logo





ازکجا بدانم فردا را

دوشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۶ - ۰۵ ژوين ۲۰۱۷

ا. رحمان

جایی که نباید باشم
این گونه گردن بر تقدیر خویش
سپرده ام
روزی چند بار می ایم
از میان این همه هیاهوی همیشه
و پیج و خم راه و ...اهن
می گذرم،
که روزخسته راتمام کنم
به امید فردا ،
که هنوز نیامده _
اما من هر روز انتظارش را
با فریادی ازقعر وجودم
رو به _آزادی _می کشم

چه انتظار بیهوده ای بود
ان جُفتِ قناری درقفسِ کنج خانه
که بلغور بر دهانهای
جوجه هایشان می گذاشتند
با چشمانی خیره
اما بی قرار ،
باز ناباورانه
به نظارهِ مرگِ فجیعی از بلوغ درراه
نشستند

و این فکر مرموزِ مداوم
که مدتی سمج و چسبنده
به گوشه ذهنم چسبیده
دربیابانی خشک و برهوت
باز فریادم را به نسیم بسپارم
قلبم را به دست بگیرم
و غبار عمری از یاد گذشته را
از تنم وا کنم
که حرامم باد اگر_
درغیاب عدالتِ گم شده
بیاسایم

از کنار زندگی که می گذرم
باز به خود می گویم
چگونه زندگی کردن را
پیشتر از_ زندگی _آموختم
از شقایق در شیارهای زمین
زخمی وخسته ،
که چگونه روی پای خود رفتن را
آموخته باشم .
اما هماره در قلبم
دردی بر درد ...
فرو می نشیند
که این رویای فردا
به بار بنشیند

رحمان
05/03/96

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد