهتر از پویش و رویش لازم باز می دارد. پس عقیده و نظر در پس توجیه و تفسیرهای مداوم عملکرد محیطی، فضای کاذبی را برای تشویق و ترغیب عامه در راستای پذیرش و گزینش نمودهای مسلط طبقاتی و تخطئه هرگونه کنش های آزادانۀ ایده های علمی و انسانی، ایجاد می کند.

درک متقابل انسانی در فضای کسب ورسم امتیاز و انتهاز امکان نمو و نمود نداشته و در یک فضای رقابتی و تقابلی مداوم، آزادی طبیعی و حقوق اجتماعی یکدیگر را مورد تعرض قرار می دهند. چرا که درک متقابل عمیق و انسانی، از درک و فهم واقعی و حقیقی انسانی از روندهای متکاثر اجتماعی و در پیوند با کنش و روش آزادانۀ آدمی برای تکمیل و تعمیم ارزش های فاقد برتری ها و رجحان اکتسابات مجازی محیطی معنی پیدا می کند. بدین مضمون که آدمی از تمام وابستگی هایی که مانع درک و شناخت ضرورت های طبیعی و اجتماعی بازدارندۀ رهایی وی می باشند؛ برهد و از واقع گریزی و فضای کاذب اکتساب و امتیاز فاصله گیرد. روندی که برخلاف قدرت طبقاتی، مسئولیت اخلاقی خویش را در نفی فواصل و دفع رذایل انسانی برای پیوندهای اجتماعی فاقد مرزهای قدرتی اکتسابات بی ثبات و ناپایدار محیطی، بکار گیرد. تا زمانی که انسان ها مرز و حدود آزادی های بهره مندی از مواهب و دستاوردهای خویش را ترمیم و تنظیم نکنند و در بلبشویی و با هدف سیادت طلبی از امکانات محیطی بهره گیرند؛ قادر به ایجاد یک فضای آزاد و بی دغدغه برای زیست اجتماعی خود نخواهند بود.بدین مضمون که آدمی بایستی دریابد که همنوعش هم حق زیست معقول و مطلوب را دارد و برای تحقق این امر گام های عملی بردارد.این یعنی رهایی و آزادی از تمامی دلبستگی ها و علایق کاذب و دروغینی که منش، روش و گفتمان عمومی را در محدودۀ موانع و محدودیت های رشد و کمال انسانی به اسارت گرفته است. آزادی واقعی مفهوم اصیل و پاک خویش را در چنین فضایی می تواند پیدا کند. در نابسامانی های اجتماعی، فقر و فاقه و دهشت و مرگ حاکم بر فضای اجتماعی،نمیتوان از آزادی اجتماعی و زیست آزاد عمومی سخن راند. خوشبختی، سعادت و رفاه عمومی می تواند گفتمان مطلوب و فرصت و درک و فهم عامه را برای ساختن جامعه ای عاری از قید و بندهای رتبه بندی های اجتماعی تدارک ببیند. در حالی که قدرت طبقاتی آزادی را به بند می کشد تا فرصت و اغتنام لازم برای تامین، تضمین و استمرار منافع و مصالح متعدیانۀ خویش را بدست آورد.

فضای افسوس و افسون، رشک و اشک و رنج و اندوه حاصل تملیک و تملک و تعدی و تجاوز به حقوق انسانی برای زیستی متمایز و متباین با روندهای طبیعی و عمومی، الزاما با گذر از حد و هدم بسیاری از بنیان ها و مولفه های آزادی ممکن می گردد. در چنین فضایی تمامی روندهای آزادانۀ انسانی حتی برای دارندگان امتیاز و اکتساب، زیر مهمیز صلب و ثقیل عدم ایقان و ایمان به همسانی و همشانی انسان ها در روابط و مناسبات اجتماعی، آسیب جدی می بینند. زیرا در شرایط نابرابر امکان و اقدام، جامعه اجبارا دست به گزینش های ایجابی و سلبی می زند که فروکاهندۀ بسیاری از ارزش های ملتزم به روندهای آزادانۀ انسانی است. چرا که برابری امکان و اقدام بسترهای بروز ناب استعدادهای انسانی را در راستای درک و فهم مناسبات بین انسانی و برآمدهای اخلاق مدارانۀ زیست متعامل و همگرایی و هم آوایی عمومی برای پیوند با صلاح و منافع جامعه و انسان را فراهم می سازد. در حالیکه آزادی اهدایی و اعطایی حاکمیت طبقاتی، در تحدید و تهدید مداوم امکان و اقدام گستردۀ ابزارهای ارتباطی و رسانه ای در جهت ترمیم و بازسازی بنیان های مخرب حیات اجتماعی انسانی قرار دارد. امکانی که عامه از آن بی بهره اند و قادر به اقدامی برای حراست از آزادی های طبیعی خود نیستند. آزادی و مولفه های آن در نظام طبقاتی، اگر چه برآمد شور و شعور عمومی و مبارزات آزادیخواهانه برای زیستی مطلوب تر و منطقی تر می باشد؛ ولی همواره در بند و بست های طبقاتی برای انباشت و تراکم لجام گسیختۀ ثروت و مکنت به ابزاری برای تخطئه عملکرد شوم و جنایتکارانۀ صاحبان قدرت و مکنت مبدل شده است. چرا که اصولا جهت گیری های گفتمان اجتماعی حول محورهای القایی نظام طبقاتی صورت گرفته و آزادی و حقوق طبیعی انسان ها نیز در دایرۀ این گفتمان مورد بحث و فحص می باشد.دایرۀ محدود و تکراری که همواره از ارادۀ آزاد و درک و فهم بهینه و مطلوب روابط و مناسبات اصولی و انسانی جلوگیری نموده است.

بنیان های آزادی و روندهای آزادانۀ رویکردهای کنونی اجتماعی، اصولا با سازوکارهای مسلط حاکمیت طبقاتی تعریف، تدوین و تبیین می شوند.پس حاوی تمایلات و تمنیات بخشی از جامعه مسلط بر روندهای زیست عمومی می باشد که در اقتضا و امتناع حاکمیت طبقاتی در نوسان و حد و حذف قرار دارد. در نظام طبقاتی نسبیت آزادی در قلمرو اندیشه و عمل متعالی و متکامل نمی گنجد. چرا که عموما برای حراست و حمایت از قدرت و مکنت، در سازه های نهادین متوقف شده و تلاش می ورزد با بهره گیری از توانایی های تکنیک و فن، آزادی و ارادۀ انسانی را در مجاری مورد لزوم خویش هدایت کند. انسان در نظام طبقاتی به مقتضای خواست و نیاز حاکمیت مسلط توان بروز و استعداد خویش را دارا میباشند. پس حد آزادی وی در گرو چارچوب های معینه ای است که قدرت مسلط فائقه از طریق القا و انشای معیار و مقیاس خویش برایش مقرر می دارد. این ویژگی برای انسان هایی که القائات نظام طبقاتی در وی نهادینه شده و یا از مزایای اهدایی نظام مسلط بهره مند هستند؛امری معمول و قابل اتکا تصور می شود.زیرا انسان ها در حاکمیت طبقاتی دورنمای مطمئن و قابل اتکایی را برای گذر از ضعف و خلجان های حیات اجتماعی خود نمی بینند. پس برای گریز از خطرات و ندرت و نایابی های حاصل روندهای ناموزون و نامتعارف قدرت طبقاتی، آزادی، رفاه و سعادت دیگران را در کسب و حفظ امتیازات و رتب اجتماعی خویش تحلیل می برند.براین اساس است که اصولا انسان ها از جمله اندیشه های پنداری و دینمدارانه به آثار و اقوالی استناد می کنند که قابل تاویل و تفسیر های جانبدارانه باشد. حتی شفافیت و روشن بینی های عصر کنونی را نیز با تعبیرات منفعتی و مصلحتی خود از جهت گیری های تقابلی و تعارضی با روندهای بارز و ناانسانی حاکم بر زیست اجتماعی باز می دارند. براین اسلوب است که ازکنار این همه جنایات ضدانسانی حاکمیت طبقاتی در اقصی نقاط دنیا به آسانی گذر کرده؛ ولی کوچکترین آسیب منفعتی و مصلحتی را بر نتافته و تلاش می ورزند از قبل این روند فاجعه بار به انباشت و تراکم بی رویه و غیر قابل کنترل ثروت و مکنت روی آورند. دراین نگاه انفرادی و تجریدی است که آزادی و مولفه های آن مرعوب میل و تمنای انسانی می گردد.

در نظام طبقاتی نیروی های مولده چه ابزار و ماشین و چه نیروی انسانی دربرآمد گاه آزادانۀ گردش سرمایه برای سودبری محض صاحبان تولید و ثروت، قادر به اقدام و اعلام آزادانۀ حقوق اجتماعی انسانی میباشند. پس حد آزادی و بهره گیری آزاد از نیروی های مولده بویژه انسان ها در گردش آزاد سرمایه به حد سود بری و سود دهی بازده نیروهای مولده بستگی دارد. همگام با تحول و تکامل رشد نیروهای مولده که روابط تولیدی را نیز متاثر و دگرگون ساخته است؛ تناسب قوا برای بهره گیری از مواهب طبیعی و اجتماعی را نیز متحول کرده است. در این تحول و تغییر که با شناخت بسیاری از ناشناخته ها و شفافیت رویکردهای استیلایی و سیادتی انسان ها همراه بود؛ مطالبه محوری و افزایش مبارزات برای دستیابی به حقوق طبیعی اجتماعی نمود یافت. اما همواره این مطالبات و مبارزات از قدرت طبقاتی حاکم که خود از متجاوزین به حریم حقوقی و اجتماعی انسان ها محسوب می شود؛ مطالبه شده؛ نه از پتانسیل هایی که قادرند؛ حقوق و آزادی های طبیعی و حقیقی وی را پاس دارند. این ویژگی مبین تحلیل ارادۀ انسانی در خواست و تمنای قدرت حاکمه که وی را در حدود و حصار قواعد و قوانین مصوبۀ خویش منکوب و به اهرمی برای نیل به اهداف بازدارندۀ آزادی های طبیعی و اجتماعی خویش مبدل ساخته است. ضمن اینکه مبین آن است که شور و شعور و حوزۀ معرفتی انسان ها در محدودۀ محرمات و مصوبات قدرت حاکمه نهادینه شده؛ که با یک باورمندی باژگونه و کاذب، منافع و مصالح خویش را در پیوند با حاکمیت قدرت طبقاتی می بینند. این روند خود از نهادینه شدن اسلوب های زیست منفرد و مجرد از منافع جمع و جامعه و ناکارآمدی اخلاق و وجدان عمومی حکایت دارد.هرکس محدودۀ حیات خود را می جوید و می پاید؛ و برای پایایی و زایایی این حد و حدود، حقوق و آزادی های طبیعی و اجتماعی دیگران را نقض می کند. پس دستیابی به رهایی و آزادی واقعی و حقیقی در گرو تحول و دگرگونی در باورمندی انسان ها به آنچه که اکنون بدان گردن نهاده اند.

نتیجه اینکه: انسان ها گرفتار در دام ضرورت های طبیعی اجتماعی، همواره برای درک و شناخت و رهایی از این محدودیت ها و موانع رشد و پویایی جامعه و انسان مبارزه کرده اند. منتهی شناخت ضرورت های طبیعی در پیوند با ضرورت های اجتماعی منجر به اسارت انسا ن ها در دام ضرورت های نوینی گردید؛ که وی را از دستیابی به آزادی و رهایی از دام موانع و محدودیت های طبیعی اجتماعی باز داشته است. تحدید آزادی با بیان ناواقع و صوری و مجازی چون آزادی های مشروع و نامشروع، سلبی و یا ایجابی و همچنین آزادی های مطلق از دسته بندی های حاکمیت طبقاتی در جهت تعیین حد و حدود معینه برای آزادی در راستای دستیابی به اهداف متعدی به حیات اجتماعی انسانی می باشد. زیرا در یک مجموعه یا جامعۀ آگاه و مسئولیت پذیر با درک متقابل مطلوب درون اجتماعی و بین انسانی، حد آزادی از یک خود تنظیمی ذاتی و درونی برخوردار است که در جهت تامین و تضمین منافع و مصالح عمومی سوق می یابد. در حاکمیت طبقاتی است که انسان ها با آموزه های سلطه گرانۀ قدرت و مکنت، برای سود و انباشت بی رویه و افسارگسیخته به تحدید و تهدید آزادی دیگران روی می آورند. پس آزادی در ندرت و نایابی و فقر و نابسامانی عمومی، نمی تواند به نمودی واقعی و حقیقی در روابط و مناسبات درون اجتماعی و بین انسانی عمل نماید. چرا که در شرایط فقدان امنیت اقتصادی اجتماعی، انسان ها ضمن تعدی به حریم زیست یکدیگر، الزاما بسوی گزینش های سلبی و ایجابی گام برداشته که در بطن خود محدودیت بروز و ظهور آزادی های طبیعی و اجتماعی را می پروراند. قدرت طبقاتی مطلوبیت آزادی را با محدودیت های نهادین اجتماعی خویش در آمیخته؛ تا توانایی توجیه و تاویل های متعدی خویش به حریم جامعه و جمع را داشته باشد. پس آزادی و رهایی انسان در بند و بست های طبقاتی از بارزه های هویتی خود تهی گشته و به ابزار فریب و توهم عامه برای تقبل و تحمل روندهای نامتعارف و اسارت بار حیات اجتماعی انسانی می باشد. این فرایند باورمندی خاصی را در انسان ها نهادینه ساخته که با درکی واژگونه و دروغین از روندهای مسلط، منافع و مصالح خویش را در گرو حیات قدرت طبقاتی میسر می دانند. مسلما تا این باورمندی کاذب که درکی واژگونه از حیات اجتماعی را در خود دارد،جایگاه خود را به باورمندی شفاف و واقعی با درک متقابل انسانی برای زدایش خطوط فاصل و حائل بین انسان ها برای یک پیوند و همبستگی عمومی نسپارد؛ آزادی و رهایی واقعی و حقیقی انسان ها مقدور نخواهد بود.

اسماعیل رضایی
پاریس

01/ 08 /2017



نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد